۹ پاسخ

عزیز دلم میفهممت
منم گاهی شده از خستگی گریه کنم و گله کنم
ولی چه میشه کرد که خودمون خواستیم و بالاخره میگذره این دوره و دلتنگ این روزا میشیم سخته میدونم ولی یکاری کن که سخت نگذره بهت چون بیشتر اذیت میشی ارامشتو حفظ کن و فقط بگو خدای مهربونم شکرت که بچه ی سالم دادی بهم خودت بهم قوت بده که بتونم از پس همه چی بربیام
ایشالا که زود حال دلت خوب شه قربونت برم🧡🧡

عزیزم مادربودن همینه به این فک کن توچشم به هم زدنی بچت بزرگ میشه ودلت برااین روزاش تنگ میشه باعشق بهش برس سخت نگیربه خوت وگرنه سخت میگذره

درکت میکنم عزیزم همسرت کمک بگیر عزیزم
.تایمی که تو خونس بزار با بچه بازی کنه خودت برو استراحت کن یه ساعتی بخواب

خسته نباشی مامان

من که همه خانواده خودم و شوهرم تو یه شهریم دقیقا شرایط تو رو دارم بنده خدا مامانم هر وقت تونست به دادم رسید ولی خب نمیشه اونا رو هم درگیر کرد به خونوادم میگم کاش برا دو روز برم تو کما

وای چقدر حرفات حق هستش، اما منی که مادر و خواهرم نزدیک هستن اما ۵ دقیقه نگه نمیدارن که من برم دکتر برگردم تو این مریضی با بچه میرم دکتر برمیگردم

وای منم خسته شدم خستهههعع
کجای کاری تروخدا لذت ببر ، بزار شیش هفت ماهش شه دیونه میشی دیونهههههه
کاش کنار خانوادم بودم ای کااااش
حتی نمی‌تونیم گریه کنیم ، نمی تونیم درد و دل کنیم
یه شوهر هست ک هر وقت دهنمو باز میکنم میگه ببین بقیه چجوری مدیریت می‌کنن تو بلد نیستی فلان فلان فلان😥

خسته نباشی
همه مون همینیم
منکه یکدونه بچه ۴ ساله ام دارم...

چرا نمیری خونه مامانت
خونه دوستی
خاهر برادر
یا خانواده همسر

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۸ ماهگی
سلام بچه ها شب بخیر ... اومدم یکم درددل کنم خواهرانه...
از صبح ساعت ۷ بیدارم تا ۱۲ شب ، طول روز وقتی امیر علی خوابه تا میام یه چرت بزنم بیدار میشه ،نمیتونم استراحت کنم .... خب منم یه مادرم مثل شما منم دلم میخواد زنانگی کنم ،دلبری کنم برا شوهرم ولی نمیتونم ... بخدا نمیکشم خسته م در کنار اینا بعد دو هفته دوباره پریود شدم خونریزی دارم
ببخشید مقعدم بعد زایمان حس میکنم زخمه اونم خونریزی می‌کنه هربار میرم سرویس ، کمرم بشدت درد می‌کنه امان از این امیرعلی که میخواد بخوابه من تا دوساعت باید رو پام تکونش بدم ... چندروزه سرماخوردم ... حالا شوهرم چندروزه که از صبح تا ۸ شب شیفته بعد تا میاد خونه میشه ۱۰ تا شام میخوریم میشه ۱۱ تا بخوابیم همون ۱۲ میشه ،درکنار اینا انتظار داره من وقتی میاد انرژی داشته باشم مثلا سرش درد می‌کنه توقع داره من بیام سرشو ماساژ بدم و قرص بدمش ،یا دستش درد می‌کنه هی تیکه میندازه روزا خوب سرحالی شب که میشه درد داری. ، بخدا یه ذره درک نمیکنه بهش میگم من خستم تو روزا باش ببین برا تو هم انرژی دارم ولی تو آخر شب توقع داری من وقت استراحتمه کشش نداره بدنم ،اصلا انگار نه انگار که بهش اینارو میگم بعد امشب اومده میگه نظرت چیه آخر امسال اقدام کنیم تا سال بعد دنیا بیاد بچه بعدی 😕 من میگم توان ندارم توهم که تا وقتی نوزاده کمک می‌کنی میگه من مرد بیرونم ،خب من بچه دوست دارم ولی دست تنها واقعا نمیتونم از پسش بربیام... خیلی امشب دلم گرفته خیلی .. فقط بفکر خودشه 🥺☹️😢