تجربه زایمان طبیعی

من مامانم باهام فاصله داره یک ساعت ،هفته های آخرم ک بودم بابا بزرگم فوت کرد برا همین مامان بزرگ شوهرم گفت بیا این هفته ها خونه ما تا وقتی زایمان کردی ،من اونجا چون راحت بودم رفتم ،از هفته های ۳۸ رفتم
اینو بگم ک من کلا توی بارداریم نه کار میکردم نه ورزش نه پیاده روی ،از هفته ۳۸ تازه شروع کردم راه میرفتم
خلاصه رفتم اونجا ،اونجا ک بودم پیاده باهم میرفتیم تا پارک غروبا ،از پله هاشون میرفتم میومدم
تا یه روز صبح جمعه از دستشویی اومدم درد خیلی بدی پیچید زیر دلم دیگ تا ظهر من هی درد داشتم ،ظهر با شوهرم رفتیم بیمارستان ، معاینه کردن گفتن باز نیستی ،ضربان قلب بچه رو گرفتن گفتن خوبه ولی دردات ثبت شده توی نوار قلب ، ۶ ساعت بستری شو ورزش کن اگ باز شدی بستری میشی ....

دیگ چقدر ذوق کردیم ک بستری شدم و حتما باز میشم (خیال خوش😂)
خلاصه من بستری شدم و توی اون زمان کلی ورزش کردم و راه رفتم ،تا اومد معاینه کرد دید گفت اصلا باز نشدی برو خونه ورزش کن راه برو گل مغربی استفاده کن تا باز بشی ،تو درد و داری فقط رحمت باز نیست
آقا ما اومدیم خونه دیگ از فردا کلی من پله هارو رفتم اومدم ورزش کردم به امید اینکه باز شده باشم
از جمعه تا سه شنبه من فقط ورزش کردم
برا گل مغربی هم نگم مک پیدا میشود کل شهر و گشتیم تا آخر با پارتی پنج تا گرفتیم
روز دوشنبه دیدم بچم تکون نمیخوره زیاد مث همیشه نیست کمرم درد میگیره انقباظم دارم ولی منظم نیست ،گاهیم احساسی خیسی میکردم
من استرس و داشتم ولی میگفتم زوده حتی بگم درد دارم صبر کنم منظم بشه زیاد بشه بعد تا فردا ک میشود سه شنبه صبر کردم با کلی نگرانی

بعد عزیزم نمیشه همه شو گذاشت ،باید تیکه تیکه بذاری

بقیه ش کو

منم لایک کن ببینم جواب هارو عزیزم ♥️

منم لایک کنین ببینم