سلام خانوما شماجای من باشید چیکارمی کنید؟ پسر بزرگ من از عید به این طرف معمولا عصرا نمیخوابه، منم به خواب عصر عادت دارم بیشترروزا درازمیکشم در حد نیم ساعت نهایتا شاید چرت بزنم
این بچه میادپیش من درازمیکشه شاید هفته ای یه روز هم اون بخوابه الان مثلا خوابیده، بعدتا می بینه من خوابم برده یهو چک میزنه توی گوشم یا میپره روی شکمم یا یهو موخامو میکشه ، بارها با سرش کوبیده توی دماغم یا مشت یا لگد میزنه بهم ، اینجوری هم نیست که بگی آروم میزنه با تمام توانش مثلا لگد میزنه توی صورتم یا شکمم،فک کنید مثلا سه دقیقه ست خوابم برده و پسرم مشغول تلویزون دیدنه یهو برمیگرده با تمام توانش منو میزنه بعدکه یهو میپرم میگم چرا این کارومیکنی میگه نخواب آخه خیلی دوستت دادم فک کنید مثلا اون هفته ت خونه پدرم چنددقیقه خوابم بردچنان لگدی به چونه م زده که دندونام هنوز درد میکنه، هی براش توضیح میدم میگم من نیاز به استراحت. دارم حالم بدمیشه منو میزنی دردم میادولی فایده نداره،شوهرم یا مادرم میگن یه بار بزنش من دلم نمیاد،شده که یهو توی خواب منوبزنه دستشو هل بدم ولی ناخودآگاه بوده از عمدتا الان نزدمش، بعضی وقتا بیدارم میکنه یهو توی خواب گریه م میگیره پا مبشم می شینم دیگه کاری م نداره ولی این جور بیدارشدن فشارمنو میدازه ، شما باشید توی این شرایط چیکارمیکنید؟ مشاورش به من میگه باهاش مدارا کن ولی واقعا دیگه کم آوردم اینم بگم شبا اصلا کاری بهم نداره اگه یکی دیگه توی خونه بخوابه رادمهر رعایتشو میکنه

۸ پاسخ

دنبال توجه هست به هر قیمتی این توجه رو میخواد شاید بگی من که توجه میکنم اما اون بیشتر میخواد تازه بعد این کار بزنی عادت میکنه میگه تهش همینه دیگه باز میزنه باز تکرار میکنه به نظرم بعد این که این کارو کرد براش توضیح بده چرا قراره تنبيه بشه و چیزی که خیلی دوست داره رو یک ساعت ازش بگیر بار دوم تکرار کرد زمان رو بیشتر کن اما مدام توضیح بده چرا گرفتی ازش

من جات باشم یکی محکم میزنمش دیگه این کارو نکنه چقدررر تو صبوری من بودم ...😑

والا ناراحت نشی ها من شبا خوب نمیخوابم صبح ساعت۷ بیدار باشم عصر که میشه دیگه قلبم بدجور به تپش میفته اگر نخوابم میمیرم ده دقیقه هم کفایت میکنه یبار دختر این بلا رو سرم اورد چنان زدمش چسبید به دیوار دیگه تکرار نکرد

قبل اینکه بخابی بگو من یکم چشامو میبندم عقربه رف رو ۶ مثلا بیدارم کن

پسر منم همینه ولی من نمیخوابم،اگر هم بخوابم دعواش کنم بیخیال میشه،معمولا یا دوتایی بیداریم یا دوتایی میخوابیم

قبلش باهاش حرف بزن بگو من خیلی خستم نمیخابم فقط چشام می‌بندم ک کنی چشام استراحت کنه حواسم به تو هست هروقت کاری داشتی صدام بزن...
بعد هم سعی کن بیداره نخوابی... بچه کوچیک تر داری خطرناک....
اگر هم زد خیلی جدی و عصبانی و ناراحت بدون زدن بهش محکم بگو خیلی ناراحت شدی و ازش به شدت ناراحتی و بدون زدن یا دعوا ناراحتیت بهش بگو باهات حرف زد بگو مامان ازت ناراحتم و فعلا نمیتونم باهات صحبت کنم تا به کار برد فکر کنی هروقت فکر کردی بیا حرف بزنیم و قول بده ک دیگ تکرار نکنی....

قبل اینکه بخوابی بهش بگو من میخوابم پسرم تو مواظبم باش کسی نیاد بیدارم کنه

منم پسرم هر کی خواب باشه باهاش کار نداره
منا فقط باید بیدار باشم گریه میکنه که بلند شد انگشت میکنه تک چشم یه کاری میکنه ولی من میزنم داد فایده نداره باز کار خودشا میکنه میگه نخواب

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل ۳ سالگی
سلام مامانهای مهربون لطفا هرکسی تجربه داره بیاد منو راهنمایی کنه
پسرم 3.5 سالشه دخترم 3 ماه خیلی بد قلقه همش در حال گریه هست و با کوچک‌ترین صدا بیدار میشه
پسرم هم من سعی میکنم باهاش وقت بگذرونم نقاشی کنم آب بازی کنم ولی واقعا کشش ندارم دیگه کارهای خونه غذا درست کردن رسیدگی به بچه بی‌خوابی شبانه
از یه طرف هم پسرم خیلی به ابجیش گیر میده با اینکه من اصلا عکس‌العمل نشون نمیدم ولی تا میبنه خوابه سریع می‌ره بالا سرش خم میشه توی صورتش جیغ میزنه دخترمم از ترس شروع میکنه گریه کردن یا تا میبینه خوابهای صداش میزنه میگه باید بیدار شه
توی خونه همش بهم چسبیده دستشویی میرم بدو میاد پشت در
دیشب موقع خواب خیلی گریه میکرد که تنهام نزار میدونم ترس از دست دادنم رو داره ولی نمیدونم باید چیکار کنم واقعا کم آوردم باباشون هم تمام شیفت سرکاره مجبوره اضافه کار بیاسته تا بتونیم جوری که بچه ها میخوان زندگی کنیم ولی خودمم دیگه کشش ندارم آرزو یه خواب راحت دارم خواهر شوهرم وقتی باشه پسر بزرگه رو نگه میداره میبره پیش خودش وی دلم میخواد یکی دخترم رو بگیره پسرم رو ببرم پارک ببرم فروشگاه
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام به همه ،چطورین؟ یه سوال دارم شاید به نظرتون خنده دارباشه ولی من این روزا واقعا خسته ودرگیرم(همش به خاطر بچه داری نیستا) و مغزم کارنمیکنه🙄،این عکس آشپزخونه من وقتی که تمیزه، بعدشوهرم به من گیرمیدی هیچ چیزی نباید روی سطح اپن و زیرپنجره باشه، من روی اون قسمت کانترزیرپنجره قرص آهنو شیرافزا وقطره کولیک بچه رو میذاشتم که جمع کردم، الان گیرداده فلاسک آب و قوطی شیرخشک هم اینجا نذار😑😐، به نطر شما کجا بذارم؟ اصلا لازمه اینارو هم بردارم؟ بعدحالا فک نکنین شوهرم چقدرمرتب و منظمه ها، لباساشو درمیاره پرت میکنه کف اتاق ، یهو پیراهنش روی اپن هست وسایلشو همش گم میکنه چون اصلا براش مهم نیست چی رو کجا میذاره و خیلی کارای دیگه، ولی خب دیده اطرافیانم بهم گیر میدن که وسایل اصافه رو جمع کن اینم بهم گیرمیده(من چون خودم اصلا نمیتونم با بچه ها بازی کنم(نمیدونم چرا نمیتونم😔) اسباب بازی هارو زیادجمع نکردم به امیداینکه بچه سرگرم بمونه واسه همین به هم ریختگی توی خونه من زیاده اما همه چیز تمیزه یعنی ازشستشو چیزی کم نمیذارم
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
سلام خانوما ببخشید میشه از اسباب بازی هایی که دم دست بچه تون گذاشتین عکس بدین؟ من یه عکس توی سوال یکی هم توی کامنتا میذارم البته بگم یه لگوی بزرگ سطلای که ۴۰۰ تیکه بود هم هست که یه هفته پیش آوردم دم دست امشب دوباره برداشتم ،همش میریخت صدای زیادمیدادرادوین بیدارمیشد مجبورشدم بردادم ولی خیلی باهاش سرگرم میشه، به غیراز اینا که توی عکس هست یه سه چرخه و یه لوپ کارهم هست توی خونه اینم بگم من برای پسرم کمدنخریدم کتابخونه خودموخالی کردم اسباب بازی هاوکتاباشو ریختم توش، درضمن خیلی ازاین وسایل رو من نخریدم مادربزرگش مغازه ای داره که اسباب بازی میاره به اینم هرهفته یکی میداد🤦‍♀️بچه های شما بازی میکنن بعدجمع میکنن؟ اصلا با اسباب بازی هاشون سرگرم میشن؟ پسرمن فقط با همین بیل و لودرش بازی میکنه بقیه روهم هرکدومو بردارم قائم کنم فرداسراغشو میگیره اینم بگم دوبرابر اینارو قائم کردم کلا ، همه میگن زیاددم دستش گذاشتی که بازی نمیکنه همش تلویزیون می بینه
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۳ سالگی
۱-خانوما سلام میخوام خودتون رو جای من تصور کنید چندلحظه، من خیلی دوست داشتم به بچه م شیرمادربدم چون اون اولی خیلی بدخواب بودمیگفتم به این یکی بعدسه ماهگی شبا شیرخشک میدم که یه کم بخوابه،بچه که به دنیااومدمتوجه شدیم گریه ریسه ای میره وخیلی برام سخت بودوواقعاچندباری منوترسونده تا الان ازبس یهونفسش میره پایین،من خیلی خیلی شیرداشتم تا ده روزگی بچه از تب و دردشیرنمیتونستم دستاموحرکت بدم مثه مجسمه شده بودم وخب بچه از روز اول توی بیمارستان هم سینه رو نمیگرفت طوری که پرستارابردن معدشو تخلیه کردن دوباره آوردن یه کمی شیرخوردخلاصه توهمون گیروداردردشیربودم که شیرم تبدیل به آب خالی شد یهو یه ۲۴ ساعت بچه گریه کردبردیم دکترگفت گشنه ست وباخوردن شیرخششک بچه واقعا آروم شدوخوابید با خودم گفتم چندروزی شیرخشک میدم وقطع میکنم اوایل بین شیرخشک دادنا به هرسختی بودخودمم شیرمیدادم تا اینکه کم کم از یه پیمونه شیرخشک رفتیم به دوتا و بچه بازم گریه میکرددرواقع بازم گشنه بود اینجا تقریبا یک ماهه بود بعدچندروز بردیم ختنه و نخ بخیه ش زودافتادوزخم بچه واشد از اون طرف رادمهر خیلی به من میچسبید وهمش میترسید بدون من بمونه روزای سختی بود مثه همه روزای سخت مامانای دیگه خلاصه گذشت وگذشت تا اینکه بچه شیرمنوهی کمترخورد و حدودا سه هفته پیش یه ۴۸ ساعت اصلا نخورد دوباره تقلا کردم ندرونیازکردم و خلاصه به هرزحمتی شده دوباردرروز بهش شیرمیدادم تا اینکه دوباره از دیشب شیرنمیخوره این وسطاهردوبچه مریص هم شدن و کوچیکه الان آنتی بیوتیک میخوره