سلام
سه هفتس به خاطر عروسی برادرم اومدم شهرستان خونه مادرم تو این سه هفته شوهرم چند روز کنار منو دخترم بود ، تو این مدت دخترم تنظیماتش کلا بهم ریخته مثلا موقع خواب بعداز ظهرش نمیزارن بخابونمش میگن چن روزه اومدی کم بخابونش بزار بازی کنه بعد چرتش میفته 7,8 شب
خواب شبشم که نگم براتون🤦 کلا دخترم تو خوابیدن پوست میکنه اینجا هم که اومده دیگه هیچی تا گریه میکنه که نخوابه سریع مامانم ازون اتاق میاد بقلش میکنه میبرتش اینم بدتر از من فرار میکنه شبا منو میبینه اینقدر گریه میکنه هلاک میشه هرچی به مامانم میگم تو خودتو بزن به خواب صداشو شنیدی گوش نده بزار بخابونمش ولی انگار نه انگار ، یه جوری میاد بقلش میکنه میبرتش انگار من داعشم
دخترمم عادت کرده هرشب شده کارش با گریه از پیشم میره منم که میبینه انگار دیو دوسر دیده
خودمم امشب کلی گریه کردم به خاطر رفتار مامانم خودش فکر میکنه خیلی نوشو دوست داره و سعی میکنه بهترین مادربزرگ دنیا باشه براش اما نمیدونه ریده تو اعصاب منو خواب بچه
منم دیگه میخام برگردم خونم روانی شدم اینجا

۸ پاسخ

چون مادرتون دوره ازش دلش تنگه بزار حال کنه بهتر که دورت نمیاد راحت باش.بری خونتون دوباره درس میشه

درک نمیکنم حسودی مگه اون عاشق بچس میاد بغلش دلش نمیاد گریه کنه بد تو میگی داعش اینها فازتون چیه خدایی

اشکال نداره تحمل کن مادره دیگه نوه ش دوست داره ان شاءالله رفتی خونه تون درست میشه درمورد خواب ظهرش باید بزارن بخوابه

خوب بزار یه چند هفته بچه بد خواب بشه
یا اصلا بازی کنه
بسپار به مادرت
اون بنده خدا که میاد می‌بره باهاش بازی می‌کنه
شما کاری نداشته باش بخواب و کیف کن

مادرشوهر اشغالم اینطوره

عزیزم من مادرتون قطعا از دوست داشتن زیاد اینکارو انجام میده

میدونم خیلی سخته. اما حالا که نمیتونی شرایط را عوض کنی رها کن. بزار هروقت خواست بخوابه. چندروز اول که برگردی خونه سخته اما بعد درست میشه. بزار به خودت و اون خوش بگذره

😫😫😫

سوال های مرتبط