سلام یه دونه داداش بیشتر ندارم تا بود حسرت داشتیم ازدواج کنه خوب ازدواج کرد با کی با یه زن مطلقه که ۵ و ۶ سال زندگی کرده بود و یه دوقلو بارش هم رفته بود گفت اینو خوشم اومده ازش می خوام دوسال دوست بودن ولی ما نمی دونستیم مامانم دیدش پسندیدش ما هم برخلاف میلمون قبول کردیم گفتیم فقط با هم خوب باشن و دختر خوبی باشه اشکال نداره بعد حسرت داشتیم بچه دار بشن هزار تا امید و آرزو دیگه به هر زور و ضربی حامله شد از اخلاق خاص و حساسیت بیش از حدش هم خبر داشتیم گفتیم دیگا آخرش که چی باید بچه دار بشن خوب حالا که بچه دار شده یه جور دیگه داره اذیت می کنه گفتیم ما اومدیم دیگه دو سه بار دیگه وقتشه تو بیای به داداشم گفته بود من اونجا بیا نیستم تا ۴ و ۵ ماه مامانم ناراحت هیچی دیگه با اینکه ناراحت شدیم ولی به خاطر بچه اونم اولین نوه ی پسری پا شدیم رفتیم مامانم بهش گفت به خدا دیگه رومون نمیشه بیایم زحمت بدیم به پدر و مادرت سری بعد تو بیا گفت نه من تا ۴۰ روز هیچ جا نمیرم من گفتم باشه حالا بعد ۴۰ روزم میبینیم میای یا نه هیچی گذشت بچه دست به دست چرخید تا رسید به من به محض اینکه خواستم بغلش کنم گفت راحله لطفا دستاتو بشور 😐گفتم من به بچه ست نمی زنم فقط با تشکش بغلش می کنم به خدا ۵ دقیقه نشد بچه بغلم بود یهو اومد ازم گرفت گفت می خوام آروغ بچه رو بگیرم پیش خودم گفتم این بچه که الان شیر نخورد این اداها چیه بعدش بهمون گفت من بچم از همه کس مهم تره اصلا هم برامون مهم نیست طرفم ناراحت بشه یا نه هیچی من و مامانم و خواهرم هاج و واج موندیم ما با دوسه تا بچه خواهرم که حاملس پشت ماشین نشیت رفتیم اونجا اینم دست مزدمون 😥حسرت عمه بودنم به دلمون گذاشت

۱۸ پاسخ

اهمیت ندید بهش
نه به خودش نه به بچش
براتون مهم نباشه
البته که برادرتونم مقصره
اگه میخواست میتونست بگه باشه نمیخوای خونه ی ما بیای نیا اما منم خونه مامانت نمیبرمت خلاصه بهش بفهمونه اگه تو مادر داری منم دارم
یا بهش بگه به خواهرت برادرت بگو به بچه دست نزنن
آدمای اینجوری فقط شاید اگه مثل خودشون باشی متوجه رفتارشون بشن

تن داداشت سلامت دورشونو واسه همیشه خط بکش ماهم یه میمون داریم دلش میخواد خونه مامانم بره دیگه اونجا دخترا نرن این تنهایی اونجا واسه خودش بچره احمق

ماهم یه داداش داریم
زن داداشم بچه رو حوری تربیت کرده که نمیدونه عمه داره الان که بزرگ شدن تازه دارن ماهارو میشناسن

راحله جون ببخشید من اینو میگمااا... سر جریان جنسیت ک بهتون نمیگفتم من گفتم مشکل اصلی برادرتونه.. خیلی بهش رو داده ک اینطور شده، اگه ب این رفتار ادامه بده و سکوت کنه بعید نیست پای داداشتم از زندگیش بیرون کنه.. من خودم زنداداش دارم، داداشم اجازه نمیده بی احترامی ب ما بکنه، چون ما براش مهمیم.. پس در این صورت بدونید داداشتونم مثه زنداداشتون شده و دیگه خانواده براش مهم نیست ک سکوت میکنه

سلام عزیزم اول ازهمه اشتباه ازبرادرتونه که اینقدردربرابرش کوتاه اومده اونم داداشتومظلوم دیده که به خودش جرئت میده باخانوادش اینجوررفتارکنه اینم مطمئن باش اونم میخادکاری کنه که زیاددوروبرش نباشین احترام گذاشتن زیاد به آدم ابله ونفهم بنظرم زیادخوب نیست بنظرم خودشماهم خیلی بهش رو دادین که انقدرپرروشده خودتونم مقصریدوقتی باهات اون رفتاروانجام دادمیتونستی جوابشوبدی حتی اگه به جنگ ختم بشه ولی بازم همه چیزبرمیگرده به رفتاربرادرتون

بخدا بچه من نمیدونه عمه و مادربزرگ چیه و کجان با وجود اینکه طبقه بالا هستیم البته مال خودمونه طبقه بالا ولی انگار بخدا اصلا ندارم مادر شوهر نمیدونم چرا بعضیا از اخلاق خوب بعضیا سواستفاده میکنه البته باید گفت خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند

مردشور ببرتش دیگه محلش نزارید فکر کرده خبریه بهش نیس که رفتین گرفتینشو بهش محبت کردین فکر کرده خبریه
انشالله باهم خوب باشن و زندگی کنن
ولی شماها محلش نزارید خودشو چس میکنه اینجور افراد تا جوانن خیلی خودشونو چس میکنن یه چند سالی محلش نزارید زیاد، یکم سنش بره بالا تجربه کسب کنه خوب میشه خودش باهاتون

همینم که قبلا ازدواج کرده بوده خیلی تجربه داره و شاید خانواده شوهرش طوری بودن که حالا فکر میکنه باید اینطو ری با شما رفتار کنه

چقد بی ادب به هرحال شما مهمان بودین و بخاطر احترام به اون رفتین
من جات باشم دیگه هیچ وقت تحویلش نمیگیرم
توام به یه ورت باشه

من یه زن داداش دارم ماه ماه اصلا هرچی از خانومیش بگم کم گفتم همیشه مهربون همیشه احترام گذاشته، من اگر مثل زن داداش شما بود به کل خطش میزدم برامم هیچی مهم نبود احترام و محبت دوطرفس

چه رفتار زشتی اه

عجب آدمیه ها
یادمه یه سری میگفتی جنسیت بچه هم ازتون پنهون می‌کرد
واقعا کارش زشته و منم بودم ناراحت میشدم

منم از زنداداش شانس نیاوردم تنها نیستی

الان دوقلو هایی که از زندگی قبلیش داشت پیش داداشت و خودش زندگی میکنن؟؟

شما هم حرف بدی زدی گفتی حالا بعد چهل روز میای می‌بینیم همین حرفا دلخوری میاره چرا جلو زبونتونو نمیگیرین سکوت میکردی یا میگفتی باشه عزیزم هرجور خودت راحتی صلاح میدونی ما خودمونم عروسیم اونم بچه اولشه تازه بدنیا اومده حساسه شش ماه دیگه این حساسیت هارو نداره اینکه شما نشستی تو ماشین رفتی دیدنشون خودتون خواستین منتی نیس بعدم هر دیقه رفتن معنی نداره درسته برادرزادتونه عزیزه ولی نباید هردیقه مزاحم خانواده دختره بشید اینارو خواهرانه دارم بهت میگم به خونوادتم بگو نوه عزیزه درسته ولی اون عروسه مثل دختر هردیقه نمیاد شما هر دیقه نمیبینیدش

زنداداشت خیلییی عفریته ست می خواد پای شماهارو ببره کلا

بهش حق میدم مادره حساس باشه رو بچش ولی این طرز برخورد و رفتار هم تو کتم نمیره واقعا شما جای من بودید چی کار می کردید

نمی دونم واقعا هرپی شانس می خواد که ما نداریم

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام امروز جلسه ی اول گفتار درمانی و کادرمانی بچه ها بود که دلوین فقط گفتار داره ولی ماهلین هم کار درمانی میشه کاردرمانگرش گفت این نیاز داره در هفته دوبار کاردرمانی بشه و طبق بررسی هایی که کرد گفت از لحاظ حسی و تمرکز و توجه و چشم در چشم هم مشکل داره نیاز به درمان داره از لحاظ حسی هم می گفت به خاطر همینه فعلا نمی تونی از پوشک بگیری چون بدش نمیاد از اینکه تو خودش پی پی می کنه و از لحاطط درکی هم پایینه قشنگ مثل یه بچه ی یکساله 😥😥حالا میگم نکنه اوتیسم داره بهم نمیگن ؟؟یعنی میشه واقعا به خدا دارم از غصه دق می کنم چرا من باید همیشه حسرت همه چیزو تو زندگی بخورم بهم میگن خداروشکر کن که بچت سالمه بازم خداروشکر می کنم ولی مگه میشه غصه نخورد میگن زمان می بره تا خوب بشه درمانگرهاش گفتم ۹۰ درصد به خاطر تشنجی که کرده آسیب زده بهش و تاخیر داره تو هر کاری حتی ۲۰ ماهگی راه افتاد خدایا منو ببخش ولی من خیلی داغونم خیلی اعصابم بهم ریخته دست خودم‌نیست یواشکی گریه می کنم چرا حسرت همه چیزو باید تو زندگیم بخورم تا به دستش بیارم خدا کرمت روشکر🥺
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا دیگه دارم دق می کنم از غصه گهواره پر شده از اینکه همه ی مامانا یا دارن بچه هاشون رو مهد میزارن یا کلاس اونوقت طفلکی های من چی هنوز نمی تونند حرف بزنند و گفتار درمانیشون رو شروع کردم خدابه سر شاهده اینقدر تو دلم غم داره که حد نداره امروز مشاوره و ارزیابی دوقلو ها بود که بردمشون دلوین رو گفت باید گفتار درمانی بیاددر هفته دوبار ماهلینم هم گفتار هم‌کار درمانی گفت ماهلین در حده یه بچه ی یک سالس 😭 اینقدر عقبه از همسن و سالاش گفتم می خوام مهد بزارم گفت الان اصدا براشون فایده نداره چون فعلا حرف زدنشون خوب نیست اعتماد به نفسشون پایین میاد مخصوصا ماهلین گفت فعلا اصلا اصلا نمی دونم شانس من چرا بچه های من باید اینجوری بشن 😥🥺اوضاع ماهلین رو گفت ۷۰ درصدش به خاطر تشنجی که کرده باعث تاخیر کلامی شده یکی از اصلی ترین دلیل هاش گفت با این شرایطی هم که داره تا درکشو بالا نبریم فعلا نمی تونی از پوشک بگیری 😥ای کاش زودتر به داد بچه هام رسیده بودم همش فکر می کردم طبیعیه ای خدا هرگز خودمو نمی بخشم 🥺
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
قدر مجرد بودن رو الان بهتر می دونم مجردی رو بیشتر دوست داشتم چون دغدغه ای تو زندگیم نداشتم برام مسایل زندگی مامان و بابام و مشکلاتشون مهم نبود تو عالم خودم بودم مسیولیتی هم نداشتم موقعیت الانم رو دوست ندارم چون هیچکس هیچکس حتی همسرم که تو تمام مشکلات و سختی های زندگی کنارم بوده هم درکم نمی کنه به هیچ عنوان چرا چون من حق ندارم هیچوقت خسته بشم حق ندارم خسته باشم از مادربودن حق ندارم یه بار داد بزنم بداخلاق باشم چرا چون مادرم 😥😭گناه من چیه که صفر تا صد مسیولیت خونه و زندگی و بزرگ کردن بچه هام با منه شوهرم هیچ دخالتی نداشته تو این چند سال یه بار برا محض رضای خدا نگفته زن دستت درد نکنه از این بار زندگی رو دوشته تمام اون زمانایی که بچه هام به شدت مریض میشدن و چند روز بستری بددن تو بیمارستان از پذیرش کردنشون تا مرخص کردنشون از شب زنده داری ها تا خوب خوب شدنشون با خودم بوده و هست الان چند روز دیگه باید درمانشون رو شروع کنم خوب کی می بره کی وقت میزاره خوب منه مادر کیه که روزی سه وعده هر وعده یک ساعت باید بشینه به بچه هاش غذا بده اون کی بود که نوزادیشون تا خوده صبح چندبار بلند میشد شیر میداد و پوشک عوض می کرد اینقدر روپاهاش تکونشون میداد که نه گردن داشت نه کمر این مرد بی وجدان چرا اون روزای سخت رو ندید اگه الان اعصابم ضعیفه حوصله ی بچه هامو ندارم دلیلش سختی های زیادیه که کشیدم و خودم یه تنه بزرگشون کردم چرا اینقدر این مرد باید بی وجدان باشه عوض دستت درد نکنه بشینه شکایت منو به خانوادم بکنه که این خانوم بچه هارو دعوا می کنه 🥺😭به خدا هیچکس هبچکس جز دوقلو دارها منو درک نمی کنه همه از من انتظار دارن بهترین مادر باشم🥺بعد تازه دیشب به من میگه دیگه حالم ازت بهم می خوره
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا با شرح حالی که از خودم می خوام بزارم دلم می خواد راهنماییم کنید و بگید اگر جای من بودید چی کار می کردید من وزنم بالاست و دلم می خواد لاغر کنم دقیقا از زمانی که دوقلوها به دنیا اومدن تا الان همیشه ی خدا اسیر بودم چون واقعا با دوتا بچه ی کوچیک کاری نمی تونستم بکنم الان که یه کم بزرگتر شدن دلم می خواد کمی برای خودم وقت بزارم حداقل ۳ روز در هفته
برم پیاده روی از طرفی مشغلم زیاده دیگه بیشتر از این به بچه هام باید برسم می خوام کلاس خلاقیت و مهد و گفتار درمانی و اینا بزارم تا هر چه زودتر راه بیافتن که اونم کله هفته رو وقتمو میگیره و باید همش در تکاپو باشم بعد همه بهم‌میگن تو واقعا با دوتا بچه سختته که تازه بخوای پیاده روی هم بری چون بعدشم که‌میام شام پختن و رسیرگی به بچه هارو دارم نمی دونم رژیم به تنهایی بگیرم تاثیری هم داره ؟؟من خودم بیشتر پیاده روی روم اثر داره ولی زور بزنم شاید در هفته ۳ روزشو بتونم‌برم شایدم کمتر شوهرمم از اون طرف اصلا اصلا کمک نمی کنه تا الان تنهایی بزرگشون کردم حالا شما جای من باشید چی کار می کنید؟
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
از امروز باز شروع کردم ماهلینو از پوشک بگیرم چون واقعا خسته شدم اکثر اوقات هم پوشکش خشکه ۶ جلسه کاردرمانی و گفتارمیره از نظر خودم پیشرفت داشته و حدود ۵۰ تا کلمه رو یاد گرفته یه کتاب داره عکس بچس نشسته جیش می کنه بهش میگم این چی کار می کنه میگه جیش‌😀از صبح تاحالا هم باز بوده فقط یه بار خددشو خیس کرده آخه کلا خیلی کم جیش می کنه شده تا ۵ و ۶ ساعتم جیش نکرده دیگه هی بهش گفتم باید بگی جیش تقریبا نیم ساعت پیش اومد پیشم گفت جیش خودشو گرفته بود نمی دونم به نظرتون یاد گرفته ؟آخه من سر توالت فرنگی با کمک تبدیل میشونمشون بعد بردمش دستشویی سر توالت فرنگی احساس کردم صدا شر شر اومد خیلی کم بود صداش حالا نمی دونم جیش کرده یا نه 🤔آخه خیسم نبود ۱۲ ساعت باز بود تا ساعت ۱۱ دیگه پوشک شورتی پاش کردم که دیگه تا نیم ساعت دیگه بره بخوابه اینم بگم خیلی ذوق داره قشنگ میلد تو دستشویی ترسم نداره به نظرتون آمادگیشو داره زود یاد میگیره ؟؟دلوین همون روز اول جیش کرد تو دستشویی اولین جیش بچه هاتون تو دستشویی بعد چند روز بود ؟؟
مامان النا مامان النا ۳ سالگی
مامانا بیاید به من بگید جای من بودید به هم میریختید یا نه؟!
بچه من که دنیا اومد من کارمو ول کردم نشستم خونه بچمو نگه دارم مامانمم اصلا کمک نمیکرد فقط ده روز موند خونمون و رفت که رفت با اینکه بچه من خیلییییی اذیت میکرد خودم خیلی مشکل تو زندگیم بود اصلا براش مهم نبود اصلا نمیومد کمک خونشون هم میرفتم فقط یه غذا میپخت میزاشت جلوم اصلا بچمو نگه نمیداشت .
حالا الان بچه داداشم دنیا اومده هر یه روز درمیون یا میرن خونش بچه رو نگه میدارن زن داداشم کا خونشو برسه یا بچشو میارن خونشون که زنداداشم استراحت کنه.
خدایی من خیلی به هم میریزم چطور اصلا به من کمک نکرد... در حالی که شرایط من فاجعه بود ، شرایط زنداداش من خیلی بهتر از منه...
هر دفعه زنگ میزنه میگه بچشو اوردن نگه دارن کلا روز من خراب میشه یکی دو روز به هم میریزم...
واقعا موندم چیکار کنم
به مامانم گفتم فقط به من نگو بچه اونو نگه میداری من به هم میریزم...
کلی شروع کرد منت تک تک کارایی که تو اون 24 سال که خونشون بودم کرده رو سرم گذاشت
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا شما در طول چطور برنامه ریزی می کنید ؟؟آیا واسه خودتون وقت میزارید یا نه ؟؟مثلا در حده یه پیاده روی یا ورزش برید؟؟من مشغلم زیاده از صبح تا بعد ازظهر به کارهای خونه و ناهار و شام و بچه ها باید برسم بعد از ظهر در هفته دوبار باید ببرم گفتار درمانی و بعدشم تمرین با جوجه هام دوروز در هفته هم سر به خانواده هامون بزنیم ما بقی روز ها هم به خرید و کارهای بیرون از خونه و دکتر بردن و بچه ها یا هر کاره دیگه ای که داشته باشیم باید برسیم تازه خیلی وقتا روزهای فرد که بچه هامو می برم گفتار درمانی بعدش دوباره میریم به کارهای عقب موندمون می رسیم تا بیایم خونه ساعت ۸ شده کارهای بیرون از خونه هم من و شوهرم با هم انجام میدیم از خرید و هرچی که بگی خیلی دلم می خواد در روز یک ساعت برا خودم وقت بزارم مثلا برم یه پیاده روی جایی بادی به کلم بخوره ولی واقعا نمی تونم یه وقتایی نصف کارهامم می مونه چون تمرین کردن با بچه ها هم طاقت فرساست و خیلی وقتا لجباز میشن و همکاری نمی کنند الان اگه شما در شرایط من بودید چی کار می کردید ؟؟الویت اولتون بچه هاتون بود ؟،خصوصا بچه هایی مثل بچه های من که نیاز به درمان دارن ؟؟یا نه همش به فکر خودتون بودید؟
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا همون جور که می دونید ماهلین کلمه خیلی محدود و کم میگه ولی دلوین گاهی جمله میگه گاهی نه من خودم حرفاشو تا حدودی می فهمم ولی گاهی واضحه گاهی هم زیاد نه نا مفهومه عمه هاش میگن ماهلینو هر وقت بردی گفتار درمانی دلوینم ببر ولی من گفتیم هم هزینه هاش خیلی زیاد میشه دونا بچه با هم ببرم هم‌بعدش تمرین کردن باهاشون سخته خصوصا که دلوین خیلی بازیگوشه حالا به نظر شما چی کار کنم به نظرتون دلوینم احتیاج داره به درمان ؟؟؟به نظرم خودم بدی نیست گاهی میگه مثلامیگه مامان گوشی کو یا مثلا میگه مامان بابا کو بعد پایین رو میگه بالا بیرون رو میگه تو😀افعال معکوس خیلی به کار می بره مفهومشو تا حدودی می رسونه درک و فهمشم عالیه حالا به نظرتون دلوین احتیاج داره به درمان ؟؟عمه هاش میگن اینم حرف زدنش زیاد خوب نیست البته خودمم تا حدودی قبول دارم ولی واقعا دوتایی خیلی سختم میشه به نظرتون چی کار کنم ؟؟به خدا بچه داری خودش خیلی سخته دوقلو داری سخت تر دست و بالم بستش تو هر کاری😥🥺
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا یه چیز خیلی خوشحال کننده می خوام بهتون بگم البته شاید برای شماها که بچه هاتون مثل بلبل حرف می زنند خیلی عادی و پیش پا افتاده و حتی مسخره باشه ولی برای منه مادر که همیشه ی خدا غصمه و خون دل می خورم یه سوی امید باشه من فقط دوروزه بچه هارو بردم گفتار درمانی تو این دوروز مدام باهاشون تمرین و تکرار می کنند همین جور که کارامو می کنم و به غیر از اوم در روز دو الی ۳ سابار باهاشون کار می کنم البته اینم بگم ماشالله هوششون عالیه قبلا دلوین میوه هایی مثل سیب و موز و انار و خیار رو بلد بود ولی ماهلین نه الان این ۴ تا میوه رو به ماهلین یاد دادم هم اگه ازش بپرسم بلده بگه هم میشناسه 😍به غیر از اون اعضای بدن رو به زبون میاره و دو سه تا حیوانات رو دلوینم همین جور هم به زبون میاره هم بلده وقتی بپرسی قبلا ماهلین اصلا اینجوری نبود یادمه پارسال همین موقع می بردمش گفتار درمانی اصلا اصلا همکاری نمی کرد و تو دوماه هیچ پیشرفتی نداشت ولی اینبار سریع یاد گرفت اینم بگم رنگ زرد و آبی رو هم به جفتشون یاد دادم هم میشناسن هم بلدن بگن مثلا بگم این چه رنگه میگن آبی یا زرد قطعات خونه سازیی رنگی میارم میگم آبی و زردش رو جدا کنید بدی به من قشنگ یاد گرفتن 😍این تمرینارو گفتار درمانیشون داده و واقعا عالی بود و زود یاد گرفتن و من خوشحال ترین 😍و به این نتیجه رسیدم پارسال زود بود برای ماهلین امسال خیلی بهتر همکاری می کنه ولی دلوین شیطنت داره وسط تمرین میگه مامان بسه😀اونم امشب باباش یه پاکت کیک بود می خواست بده ماهلین بندازه تو سطل یهو دلوین گفت بابا من می خوام بندازم 😀من و باباش اینجوری بودیم 😳خدایا شکرت به امید اون روز که بگن مامان دوستت دارم 😍