سلام مامانا با شرح حالی که از خودم می خوام بزارم دلم می خواد راهنماییم کنید و بگید اگر جای من بودید چی کار می کردید من وزنم بالاست و دلم می خواد لاغر کنم دقیقا از زمانی که دوقلوها به دنیا اومدن تا الان همیشه ی خدا اسیر بودم چون واقعا با دوتا بچه ی کوچیک کاری نمی تونستم بکنم الان که یه کم بزرگتر شدن دلم می خواد کمی برای خودم وقت بزارم حداقل ۳ روز در هفته
برم پیاده روی از طرفی مشغلم زیاده دیگه بیشتر از این به بچه هام باید برسم می خوام کلاس خلاقیت و مهد و گفتار درمانی و اینا بزارم تا هر چه زودتر راه بیافتن که اونم کله هفته رو وقتمو میگیره و باید همش در تکاپو باشم بعد همه بهم‌میگن تو واقعا با دوتا بچه سختته که تازه بخوای پیاده روی هم بری چون بعدشم که‌میام شام پختن و رسیرگی به بچه هارو دارم نمی دونم رژیم به تنهایی بگیرم تاثیری هم داره ؟؟من خودم بیشتر پیاده روی روم اثر داره ولی زور بزنم شاید در هفته ۳ روزشو بتونم‌برم شایدم کمتر شوهرمم از اون طرف اصلا اصلا کمک نمی کنه تا الان تنهایی بزرگشون کردم حالا شما جای من باشید چی کار می کنید؟

۱۱ پاسخ

من جای تو بودم ولی با ی بچه.از گوگل ورزش در خانه ک شبکه ۳ میذاشت دانلود کردم هر روزی با یه کدومش ورزش میکردم دگ خوراکمم رعایت میکردم داشت جواب میداد ک باردار شدم😐

منم شرایط شمارو دارم با این تفاوت که توسیردهی هستم و رژیمم نمیتونم یگیرم، صبحا که بچها خوابن یساعت زودتر ورزش کن ، یه ساعتم بذا اخرشب یا ظهر که اونا خوابن ، من میذارم اخرشب چون ظهرا اگه اونا بخابن منم یه چرتی میزنم شب که شوهرم خونس دوتاشونو مشغول میکنه که من توخونه ورزشمو بکنم ، وقت باشگاه و ندارم چون مهدخلاقیت پسرمم عصرا هس وقتی شوهرم بیاد میبرمش
رژیم هم خوبه شبا مغزیجات بخور معدتو جم میکنه، اگه میتونی رژیم بگیری من یه کاهش اشتها بهت معرفی کنم

من ظهر دارا رو‌میخوابوندم شوهرم میومد میرفتم باشگاه یا پیاده روی کوچولو بود اونموقه الان که مهد میره راحت شدم

اگر تو خونه تحرکت زیاده رژیم هم کنارش قرار بده
پیاده روی هم اگه نتونستی بری بیرون حداقل روزی یه ربع ۲۰ دقیقه تو خونه پیاده روی کن
کم خوری خیلی تاثیر داره من خودم ۱۲ کیلو کم کردم

مگه وزنت چقدره؟؟ بنظرم یک ماه رو رژیم بگیر تاثیرشو ببین بعد ماه بعد درکنارش پیاده ردی روبرو باز تاثیرشو ببین ...ببین کدومش زیادتر وزن کم کردی....

عزیزم اولین چیزی که تاثیرداره کم خوردنه اگه خوراکتورعایت کنی ویکساعتم بری باشگاه ورزش کنی سریع نتیجشومیبینی من خودم تودوماه بارژیم وورزش از۷۴اومدم به ۶۰،وقتی به وزن ایده آلت رسیدی میتونی مثل قبل بخوری امایک ساعت ورزش روترک نکنی اینجوری ثابت میمونی

فقط فقط رژیم کتوژنیک

من چند روزه رژیم گرفتم از فردا شروع کنم
من وزنم 75 هست باید بشم 61
چون تیرویید دارم سخته

عزیزم کم کاری تیروئید خیلی سخت میزاره لاغر بشی واقعا سخته

بنظرم ورزش زیاد تاثیر نداره همون غذاتو کم کن
منم خیلی دلم پیاده روی میخوادولی بقول تو برم بیام هلاک میشم میوفتم مگر اینکه از شب قبلش خونه رو مرتب کنی غذاهم بپیزی
ولی من از ۹۳ اومدم ۷۸ بدون ورزش و پیاده روی هدفمم ۵۸ هس

شما با این مشغله هایی که داری با برنامه ریزی میتونی به همه کارات برسی
ساعت خواب بعدازظهر دارن بچه ها؟ اون ساعت همسرت خونست؟ من اون تایم ورزش میکنم

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام به همه ،چطورین؟ یه سوال دارم شاید به نظرتون خنده دارباشه ولی من این روزا واقعا خسته ودرگیرم(همش به خاطر بچه داری نیستا) و مغزم کارنمیکنه🙄،این عکس آشپزخونه من وقتی که تمیزه، بعدشوهرم به من گیرمیدی هیچ چیزی نباید روی سطح اپن و زیرپنجره باشه، من روی اون قسمت کانترزیرپنجره قرص آهنو شیرافزا وقطره کولیک بچه رو میذاشتم که جمع کردم، الان گیرداده فلاسک آب و قوطی شیرخشک هم اینجا نذار😑😐، به نطر شما کجا بذارم؟ اصلا لازمه اینارو هم بردارم؟ بعدحالا فک نکنین شوهرم چقدرمرتب و منظمه ها، لباساشو درمیاره پرت میکنه کف اتاق ، یهو پیراهنش روی اپن هست وسایلشو همش گم میکنه چون اصلا براش مهم نیست چی رو کجا میذاره و خیلی کارای دیگه، ولی خب دیده اطرافیانم بهم گیر میدن که وسایل اصافه رو جمع کن اینم بهم گیرمیده(من چون خودم اصلا نمیتونم با بچه ها بازی کنم(نمیدونم چرا نمیتونم😔) اسباب بازی هارو زیادجمع نکردم به امیداینکه بچه سرگرم بمونه واسه همین به هم ریختگی توی خونه من زیاده اما همه چیز تمیزه یعنی ازشستشو چیزی کم نمیذارم
مامان پارسا مامان پارسا ۳ سالگی
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام خانوما شماجای من باشید چیکارمی کنید؟ پسر بزرگ من از عید به این طرف معمولا عصرا نمیخوابه، منم به خواب عصر عادت دارم بیشترروزا درازمیکشم در حد نیم ساعت نهایتا شاید چرت بزنم
این بچه میادپیش من درازمیکشه شاید هفته ای یه روز هم اون بخوابه الان مثلا خوابیده، بعدتا می بینه من خوابم برده یهو چک میزنه توی گوشم یا میپره روی شکمم یا یهو موخامو میکشه ، بارها با سرش کوبیده توی دماغم یا مشت یا لگد میزنه بهم ، اینجوری هم نیست که بگی آروم میزنه با تمام توانش مثلا لگد میزنه توی صورتم یا شکمم،فک کنید مثلا سه دقیقه ست خوابم برده و پسرم مشغول تلویزون دیدنه یهو برمیگرده با تمام توانش منو میزنه بعدکه یهو میپرم میگم چرا این کارومیکنی میگه نخواب آخه خیلی دوستت دادم فک کنید مثلا اون هفته ت خونه پدرم چنددقیقه خوابم بردچنان لگدی به چونه م زده که دندونام هنوز درد میکنه، هی براش توضیح میدم میگم من نیاز به استراحت. دارم حالم بدمیشه منو میزنی دردم میادولی فایده نداره،شوهرم یا مادرم میگن یه بار بزنش من دلم نمیاد،شده که یهو توی خواب منوبزنه دستشو هل بدم ولی ناخودآگاه بوده از عمدتا الان نزدمش، بعضی وقتا بیدارم میکنه یهو توی خواب گریه م میگیره پا مبشم می شینم دیگه کاری م نداره ولی این جور بیدارشدن فشارمنو میدازه ، شما باشید توی این شرایط چیکارمیکنید؟ مشاورش به من میگه باهاش مدارا کن ولی واقعا دیگه کم آوردم اینم بگم شبا اصلا کاری بهم نداره اگه یکی دیگه توی خونه بخوابه رادمهر رعایتشو میکنه
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
۱-خانوما سلام میخوام خودتون رو جای من تصور کنید چندلحظه، من خیلی دوست داشتم به بچه م شیرمادربدم چون اون اولی خیلی بدخواب بودمیگفتم به این یکی بعدسه ماهگی شبا شیرخشک میدم که یه کم بخوابه،بچه که به دنیااومدمتوجه شدیم گریه ریسه ای میره وخیلی برام سخت بودوواقعاچندباری منوترسونده تا الان ازبس یهونفسش میره پایین،من خیلی خیلی شیرداشتم تا ده روزگی بچه از تب و دردشیرنمیتونستم دستاموحرکت بدم مثه مجسمه شده بودم وخب بچه از روز اول توی بیمارستان هم سینه رو نمیگرفت طوری که پرستارابردن معدشو تخلیه کردن دوباره آوردن یه کمی شیرخوردخلاصه توهمون گیروداردردشیربودم که شیرم تبدیل به آب خالی شد یهو یه ۲۴ ساعت بچه گریه کردبردیم دکترگفت گشنه ست وباخوردن شیرخششک بچه واقعا آروم شدوخوابید با خودم گفتم چندروزی شیرخشک میدم وقطع میکنم اوایل بین شیرخشک دادنا به هرسختی بودخودمم شیرمیدادم تا اینکه کم کم از یه پیمونه شیرخشک رفتیم به دوتا و بچه بازم گریه میکرددرواقع بازم گشنه بود اینجا تقریبا یک ماهه بود بعدچندروز بردیم ختنه و نخ بخیه ش زودافتادوزخم بچه واشد از اون طرف رادمهر خیلی به من میچسبید وهمش میترسید بدون من بمونه روزای سختی بود مثه همه روزای سخت مامانای دیگه خلاصه گذشت وگذشت تا اینکه بچه شیرمنوهی کمترخورد و حدودا سه هفته پیش یه ۴۸ ساعت اصلا نخورد دوباره تقلا کردم ندرونیازکردم و خلاصه به هرزحمتی شده دوباردرروز بهش شیرمیدادم تا اینکه دوباره از دیشب شیرنمیخوره این وسطاهردوبچه مریص هم شدن و کوچیکه الان آنتی بیوتیک میخوره