بعده معاینه اومدم خونه حالم خیلی بد بود متنفر شده بودم از خودم زندگیم حس پوچی میکردم من که تابحال حاملگی پوچ نشنیده بودم نمیدونستم این کوفتی چی بود به من خورد دیگه هیچی دیگه زنگ زدیم مامانم از مشهد با حاله بد اومد کلی گریه کرده بود ولی بازم میخاست من مفهوم هی میگفت شما جوونین باز ساله بعد ولی من کلا از هرچی بارداری بچه بیزار شده بودم تو خیابون زنه حامله میدیم بدم میومد افسرده شده بودم شدیدا

تصویر
۲ پاسخ

عزیززززم❤️

عزیزم چ روزای سختی داشتی 💔خدا دختر نازتو برات نگه داره

مقالات مرتبط

کودکان سندرم داون
سندرم داون از چند ماهگی قابل تشخیص است؟علائم و مشکلات آن
بازي با كودك دو ساله
بازی های مناسب کودک دو ساله کدام‌اند؟

سوال های مرتبط

مامان لیام مامان لیام ۱۰ ماهگی
یه اکانتی بود این به من هی پیام میداد و چیزای مسخره‌ای میگفت و راجع به ختنه هی میپرسید!!همه‌ش ،بعد از یه تایمی من اصلا حس خوبی بهش نداشتم و مشکوک شده بودم 🙄حس کاراگاهی من گل کرده بود😎
و دیشب دیدم یه خانوم دیگه زده که این به من پیام میده و اینا که متوجه شدم حس مشکوک شدنم درست بوده .
حالا از دیشب اصلا حس خوبی دیگه به گهواره ندارم😒
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان سروین🥺💕 مامان سروین🥺💕 ۹ ماهگی
حالم انقد بد بود
داشتم با یه اهنگ گریه میکردم سرم و تو بالشت فرو کرده بودم
سروینم بازی میکرد
یهو یچیزی چپه شد رو سر و کله ام هرچی قابلمه بود انداخت روم حالا بجز حاله بدم ک گریه میکردم بخاطرش باید بشینم واسه درده کمرمم گریه کنم😂😂😂😂😂
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان ارسلان مامان ارسلان ۱۲ ماهگی
امشب خیلی به خیر گذشت پسرم تو بغلم بود اومدم از ماشین پیاده بشم خیلی حواسمو جمع کرده بودم نمیدونم چی شد یهو سرم گیج رفت افتادم تو جوب با بچه تو بغلم انقدر ترس داشتم که بچم چیزیش نشه کمر و پا خودم کبوده خداروشکر به پسرم صدمه ای وارد نشد ولی حالم خیلی بد شده🥲
مامان ایهان مامان ایهان ۱۳ ماهگی
چند روز بود حالم روحیم واقعا داغون بود تا اینکه امروز ظهر به خودم اومدم و فهمیدم باید خودم دلیل حال خوب خودم باشم نه همسرم و انتظار نداشته باشم از هیچکس قبل از بارداری همینطوری بودم چند سالی بود از هیچکس انتظار نداشتم حتی جواب سلام منو بده ولی حاملگی بدم و درک نشدن از طرف همسرم دوباره منو بهم ریخته بود ولی دیگه خودم حال خودمو خوب میکنم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۱۱ ماهگی
سلام مامانا کیا میل شون تو رابطه بعد زایمان کم شده بود
من خودم بعد زایمانم میلم خیلی کم شده بود تا نزدیک پریودم
آخه ۸ ماه بعد زایمان پریود نشدم
یعنی خشک خشک بودم تو رابطه سوزش میگرفتم قبلش عالی بودم شوهرم همش میگفت خیلی س ک س ی هستی
بعد زایمان اینجور شده بودم بعد ۸ ماه نزدیک پریودم که بود یهو دیدم میلم عالی شده لذت میبرم نگو نزدیک پریودم شده خلاصه که برگشتم به روزای اوووووووج
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان سامیار مامان سامیار ۹ ماهگی
خیلی اعصابم خورده و گریه کردم
خیلی خسته ام هم جسمی هم روحی
سه روزه پسرم غذا نمیخوره و بالا میاره دیروز بردمش چکاب که دکتر گفت چیزی نیست از بعد چکاب حالش بد شد و کلی علاعم دیگه ای که نداشت به سراغش اومد مثل اسهال و....
خسته اومدیم خونه همسرم حالش بد شد اونو بردم دکتر
از صبح هم پسرم همش نق زدن و گریه کرد یعنی جیگرمو خون کردا
خونه مامانم بودم هی سامیار گریه میکرد من میخواستم بخندونمش یا ارومش کنم هر کاری بلد بودم میکردم مامانم چند بار گفت یواش آرومتر
تا آخر این بغض لعنتی شکست ... مامانم سامیار رو برداشت برد پارک
اینم از امروز من که با گریه و بیقراری گذشت.....
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان کایانی مامان کایانی ۱۱ ماهگی
بردنش ای سیو برای تعویض خون و اون شب مامانم اومد دنبالم برم خونه ک وسط راه مزاحممون شدن و من از پلاک عکسرفتم و رفتیم شکایت کردیم و خلاصه گذشت صبح رفتیم بیمارستان اتاق شیردهی منتظر بودم بیارنش وقتی بعد ی ساعت آوردنش بچم سوراخ سوراخ بود طفل دوروزه من همجاش انژوکت بود بردنش بخش نوزادان و رفتم موندم پیشش همش عمه هام زنگ میزدن هر دودقیقع زنگ میزدن گریه میکردن گوشی و داخل نمیبرم تو جای مادران بود ب حدی رسیده بودم ک دیگ از خستگی پاهام ورم کرد دستام کبود بود رو کمرم یچی اندازه گردو دراومد داشتم میمیردم شوهرم اومد کلی ماساژ داد و دم در با برادرشوعرم و شوهرم یکم نشستیم همش گریه میکردم همش گریه شده بود کار این سه روز من زایمان کرده بودم ن استراحت داشتم ن حموم رفته بودم ن خوابیده بودم همش نشسته بودم دیگ یکم خوابیدم کمرم خوب شده بود دیگ تا صبح نشسته بودم پیش بچه گفتم برم دستشویی دستشویی بیمارستان اون ته توی ی راهرو تاریک بود خیلی بدجور بود هم کثیف بود هم توالت نداشت هم ترسناک بود ساعت پنج صبح بود از دراومدم بیرون دیدم ی گربه ی خیلی بزرگ جلو چشامه شبیه سگ پاکوتاه بود ترسیدم کلی صلوات کشیدم ورفتم دستشویی من چون توالت نبود کارهام و وایستادع میکردم خودمو میشستم یهویی حس کردم در دستشویی روبرویی باز شد ی سایه سریع رد شد ترسیدم خیلی و رفتم بخش و بعد چهار پنج روز مرخص شدیم و رفتیم خونه همش توی اتاق مادرشوهر می‌خوابیدم چشامو‌مببستم حس میکردم یچی میبینم یچی شبیه ی آدم معلول ی آدم زشت میترسیدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۹ ماهگی
خلاصه سریع اومدم مطب زنان پیشه دکتر خودم با گریه میکفتم چی شده جرا میگن بچه ای نیست اونم با خونسردی گفت چیزی نیست که از ده تا مراجعه کننده باردار ۳تا پوچ سما هم جوونین فرصت بارداری مجدد دارین من بلند بلند گریه میکردم میگفتم خانوم دکتر به همسرم مادرم چه طوری بگم این خبر اونا به همه فامیل از ذوق شون گفتن من باردارم دکتر سریع کفت اشتباهه بزرگ همینه وقتی تا صدای قلب بچه رو نشنیدی چرا به همه میگین خلاصه زنگ زدم به شوهرم بیاد مطب اونم اومد قیافه منو دید ترسید گفت چی شده گفتم دکتر کارت داره خلاصه باحاله بد اومدیم خونه نمیدونستم چیکا کنم واقعا از ته دلم میخام کسی که چشم انتظاره بارداری بچه اون حال تجربه نکنه
ادامه
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان فاطمه حسنا مامان فاطمه حسنا ۱۲ ماهگی
امروز یه تجربه تلخی داشتم به دخترم یه تیکه کوچیک اندازه کف دستش بهش نون دادم خودمم پیشش بودم تا لقمه بزرک نخوره یه دفعه متوجه شدم قرمز شده انگشتمو توی دهنش بردم یه تیکه از نون رو کنده بود خداروشکر سریع متوجه شدم گرفتمش
ولی خیلی بد بود بدنم لمسه شده بود
بایده نون داده بودم ولی خودم پیشش بودم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۱۴ ماهگی
دیروز که پسرمو برده بودم دکتر در کمال ناباوری یه جوری توی مطب شولولغ می‌خندید و گاگا میگفت که همه تعجب کرده بودیم همش نگاه می‌کرد به همه و می‌خندید خیلی عجیب بود چون اینطوری نمی‌کرد خیلی شبشش که اومدیم خونه نصف شب بلند شد و چنان جیغ و گریه میکرد که خودم هول کرده بودم و نمیتونستم کاری کنم چشاش بسته بود هر کاری میکردم آروم نمیشد بنظرت ن از چیه ینی چشش زدن چی شده الانم باز میترسم اینطوری کنه دیگه ببینین چیکار کرده دیشب وه الان باز میترسم😭
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۸ ماهگی
خانوما من ۶ماه بعد زایمان پریود شده بودم اونم شدید و الان که وقتشه بشم بازم ولی نمیشم کسی اینجوری شده ؟ باید مرتب بشم از این به بعد یا نا منظمه‌فعلا؟
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان حسین جان مامان حسین جان ۱۰ ماهگی
واي ياد شبي كه زايمان كرده بودم تو بيمارستان افتادم چقد سبك بودم چقد حالم خوب بود رو ابرا بودم قشنگ اصن كاملا شبيه ديوونه ها بودم هيچي از درد يادم نمياد همون موقعم انقد حالم خوب بود حواسم به اون همه بخيه نبود 😁يادش بخير واقعا🥹🥹🥹🥹
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان 𝑵𝒐𝒚𝒂𝒏🩵✨ مامان 𝑵𝒐𝒚𝒂𝒏🩵✨ ۱۴ ماهگی
مامانا از زایمانتون راضی بودین؟
برگردین عقب بازم به اون روش زایمان میکنید؟
من سزارین بودم خیلی راضی بودم خداروشکر‌میکنم واقعا هیچ دردی نداشتم حتی بعدش که کم بود که با پمپ درد و شیاف کنترل می‌شد
چون من فوبیا داشتم از طبیعی و توانش و در خودم نمیدیدم
الان بعضی اوقات میگم کاش امتحان میکردم ولی زود پشیمون میشم😂
مشاهده ۲۹ پاسخ دیگر
مامان کیارش🥰 مامان کیارش🥰 ۱۳ ماهگی
سلام من واس پسرم گریپ میچر خریده بودم اما اصلا درش باز نکرده بودم تو یخچال بود الان اوردم بدم ی ذرات ریزی داخلش بود یعنی خراب شده درش پلمپ بوده
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نیلا مامان نیلا ۹ ماهگی
بهمن ماه ۱۴۰۱من اقدام کردم بااولین اقدام باردار شدم با بی بی چک گذاشتم دوتا خط کمرنگ بود باورم نمیشد مگه میشه به این زودی دوستم زنگ زدم اومد دنبالم رفتیم آزمایش بتا دادیم دوستم خیلی ذوق می‌کرد ولی من تو‌شوک بودم عدد بتا پایین بود تکرار مجدد خواست دوباره خلاصه بعده چند روز آزمایشگاه گفت بله مثبته منو‌شوهرم اینقد ذوق میکردیم که شوهرم از خوشحالی زنگ میزد به خاله هاش خواهرش که اره ما بچه تو راهه منم با گریه به مامانم زنگ زدم از راهه دور از خوشحالی فقط گریه میکردن بعد رفتم سونو گرافی باکلی استرس اصلا قلبم داشت میومد تو دهنم تنهایی اولین تجربه اصلا خیلی حس خوبی بود
ادامه…