۶ پاسخ

برو ب مادرش بگو ب بچه ک نمیشه گفت

بیب بیب بچرو بگیری به نظرم شوهرتو بفرست

پدر و مادر بی مسئولیت
نمیگن بچه از الان دزدی رو یاد میگیره

حالا بیب بیبشو‌ پس گرفتی

خب برو بگیر بیب بیبشو

در خونشونو بلدی برو بگیر

سوال های مرتبط

مامان سلین مامان سلین ۱ ماهگی
خانما ی خاطره بگم شمام حوصله داشتیدبخونید راجع به غربال گری اولم
دکترم بعد اینکه ان تی بچه رو دید ک ۲/۵ بود هیچی نمیگفت من از دکتر پرسیدم ک ازمایشام و اینا خوبه و همین طوری با ی لحن خیلی جدی و نگران گفت نه! اصلا! باید سلفری بدی ! همینجوری قاطع و مستقیم ، بماند ک چه ها کشیدم ک جواب سلفری بیاد و ببرم و اینا…. تا غربالگری دوم تا میتونستم استراحت کردم درسته تغذیه ام بخاطر اینکه همش استراحت بودم خیلی کم شده بود ولی خوب انومالی همه چی نرمال بود و وقتی رفتم دکتر گقت همه چی نرماله و اصلا جای نگرانی نیست… حالا از انومالی ب اینور من با ی سری نگرانی ها یک چند باری مراجعه داشتم به ایشون و ایشون همیشه ب من میگن بارداری دیگه نمیری ک کره مریخ و اینا… راستش من خیلی ادم منطقیم و هیچ وقت اگر طرفم حق باهاش باشه چیزی نمیگم اما الان ی جوری شده برای یک سوال پرسیدم میترسم بزنگم مطبشون و اونا ناراحت شن این وضعیتم ی الارم گوشه ذهنم ایجاد کرده ایا اصلا کار درستی میکنم با این دکتر ادامه میدم؟
اینم بگم چندین دکترو دیدم و کسی به دلم ننشسته به غیر دکتر خودم بخاطر دقت و ظرافت در تشخیص و اینا … حالا شما جای من بودید پیش این دکتر میرفتید یا نه؟
مامان پسرم👶💙 مامان پسرم👶💙 ۴ ماهگی
سلام خانوما دلم پره میخوام باهاتون دردودل کنم
ازاول بارداری همش نگرانی و استرس کشیدم حالا چی؟؟
هفته ی ۹ بودم ک لکه دیدم رفتم دکتر شیاف داد بعد ی هفته حل شد
هفته ی ۱۲ بودم ک رفته بودیم باغ دودکش بخاری در اومده بود گاز منو گرفت ۲ روز بستری شدم بیمارستان
بعدش هفته ی ۱۳ دوباره لکه بینی داشتم رفتم بیمارستان نصف روز بستری بودم
هفته‌ی ۱۷ بودم رفتم واس طول سرویکس ک گفتن کمه استراحت دادن الان ی ماهه تو خونه هستم اصلا نمیتونم پاشم
بعدش هفته ی ۱۹ درد زیرشکم داشتم رفتم دکتر گفتن عفونت ادراری داری اونم قرص خوردم حل شد
الانم چند روزه بدنم نمیدونم حساسیت کرده بود یا چی رفتم دکتر گفتن احتمالا آبله مرغان گرفتی شب رفتم بیمارستان آزمایش دادم گفت عفونت داری برو دکتر داخلی....الانم نمیدونم چی میشه😞
همه دم عیدی میرن گردش میرن بازار منم میترسم برم😞😞
همه باردار میشن با خوشحالی با کلی خاطره خوب من نمیدونم چرا اینجوری شدم😞😞😞😞
ممنون از اونایی ک خوندن تاپیکمو😞❤
مامان نیلی💓 و🩵💙 مامان نیلی💓 و🩵💙 هفته سی‌ودوم بارداری
واقعا دیگه خسته شدم از دست دخترم
هرجا میبرمش پارک تو جمع بچه ها یا مهد اصلا بازی نمیکنه فقط وایمیسته ی گوشه نگاه می‌کنه دیروز همه خونه پدر بزرگم بودیم بچه ها همه داشتن بازی میکردن نیلا فقط چسبیده بود ب من همه میگفتن آخی چرا انقدر مظلوم
یا همش میگه بچه ها بیان دست منو بگیرن ببرن هی میگم خودت برو میگه ن نمیتونم
تا حالا نشده ببرمش پارک این بچه بازی کنه فقط نگاه می‌کنه بچه های دیگه سرسره رو دارن از جاش میکنن این میگه اونا بزرگن من میترسم
موندم چطوری سال بعد باید بره پیش دبستانی
از صبح گفت بریم مهد بردمش دید معلمش عوض شده فقط گریه کرد مانتومو میکشید می‌گفت بریم خونه 3تا معلم هرکاری کردن با بازی با جایزه با خوراکی اصلا نرفت سر کلاس ک نرفت
همه ی بچه ها میگفتن نیلا بیا بازی کنیم این فقط گریه کرد گفت مامان بریم انقدر حرصم گرفت ک آوردمش خونه منی ک هیچوقت نمیزدمش کلی حرصمو سرش خالی کردم دیگه دیوونه شدم تو خونه دهن منو سرویس می‌کنه انقدر میگه بیا بازی کنیم
توروخدا بگید چیکار کنم کجا ببرمش از این خجالتی بودن در بیاد