#پارت ۹

ماما احمدی شروع کرد به معاینه تحریکی و ماساژ پرینه ک برامن دردناک بود واقعا
بعد گف بزار کیسه رو پاذه کنیم ک یهوو
یه اب زیاددد ریخت و زیرم کامل خیس خیس شد😥😥

معاینه ک تموم شد
با درد ازش خاستم :تروخدا پاشم راه برم دردمو کم میکنه
اونم گف :افرین خیلی خوبه پاشو راه بروو خیلی خوبه
منم شرو کردم راه رفتم و تنفس شکمی ک اون همش تشویقم میکرد و بهم انرژی میداد
میدید ک موقع درد چجوری خودمو کنترل میکنم و به راه رفتن و اسکات زدن ادامه میدم

گف:سپیده زود بیا ببینم چقد شدی

(راستییی،خانم احمدی تقریبا ساعت ۶:۴۰ رسید بیمارستان،منم ساعت ۶ و نیم بستری شدم)
منم تا ترس و حالت زار رفتم و دراز کشیدم
معاینه کرد و گف:هروقت درد داشتی زور بزن،و وقتی میدید دارم زور میزنم اونم همزمان ماساژ پرینه برام انجام میداد ک قسمت بد زایمان همینه وگرنه انقباضات حتی موقع شدت زیاد هم باز قابل تحملن
هروقت ک این کار رو تکرار میکردیم من جیغ فرابنفش میزدم و میگفتم تروخدا بسههه ،نمیخام دیگه ،میخام برممممممم🥲😂😂
اونم میگف: سپیده باورکن اگه یکم تحمل کنی تا ۱۰ دقیقه دیگ بچت میاددد لطفااا تحمل کن و من مجبوری تحمل میکردم و هرچی میگف انجام میدادم🥲با با نفرین و جیغ و گریه

بعد ک تموم شد انقباضم بهش گفتم:تروخدا برم تو وات اب گرم خاهش میکنممم
اونم گف باشه بریم
رفتم و دراز کشیدم ک نگم براتون چقد حالمو خوب کرد،نگم چقد کمکم کرد،عالی بود اصلااا

۱۱ پاسخ

چقد جذاب توضیح میدی😍🧸🧡

ماساژ پرینه آخه اون موقع دیگه بدرد نمیخوره اضافه کاریه فقط ب قول خودت اذیتت میکنه

کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

ماساژ پرینه چیه؟

چه جالب ادامش هم بزار

منتظر بقیشم

بقیه ش 😂😂😂😂

من با اینکه ی بچه طبیعی زایمان کردم ولی الان برای دومی بشدت میترسم توروخدا برام دعا کنید مثل زایمان اولم خوب باشه

🥹🥹تا اینجا با خوندن داستان زایمانت یکم دل گرمی گرفتم

وان آب گرم خیلی خوبهه خیلی کمک میکنه

😍😍😍😍😍

سوال های مرتبط

مامان 🪷مَهاْ🌛🩷 مامان 🪷مَهاْ🌛🩷 ۲ ماهگی
#پارت۱۰

بعد ک راز کشیدم هی بهم ورزش میداد و برام کپسول مسکن اورد ک گف هروقت درد داشتی بگو بزارم رو دهنت ک تسکین کنه
منم به حرفش گوش میدادم ورزش هارو انجام میدادم و موقع درد بهش میگفتم
ک اون قسمت بخاطر کپسوله حالت کیجی و منگی داشتم

بهش گفتم :من اپیدورال میخام
گف:نمیشه تو پیشرفتت عالیه اگه برات بزنیم هم تو و هم بچه بیحال میشید ک اصلا خوب نیس و زایمانتو خیلی طولانی میکنه

منم مجبوری قبول کردم
بعد از ربع یا بیست دقیقه گف سپیده پاشو بریم ک الانه ک بچت بیاد ولی من میخاستم بمونم
و بزور دل کندم از وان

رفتیم و باز معاینه کرد ک دیگه واقعا داشتم از هوش میرفتم ک هی پامو میزاشتم رو سینش و هلش میدادم😂😂😂😂😂😂
اونم همش میگف سپیده تحمل کن دارم میبینمش تحمل کنن
اما من دیگه هیچی حالیم نبود و فقط جیغ میزدم
بهم میگف زور بزنم اما زور ک میزدم حس میکردم الانه ک مثانه ام بترکه اینقد ک تو قسمت مثانه درد داشتم

بهم میگف: سپیده درد مثانه ایی ک داری بخاطر اینکه ک دیواره رحمت ک بالا و با مثانه ات یکیه هست و چون کلفته بچه بیشتر به اون قسمت داره فشار میاره
تحمل کن بزار با انگشت هلش بدم ک همینکه بزاری بچه اومده اما من نمیزاشتم🥲😂
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۴ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 ۴ ماهگی
ادامه تجربه زایمان:
بعد دیگ بهشون گفتم و امپول فشار رو باز زدن بهم دردای خودمم میگرف ولی زمانشون زیاد بود فاصلش
بعد باز دردام شروع شد خیلی تحمل کردم تا ۸ سانت زیاد جیغ نزدم فقط نفس عمیق میکشیدم با گازی ک موقع زایمان میزدم تو دهنم هرچند فایده ای نداشت اون گاز بی درد
بعد هشت سانت همش حس مدفوع داشتم دکتر هم موقع دردا معاینه میکرد ک وحشتناک درد داشت مث مرگگگ
مرگو جلو چشام میدیدم ک گف ب ماما برو سوند بیار ادرارشو بکشیم ک با کلی التماس نذاشتم سوند بزارن و تو همون گیر و ویری ک موقع زایمان بود رفتم دستشوی بعدش با درد زیاد باز منو خوابوندن رو تخت و معاینه کردن ک دیگ داشتم‌میمیردم ک نزدیکای ساعت ۱۱ و نیم گف دیگ ده سانتی و بریم رو تخت زایمان
رو تخت زایمان موقع اومدن بچه بدترین دردو اونجا کشیدم ینی بگم تا ۸ سانت درد اونطوری نداشتم
بعد چنتا زور و جیغ و داد هم بچه منم بدنیا اومد با وزن ۳ ۵۰۰
و گذاشتنش رو شکمم
بعدشم ک شکممو خالی کردن و ماساژ دادن
ک بازم درد داشت ولی ن ب اندازه لحظه ای ک بچه میخاس بیاد
و بعدم بخیه زدن ک اصلن درد انچنانی نداشت و تموم شد
مامان 🪷مَهاْ🌛🩷 مامان 🪷مَهاْ🌛🩷 ۲ ماهگی
#پارت۱۱

و همش میگفتم :ولم کنن ،میخام بمیرم 😂😂😂
اون لحظه مامانداف هم کنارم بود ک خانم احمدی اومد بهش گف:ببین میتونی دیواره رو هل بدی چون کامل بچه پایینه
مامانداف معاینه ام کرد و گف عالیه بچه اومده اما من نمیزاتمشون و همش هولشون میدادم با پاهام😂😂😂😂

(ماما نداف اون لحظه یه زائوی دیگه داشت ک اون خیلی کولی بازی درمی اورد و میگف کاش زائوی منم اینجور بود عالیه این)
دیگه اینقد درد شدید بود ک نمیفهمیدم داره چی میشه فقط موقع دردا خود به خود زور میزدم
اونا ک منو اینجور دیدن یهو انگ‌شت کردن و بلاخرهههه😂😂😂
تونستن هولش بدن

بعد از اون معاینه و هل دادنه من دیگه واقعا حس مدفوع داشتم😥😥😥و همش بشدت زور میزدممم اونم برگاشون ریخته بود از مقاومت من و شدت زور دادنم
بعد از اون زوری ک زدم بدنم از شدت فشار شرو کرد لرزش شدید و خانم احمدی میگف:سپیده بدو رو تخت زایمان بچه اومدددد
وقتی اینو گف من دستمو گذاشتم رو وا‌ژنم و به سرش دست زدممممم😳

اما من داشتم از شدت فشار غش میکردم😂😂پرستار ک اومد کمکم کنه ک بلند بشم ما میترسیدم راه برم چون همش حس میکرد الان لیز میخوره می افته
نمیدونم چجوری رفتم رو تخت و چجوری پریدم اما اینقد سریع بود ک حتی دمپایی رو درنیوردم😂😂😂😂😂😂😂
ماما با جیغ و خنده گف:سپیده دمپاییتووو دربیاررر😂😂
اما من هیچی نمیفهمیدم و فقط زور میزدمممم
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۴ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
وقتی بستری شدم رفدم تو اتاق درد یه دختره هم بود ک هم سن من بود من خیلیی خوشحال بودم کلی عکس گرفدم 😂ورزش کردم ب اون دختره انرژی دادم ساعت ۱۲ بستری شدم تا ساعت ۳و نیم ورزش کردم ..ماما معاینم میکرد معاینه تحریکی هم کرد خلاصه اینکه باهاش خیلی همکاری کردم ..ساعت چهار اومد کیسه آبمو پاره کرد همزمان باهاش باز معاینه تحریکی کرد و آمپول فشار زد😓ک از همونجاا دردهای شدید من شرو‌شد..فاصله دردام هر دو دقه یه بار بود دیگ نتونستم ورزش کنم فقط جیغ می‌کشیدم اون دختره ک باهام تو اتاق بود هنگ کرده بود 😂😂منم روم نمیشد نگاش کنم 🤣خواهرم پیشم بود با هر درد اونو چنگ مینداختم جیغ می‌کشیدم ..التماسشون میکردم منو ببرن سزارین😂تا دو یه ساعت مدام جیغ می‌کشیدم ..ماما هم چن بار اومد معاینه کرد ولی موقع معاینه همکاری میکردم هر کاری می‌گفت میکردم می‌گفت هروقت دردت شرو شد پاهاتو ببر تو شکمت بزار معاینه کنم ..معاینه کرد ۵ سانت بودم گفت عالیه
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
پارت ۲

ساعت ۱۴:۳۰ دیقه کیسه ابم پاره شد و ۱۵:۳۰ دیقه دیگه دردام غیر قابل تحمل بود برام( البته این رو هم بگم ک من استانه تحمل دردم خیلی پایینه مخصوصا برای پریودی و دردای شبیه به اون )
دیگه ماما همراهم مدام بالاسرم بود و هی بهم ورزش میداد توپ اورد رو توپ ورزش کردم هرموقع میدید درد دارم کمرمو ماساژ میداد اروم میشدم دوباره ورزش رو شروع میکردم
بعد دیگه منو برد اتاق مخصوص زایمان داخل حموم زیر اب گرم ورزش کردیم و اومدیم بیرون تشک باشگاهی برام پهن کرد گفت حالت سجده بگیر
حالت سجده گرفتم خودش کمکم میکرد هی تند تند باسنمو به سمت چپ و راست تکون بدم
یه بار دیگه معاینه کرد گفت ۳و نیم فینگر شدی ک گفتم دیگه طاقت درد ندارم یه چیزی بزنید ک من دردا رو نفهمن
با رضایت خودمو خانواده ام کپسول گاز بی دردی برام استفاده کردن ماسکشو گذاشتم جلو دهن و بینیم و با چن تا نفس عمیق دیدم چشام بسته شد
تا یه کوچولو ماسک رو میخواستم بذارم کنار دوباره دردام شروع میشد
تقریبا تا نزدیکای ساعت ۱۸ ماسک رو صورتم بود و خودمم حالت بیهوش و خواب  و بیداری ک دوباره ماما همراهم اومد معاینه کرد گفت فاطمه فول شدی ماسک رو بذار کنار و زور بزن
منم شروع کردم به زور زدن ک خب اولش نمیدونستم همراه زور زدن جیغ میزدم ولی بعدش بهم گفتن نباید جیغ بزنی انرژی ک برای جیغ زدن استفاده میکنی رو بذار برای زور زدن و بی صدا زور بزن
منم دقیقا همین کار رو انجام دادم ولی باز وسطاش دردا غیر قابل تحمل میشد ک شروع میکردم به جیغ زدن
ماما همراهم گفت سر بچه کاملا مشخصه
و مامایی ک قرار بود دخترمو دنیا بیاره دید و گفت وسایل استریل رو بیارید
مامان میکائیل مامان میکائیل ۲ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت «۲»
دیگه نرفتم خونه همونجا تو بیمارستان راه میرفتم از شدت درد نمی‌تونستم بشینم مامانم بیچاره پا ب پای من درد میکشید 🥺تا ساعت ۴ دوباره رفتم برا معاینه گفتن زوده برو راه برو دوباره تا ساعت ۶ راه رفتم با قر کمر ک خودشون صدا زدن ک بیا لباساتو بپوش دیگ خوشحال شدم گفتم پمپ درد وصل میکنن بلکه یکم دردام کم بشه بستری شدم مامانمو بیرون کردن 🥺 معاینه کردن گفتن ۵.۶ سانتی پمپ رو وصل کردن دردام یکم قابل تحمل شد بعد ی ساعت دردام شدید شد که صدا زدم گفتن هنوز همونی تغییر نکردی یکم بعد ماما اومد دکتر رو صدا زد دکتر گفت کیسه ابتو میزنم منم خیلی ترسیده بودم کیسه ابمو ک زد دیک از درد نمیتونستم نفس بکشم 😭 یکم بعد مامانم و مامان بزرگم اومدن بالاسرم همش گریه میکردم میگفتم میمیرم
دیگ مامان بزرگمو بیرون کردن من گفتن مامان بالاسرم باشه همش گریه میکردم بیچاره مامانم خیلی عذاب میکشید دوباره اومدم یکی دو بار معاینه کردن گفتن زوده
دیگه ساعت فک کنم نزدیک ۱۰ شب بود همش میگفتم طاقت ندارم کمکم کنید البته ی چند باری معاینه تحریکی کردن تا دهانه رحم باز بشه بعد دکتر اومد نگا کرد گفت ۹ سانته آماده کنید برا زایمان منی ک هم گریه میکردم هم خوشحال بودم🥺