۸ پاسخ

راست میگی واقعا سخته کاش خودت نمیزاشتی حامله بشی
حداقل تا دو سه سال دیگه

خدا بزرگه؟!؟! خوب چ ربطي داره سوالاي شما به جواب همسرت؟! ميگي سختمه ميگه خدا بزرگه؟!؟! مگه ما ميگيم خدا كوچيكه؟!؟! بابا همون خالق به هممون عقل و منطق داده. شرايطتتون رو نميدونم ولي وقتي همكاري حداقل نيست چ كاريه دوتاپشت هم؟؟. ميخواي خودتو نابود كني؟!؟!

به همسرت بگو ماشین ظرفشویی بگیره بهش بگو یه کارگر بیاد هفته ای یه بار کارای خونه رو انجام بده اگه گفت پول ندارم بهش بگو خدا بزرگه

بنظرم برای اقدام ب بارداری دوم فقط ی زن حق داره اظهار نظر بکنه البته اگه شرایط مالی جور باشه

آگر خانومای دیگه منو نمیزنن نظرم اینه که هر مردی حق داره بعد از هزینه هایی که کرده و مهریه سنگینی که گردن گرفته در خواست بچه کنه و زن باید براش بیاره نباید عمر شوهرشو هدر بده غر نزنید همه سختی میکشن برا همه هست

چ زودبعداقدام باردارشدی بااینکه قرص مصرف کردی

هه حالا اول راهی منم هی گفتم نمیخام نمیخام بیچاره کرد بچه اوردم الان ۲۰روزشه اندازه ۲۰سال دارم زجر میشکم اخرشم تشکرش شد کتک حسابی که خون از دماغ و دهنم بریزه

چه جالب وقتی ادم میخواد خدا نمیده
وقتی ادم نمیخواد خدا چنان سریع به ادم بچه میده.
منو شوهرم عاشق بچه ایم ولی با اینکه سالمیم هیچی🤦‍♀️🤦‍♀️

سوال های مرتبط

مامان نینی کوچولو مامان نینی کوچولو ۳ سالگی
سلام مامانا گل من میخام تجربه از پوشک گرفتن رو بهتون بگم اول از حدود ۳سال و نیمه شروع کردم و آهنگا و کارتون و کتاب مربوط بهش رو نشونش دادم و تقریبا خوب پیش رفت و جیش رو کنترل میکرد و بهم میگفت ولی یه مشکل که داشتم به خاطر یبوست و ترسی که از پی پی گرفته بود موقع پی پی میگفت پوشکم کن تا دیگه شروع کرد گفت موقع جیش هم پوشکم کن بچه ها خیلی باهاشون و از فرصت استفاده میکنن منم فهمیدم کارم اشتباس و بهش توضیح دادم گفتم بزرگ شدی همه آدما میرن دسشویی و البته بگم که خیلی توی این راه اذیت شدم گریه ها و همکاری نکردند یه ماه ول کردم و گفتم بزارم تا ۳سالش بشه و بعدش شروع کردم یه روز که خیلی پی پی داشت گفت پوشکم کن منم جلد خالی پوشک رو بهش نشون دادم گفتم عمو مغازه دار دیگه به بابا پوشک نمیده میگه پرت بزرگ شده و باید بره دسشویی نداریم اون روز خیلی گریه کرد حدود یک ساعت پشت در دسشویی منتظرش موندم با هزار ترفند و جایزه و تشویق و بازی و ناگفته نماند عصبانی هم شدم ولی باید صبور باشی و تحمل کردم تا بالخره پی پی کرد خیلی خوشحال شدم یه مادر حتی بابت ببخشید پی پی بچش هم خوشحال میشه😆😆از اون روز یه رو خوب بود یه روز دوباره میخواست نصیحت کنی تا بالخره الان حدود ۳هفتس ترسش ریخته و خودش میاد میگه مامان پی پی دارم و میره دسشویی و منم تشویقش میکنم توی این راه اذیت شدن داره خستگی داره کثیفی خونه داره ولی تحمل کنیم و درمقابل گریه کردنشون نباید کم بیاریم گفتم تجربه مو بهتون بگم شاید بتونم کمکی کرده باشم.
مامان ماهور مامان ماهور ۳ سالگی
مامانا دخترمن یه مدل بچه ای هست که اگه خیلی دادبخوره خیلی بگن نکن یاواکنش نشون بدیم به کاراش بدترمیکنه من تاجای ممکن فضای زندگیمواروم نگه داشتم تاروحش لطمه نخوره درسته یه جاهایی هم ازدستم درمیره ولی درکل نمیزارم عصبی بشه ،دخترخیلی باهوشیه همه چیومتوجه میشه باهاشم خیلی حرف میزنم راجبه کارای بدوخوب همشونم میدونه ولی بعضی اوقات یه کارای بی ادبی میکنه مخصوصا توجمع مثل پرت کردن دست تودماغ کردن حرف بدزدن،یازدن البته همیشه نیست نمی دونم یهویی اینجوری میشه
امروز همراه پدرومادرم اومدم خونشون که توروستاست چون تعطیل بود گفتم بچه بیادحال وهواش عوض بشه،ازغروب بچه لجبازیشوشروع کرداصلانمی دونم چراشبم اومدم تکیه محل مراسم بود اولش خوب بودیهو شروع کرد دستشوتودماغ میزاشت میخورد خالشومیزد میپرید روسریومیکشید من هی فتم ماهوربشین اصلاحرف منوادم حساب نکرد موقع شام داشت همرواذیت میکردبردمش بیرون بهش گفتم الان میریم خونمون تاتوباشی دیگه کارای زشت نکنی گریش گرفت گفت مامانی دیگه نمیکنم یکم دادش زدم یهودیدم حالش بهم خورد دست وصورتشوپاک کردم گفتم میریم داخل میشینیم تا بریم خونه ارومترشد،اومدیم خونه هی بابام گفت فلان کارونکن دخترمنم توسینی انجیربود همشوریخت پدرمنم زدتوگوشش دادش زد گفت ببربخوابونش دیگه دخترم بغض کرد ولی یه جوری شد تابه زور خوابید من خیلی ناراحت شدم شب بدیو گذروندم شماجای من باشین چیکارمیکنین بارفتارای بچم بابی مسئولیتی پدرش رفتارای پدرم ....
مامان آرتمیس مامان آرتمیس ۳ سالگی
بالاخره موفق شدم و آرتمیس رو به طور کامل از پوشک گرفتم 🤩
دو سال شش ماهگی اولین قدم برای از پوشک گرفتن رو برداشتم و فقط موفق شدم زمانی که جیش داشت بره دستشویی . یک ماه بعدم پوشک شب رو برداشتم . ولی چون دفعه اول به خاطر یبوست درد کشید دیگه هر وقت بهش گفتم بریم دستشویی پی پی کنیم میگفت نه درد داره . تا تولد ۳ سالگی که بازم بهش گفتم . و اونم میگفت مامان من بزرگ شدم ولی تو پوشکم پی پی میکنم🤣
اوایل هفته پیش گفت پی پی دارم گفتم بریم دستشویی . مامان خیلی ناراحته و کلی حرف زدم . اونم رفت خودش پوشک اورد و گفت نه 🤣
ولی در اخر با ناراحتی رفت سمت دستشویی و یه یک ربعی نشستیم . در اخر چون یبوست نبود پیپی کرد و الان راحت شدیم . هر روز میره دستشویی میگه مامان من دیگه بزرگ شدم تو پوشکم پی پی نمیکنم 😎
در کل خیلی برای حرف دیگران خودتون و بچتون رو اذیت نکنید . اگه برگردم عقب اون سه روزی که خیدی بهش فشار اوردم برای پی پی کردن تو دستشویی رو انجام نمیدم . چون فقط ترسش بیشتر شد و هیچ فایده ای نداشت جز زجر خودم و دخترم🤕 الان که سه سالش شد به راحتی رفت و پی پی کرد 😍