۱۸ پاسخ

چقدر استرس می‌کشیدم که حتما بزنه اروغشو که دل‌درد نشه. خدایا شکرت واقعا

آی گفتی

واقعا ادم نفس میکشه😐

آخ اخ گفتی ،جه دوره ای بود ،دخترمن که باید راه میبردمش ،زیرچشمام سیاه شده بودازبیخوابی ،ساعت ۷ صبح میخوابید مادرشوهرم ۷ ونیم درومیزد این دوباره بیدارمیشد ،نیگفت کی خوابیده میگفتم ۷ میگفت پس خوابش خوبه ،وای خدا چقد رومخم بودن آخرش گفتم سمت صبح خونه من نیا،فکرکن میومدمیگفت بچه نفس میکشه ،قلبش میزنه کل سبونخوابیدی صبحتم اینجوری باشه ....

الان که فک میکنم میگم چقدر پوستم کلفت بود آخه من کسی رو هم نداشتم ازم مواظبت می‌کرد

وایی چه روزای سختی بود😵‍💫

ولی من الان دغدغه شیر شب گرفتن دارم نمیشه هرجوری میخوابونم

وااای اره واقعا 😅😅😅

اوف که یادم نیار 😥خمار خواب بودی ، از بس بخاطر رفلاکس نشسته شیر بده اروغ بگیر نیم ساعت ،دهن آدم سرویس میشد ، چقد کشیدیم از رفلاکس ، هنوزم هست باز زندگی قابل تحمل تره

وای اره چه مکافاتی بود

دقیقا اون موقع آرزوم این بود که فقط آروغ گرفتن بگذره دورانش😄😄 پسر من خیلیی دیر میزد😫

واییی چقد بد بود پسرم بعضی وقتا ،۲۰دقیقه هم طول می کشید

کاش همه چی به راحتی آروغ گرفتن بوو

وای کولیک رو نگووو

من زیاد نمی‌گرفتم

وای😂یادمه یوقتا میومدم آروغش رو بگیرم از خواب بیدار میشد و دوباره شیر میخواست و و و روز از نو روزی از نو🤦🏻‍♀️

واقعااا خداروشکر

اخ خداروشکر من که دیگه دوتا بودن داغون بودم

سوال های مرتبط