به نام خدا
۷ شهریورتاریخ زایمانم بود رفتم بیمارستان معاینه کردن ۱ سانت دهانه رحمم بازشده بود ۴۰ هفته ۲ روزشده بودم رفتم بلاخره بستریم کردن بهم گفتن بایدبشینی تابلوک اتاق برات خلوت شه من منتظرموندم تابلاخره یه اتاق خالی شدورفتم اولش خیلی خوشحال شدم ساعت ۷ صبح بودکه کیسه آبم پاره شدهنوزهیچ دردی نداشتم وشیفت عوض شداومدن بهم امپول فشارزدن تادردهااول خیلی کم بود من فکرمیکردم ک همینجوری میخوادادامه پیداکنه قابل تحمل بود بهم گفتن تاعصربایدزایمان کنی امپول هاروهی بیشترکردن تااینکه غیرقابل تحمل شد من به شوهرم زنگ زدم گفتم بگوببرن عمل نمیتونم خیلی سخته درددارم ولی متاسفانه قبول نکردن انگارکمرم وداشتن میشکوندن وماماهمراه هم اصلاکاری نکردشب شدشیفت شب ی خانومی بودخداخیرش بده اومد بهم گفت کمکت میکنم زایمان کنی وواقعا کمکم کردساعت ۱۲ شب شدک بلاخره بعد۱۸ ساعت درد کشیدن دخترم بدنیا آمد
این بودتجربه زایمان من
اره گلم بگو😍
بگو عزیزم
آره عزیزم بگو
بگو بلاخره دونستن بهتره تا ندونستن😉😁
سلام آره بگو
بگو عزیزم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.