۷ پاسخ

عزیزم تنش سالم و تا باشه ازین خرجا ..

قشنگه عزیزم مبارکش باشه

قشنگه مبارکش باشه

اره ورساجه قشنگه

الهی ماشاالله بهش ❤️
قشنگه مبارکش باشه

عزیزم مبارکش باشه.سایز چند هستش؟قیمتش هم بگو لطفا؟

مبارکش باشه

سوال های مرتبط

مامان گلسا مامان گلسا ۴ سالگی
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام یه دونه داداش بیشتر ندارم تا بود حسرت داشتیم ازدواج کنه خوب ازدواج کرد با کی با یه زن مطلقه که ۵ و ۶ سال زندگی کرده بود و یه دوقلو بارش هم رفته بود گفت اینو خوشم اومده ازش می خوام دوسال دوست بودن ولی ما نمی دونستیم مامانم دیدش پسندیدش ما هم برخلاف میلمون قبول کردیم گفتیم فقط با هم خوب باشن و دختر خوبی باشه اشکال نداره بعد حسرت داشتیم بچه دار بشن هزار تا امید و آرزو دیگه به هر زور و ضربی حامله شد از اخلاق خاص و حساسیت بیش از حدش هم خبر داشتیم گفتیم دیگا آخرش که چی باید بچه دار بشن خوب حالا که بچه دار شده یه جور دیگه داره اذیت می کنه گفتیم ما اومدیم دیگه دو سه بار دیگه وقتشه تو بیای به داداشم گفته بود من اونجا بیا نیستم تا ۴ و ۵ ماه مامانم ناراحت هیچی دیگه با اینکه ناراحت شدیم ولی به خاطر بچه اونم اولین نوه ی پسری پا شدیم رفتیم مامانم بهش گفت به خدا دیگه رومون نمیشه بیایم زحمت بدیم به پدر و مادرت سری بعد تو بیا گفت نه من تا ۴۰ روز هیچ جا نمیرم من گفتم باشه حالا بعد ۴۰ روزم میبینیم میای یا نه هیچی گذشت بچه دست به دست چرخید تا رسید به من به محض اینکه خواستم بغلش کنم گفت راحله لطفا دستاتو بشور 😐گفتم من به بچه ست نمی زنم فقط با تشکش بغلش می کنم به خدا ۵ دقیقه نشد بچه بغلم بود یهو اومد ازم گرفت گفت می خوام آروغ بچه رو بگیرم پیش خودم گفتم این بچه که الان شیر نخورد این اداها چیه بعدش بهمون گفت من بچم از همه کس مهم تره اصلا هم برامون مهم نیست طرفم ناراحت بشه یا نه هیچی من و مامانم و خواهرم هاج و واج موندیم ما با دوسه تا بچه خواهرم که حاملس پشت ماشین نشیت رفتیم اونجا اینم دست مزدمون 😥حسرت عمه بودنم به دلمون گذاشت
مامان آنیتا مامان آنیتا ۴ سالگی
سلام می‌خوام به چیزی تعریف کنم براتون چون خیلی عذاب وجدان دارم .
اول بگم که من یه خانوم معمولی ام نه میشه گفت بسیار محجبه نه میشه گفت راحت و باز ؛ عقاید خودمم دارم
پریروز دخترم گریه میکرد منم گفتم ببرمش سر کوچه بستنی بخرم سرش گرم میشه تا رفتیم سر کوچه دخترم گریه گریه که من بستنی نمی‌خوام پارک ببر منم اصلا آمادگی پارک رو نداشتم هم خودم هم دخترم لباسهامون مناسب پارک نبود و خیلی نازک بود دخترم یه تاب حلقه ای و شلوارک پوشیده بود بگذریم که رفتیم پارک تا ما رسیدیم هوا خراب شد یخورده که بازی کرد دیدم هوا خیلی گرفته است دیگه رفتیم تو دکه که براش خوراکی بخریم که برگردیم یهو شروع به تگرک شد و بعدشم بارون خیلی شدید در حد سیل فروشنده هم خدا خیرش بده گفت وایسید یکم کمتر شه بعدش برید بجز ما چند تا خانواده دیگه هم تو دکه بودن خلاصه بارون که کمتر شد دیدم ساعت ۹ شده و اگه یکم دیگه وایسیم دیر وقته و ماشین گیر نمیاد اومدیم بیرون اول دخترمو بغل کرده بودم پارک رو میدوییدم که دیدیم زمین سر و نمیتونم مجبور شدم بزارمش زمین بعد دیدم پارک خیلی بزرگه و تا برسیم دخترم خیس میشه مجبور شدم شالمو از سرم در بیارم و بندازم سر دخترم و دورش بپیچونم تا خیس نشه تا برسیم کنار خیابون تا ماشین بگیریم من شال سر نداشتم ماشین خدارو شکر زود افتاد و راننده هم خدا خیرش بده تا کوچمون آورد دخترمم خیس نشد . الان همش عذاب وجدان دارم که موهامو باز کردم از طرفی هم میگم من مادرم طاقت نیاوردم دخترم خیس شه که یوقت خدای نکرده مریض شه . میخواستم بدونم شما اگه تو همچین شرایطی بودید چیکار میکردید؟؟