۶ پاسخ

بچه اگه شیطونی نکنه ک‌خدای نکرده مریضه، روح و روان بچت هم به هم نزن با حرفای رایگان دیگران

غلط کرده گوش نکنیا دل بچت میگیره

جایی که بچت رو نمیتونن تحمل کنن نرو. من پسرم صبح ها پیش مادرشوهرمه. خونه رو کامل بهم میریزه همه پشتی ها میندازه. میره رو اپن راه میره... شکایتی ندارن...

خوب بچست عزیزم اگه شیطنت و شلوغ کاری نکنه بچه نمیگن بهش بزارراحت باشه عزیزم

بچهست دیگ تحمل کن.منم سه تا دارم .

نه اصلا این کارو نکنیا

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۱۶ ماهگی
خانومها میشه منو راهنمایی کنید
پسرمن خیلی شیطونه،بی سروصدا کارهاش رو انجام میده
اما بخاطر اضطراب جدایی همش میگه بغل و خیلی بازی نمیکنه..
شماهایی ک بچه هاتون تو این سن هستن چطور ب کارهاتون میرسید؟ من کسی رو ندارم یه ساعت پیشش بزارم یا جایی رو هم ندارم برم.. مدام خونه هستم و گاهی با همسرم میریم بیرون
اما ب هیچکاری نمیرسم مدام خونم نامرتبه و اینطوری خودمم اذیت میشم انتظارم خونه دسته گل نیس،بالاخره خونه خانوم بچه دار متفاوته.. اما یکم مرتب بودن نیازه..
من لباس کشوهارو تا میکنم پسرم میریزه، کشوهایی ک ادویه و دستمال داره هم میریزه ظرف و ظروفم همیشه وسط آشپزخونه اس چون میاره،جاکفشیمون در امان نیس،انقد ک میریزه
من روزی چندبار همه رو جمع میکنم..اما خب پسرم اشتغال زایی میکنه🤦‍♀
چیکار میکنم بکنم بهتر بشه..دلم میخواست برا آزمون استخدامی بخونم اما اصلا وقت نمیکنم
با چه بازی هایی مشغول میکنید بچه هاتون رو ..؟ بازی هایی ک باهاش میکردم تکراری شدن😁
مامان نفس خانوم مامان نفس خانوم ۱۷ ماهگی
در دل 🖤

ببین درد داره
آرزوی شبانه روزت بشه برگترین کابوس زندگیت ، و در عین حال حالت از همه چیز و همه کس بهم بخوره چون خیلی ضعیفی
من خیلی ضعیفم اصلا دوست نداشتم اعتراف کنم ولی از وقتی باردار شدم هر روز تو سزی خوردم و هر روز بدتر از دیروز تنبل و ضعیف دارم میشم خیلی حس بدیه صدمو که برا دخترم میذارم بازم نصف کارایی که مادرای دیگه به بچه هاشون میکنن نیست خونم همیشه بهم ریختس خونه نظم و انظباط نداره شوهرم همش از سرم میزنه بخاطر اینکارا حریفش نیستم
بچه رو میبره با رکابی زیر باد کولر گازی میخوابونه بعدم میگه توکه خونه بابات کولر گازی ندیدی پس نمیتونی نسبت به ضررش به بچه اظهار نظر کنی و حالا من یه مادر مترسک تشریف دارم
کاش به آرزوم تو جونی رسیده بودم و حالا تو این دنیا نبودم که بچه ایی بدنیا بیارم با یه مادر ضعیف ولی حالا با این توان ضعیفی که دارم نمیخوام بمیرم چون نمیخوام دست مادرشوهر افریتم بیوفته و دخترمم عین خودش افریته بار بیاره ولی همش حسم میگه میخوام جوان بمیرم و فرصت چندانی ندارم و این حس عذابم میده