۷ پاسخ

مردا همشون همینن غصه نخور یه تختشون کمه . این همه زحمت میکشی نمیبینن کورن بعد کافیه بچه کمی اذیت کنه مریض بشه همش دست اتهام به مادر بدبخته . اصلا تو مادر بدی نیستی عزیزم تو اتفاقا خیلی فداکاری برا بچت نذار این حس بد اطرافیانت بهت بدن

منم یه مدت می‌بردم دیدم بابا اذیت میکنه دیگه نمیبرمش میگم خودت شبا ببرش من نمیتونم

مردا همینن بگو کاریه از دستم برمیاد خیلی دلسوزی تو بیا ببر یجا ک عقده هاش خالی بشه اسیر نباشه والا شوهر من یه هفتس سر چیزای الکی پاچه میگیره چند روز برنج درست میکردم غر میزد ک همش برنج میخوریم فلان غذای نونی درست کن دیشب سوسیس تخم مرغ درست کردم براش امشب گفتم خوراک بندری درست کنم باز دعوا گرف که اینا چ غذاییه فلانه باز بحث

دقیقا پسر منم همینه با وجود اینکه هر روز میبرنش بیرون تقریبا . عزیزم تو مقصر نیستی ،خودتو اذیت نکن

نه عزیزم نگران نباش، شما داری سنگ تموم میذاری. شوهرت حق نداره اینجوری بگه.
ضمنا اگر حوصله داشتی پسرتو ببر پارک. دلیلی نداره هر روز خودتو خسته کنی که.
هر کسیم حرفی زد بهت، جوابشو بده.

ب شوهرت بگو وظیفه ی توعه ببری بیرون‌تن‌تن‌آشنا بشه با فضای بیرون پسربچه س‌دختر بچه‌نیست با بازیای توخونه مشغول شه پسربچه‌باید بیرون‌باشه تخلیه شه مادر‌نمیتونه‌کنترل کنه

خیلیم صبوری کردی من اگ بودم تحمل نمیکنم دهنش باز باشه برمیگردونم تو خونه بشینه انقد جیغ برنه تا خسته بشه

سوال های مرتبط

مامان امیرسینا مامان امیرسینا ۲ سالگی
سلام دیشب پسر دو سال و نیمه توی خواب گریه شدید کرد و خواستم بغلش کنم نگذاشت بعد گفت نمی‌خواد بخوابه و چراغ روشن کنم و موتور سواری کنیم یعنی سوار سه چرخه اش بشه ساعت حوالی چهار صبح بود یه کم بیدار بودیم و هی اینو می‌خوام و اونو می‌خوام منم دستش دادم تا اینکه دوباره یه جیغ بدحوربلند و وحشتناکی زد رفته بود کنار پنجره اتاق و بیرون نگاه میکرد نمی‌دونم چی دید اونجا منم از صدای جیغ ممتد پسرم بدجور ترسیدم هرچی ازش پرسیدم چی شده چی دیدی هیچی نگفت فقط مربع و گریه و بعد گفت که ویژه ویژه یعنی سوسک روی من حرکت می‌کنه آنقدر میترسید که اصلا نمی‌خواست پاشو زمین بذاره و چراغ روشن بود تا هفت صبح بیدار بود و بعد خوابش برد البته تو اتاق خودش نه که خواستم ببرم اتاقش با همون حالت خواب و بیداری مقاومت میکرد نمی‌خواست تو تخت خودش بخوابه و میترسید من صبحش دعواش کرده بودم شدید سر اینکه با مداد چشم های من که بارها از ش خواسته بودم بهشون دست نزنه روی فرش رو نقاشی کرده بود نمی‌دونم چیکار کنم میترسم در آینده رو روانش این ترس و پانیک آتاک تاثیر بدی بذاره عذاب وجدان داره میکشدم