پارت ۴
بعد سرم معاینم کرد گفت دوسانت شدی برو تو محوطه پیاده روی کن بیشتر باز بشی دهانه رحمت داره باز میشه ولی بچت هنوز بالاعه،بذار بیاد تو لگنت،،من جون نداشتم پیاده رو کنم ولی چ کنم رفتم پایین..
ساعت ۴ بود تو محوطه بودم وفتی انقباضه میومد ی جیغ کوچولو میکشیدم ومینشستم اصلااا نمیتونستم تحمل کنم بعد ی نیم ساعتی اذان گفت از تهههه دلم دعا دعا میکردم ک خدایا خودت کمکم کن بحق خاتم الانبیات ک امروز ولادتشه ..گفته بود ساعت ۶ بیا برا معاینه ..۵ ونیم ک شد دیگ بیحال نشستم مامانم کمرمو ماساژ میداد دوباره ب مامام زنگ زدیم گفت نزدیکم ..رفتم تو باز معاینم کرد گفت ۳ سانت شدی .. اصلا حال نداشتم هااا بازم رفتم دسشویی بزوووور مینشستم .. اومدم رو تخت دراز کشیدم (اها راستی اینم بگم قبل از اینک ۳ سانت بشم بهم شیاف داده بود پرستاره گل مغربی سه تا ذاشت تو واژنم بعد رفتم برا پیاه روی )
رو تخت بودم ک مامام رسییید انگار دنیارو بهم داده بودن 🫠با صلوات وخوش وبش اومد کلییی بهم روحیه داد وباهام حرف میزد هی میگف بهم نفسسس عمیق معاینم کرد سه سانت بودم گفت اشکال نداره بستریت میکنم من..فشارمو گرف ازم خون گرف پروندمو اماده کرد ک بریم اتاق زایمان

۳ پاسخ

بعدیو گذاشتی بلایک عزیزم

بقیه اش 🥲

بقیه شو بذار😉من وقتی دکارخودم اومد واس سزارینم انگار دنیارو بهم دادن

سوال های مرتبط

مامان ابوالفضل.احمد🩵 مامان ابوالفضل.احمد🩵 ۱ ماهگی
•پارت ۵•‌
دستمو گرفت رفتیم کلی بهم روحیه میداد ..میگفت بچت چ زرنگه خودشو رسوند ب نیمه اول.. ی ساعت دیگ ان شالله بغلته 🥹کلی امیدوار شدم فک میکردم تا شب زایمان نمیکنم..توپو اورد ی دستمال هم بهم داد ک روش اسطوخودوس بود گفت هروقت انقباض داشتی بزار رو بینیت نفس عمیق بکش ارام بخشه..دردام خیلییی شدید شده بود رو توپه بودم مامام اومد با روغن از پشت ماساژم داد خیلی دردناک بود برام..گفت احساس مدفوع میکنی گفتمش اره گفت بیا معاینت کنم ب ۶ سانت رسیده بودم کلی امیدوار شدم گفت ببین دارم بچتو میبینم پایین اومد همکاری کنی زودتر از این درد راحت شی‌ ولی منک ناااا نداشتم🥹ماساژ رحمی برام انجام داد گفت بیا کیسه ابتو پاره کنیم .خلاصه پارش کرد معاینم کرد ب ۸ رسیده بودم گفت بحالت سجده بخواب اصلااااا نمیتونستم ها اصلاااا گفت پس ب پهلوت بخواب رفت سوره یاسینو ذاشت گفت تا تموم نشده باید زایمان کنی هاا ،با روغن کلی پشتمو ماساژ داد معاینم کرد فول شده بودم گفت پاشو بیا بریم رو تخت زایمان..کمکم کرد رفتم بالا
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان ابوالفضل.احمد🩵 مامان ابوالفضل.احمد🩵 ۱ ماهگی
•پارت ۳•
..رسیدیم خونه بابام مامانم دم در بود من پیاده شدم رفتم دسشویی ..پسرمم راضی نمیشد بره تو هی میگف مامان هم بیاد خلاصه مامانم یجور دست بسرش کرد رفت پیش داداشم(داداشمو خیلی دوس داره اون قلقشو بلده)..مامانم اومد سوار شدیم رفتیم دررررد بدیم داشت انقباض بود همش..رسیدیم بیمارستان ..رفتم زایشگاه معاینم کردن گفتن ی سانت بازی فقط ایقد ناااراحت شدم فک میکردم الان ی ۴ سانتی بازم بستری بشم ..ب ماما خصوصیم پیام دادم ک من بیمارستانم دردام شروع شده ی سانت بازم .. بعد گفتن بیا برا نوار قلب ..دراز کشیدم چیزای نوارو وصل کردن بهم .. گفتن ضربان قلب بچه پایینه ی سرم بم وصل کردن ..من همش درحال رفت وامد دسشویی بودم بعد اومدن ی سرمم وصل کردن بهم دیگ واویلااا😢اقا تا سرمو وصل کردن من دسشوییام بیشتر شد هی میرفتم ومیومدم نزدیک ۱۵ باری رفتم دسشویی تا سرمه تموم شد ساعت ۳ شب بود مامانم اومد تو پیشم طفلی کلی بیقرار شدع بود بیقراریامو میدید ...من دیگ نمیتونستم دردارو تحمل کنم ..چون خیلیییی بدنم ضعیف شده بود تو ماه نهم ..استانه تحملمم اومده بود پایین برعکس زایمان اولم..گفتم ب مامانم ب مامام زنگ بزن بگو بیمارستانیم اینا بذار بیاد رنگ زد مامانم ..مامام گفتش ک ابادانم اهواز نیستم دنیا رو سرم خراب شد ولی گف خودمو زود میرسونم اگ ب ۴ سانت رسید زنگ بزنیو بازهم بهم زنگ بزنید
مامان ابوالفضل😍 مامان ابوالفضل😍 ۴ ماهگی
خب مامانا من اومدم با تجربه زایمانم😁
اینو بگم که من 39 هفته و یک روز زایمان کردم یا همون 40 هفته
من هفته پیش رفتم مطب دکترم برای معاینه گفت دهانه رحمت.کاملا بستس و پیاده روی رابطه ورزش و اینا انجام بدم که دهانه رحمم باز بشه گفت 5 روز دیگه برگرد بیمارستان خودم اونجام ک معاینت کنم
خلاصه 5 روز بعدش من رفتم بیمارستان یعنی دوشنبه صبح
دیگه وارد 40 هفته شده بودم همون روز دکتر معاینم کرد گفت معاینت میکنم و کمکت میکنم تا شب زایمان کنی ساعت 11:30 صبح بود معاینه شدم یکم همونجا لکه بینی داشتم و تموم گفت اا ساعا 1 پیاده روی کن برو بخش زنان اونجا ببینمت بازم ک بستری بشی
منم رفتم خومه تو خونه یکم پیاده روی کردم ناهار خوردمو ساعت 3 راهی بیمارستان شدم😂
دکترم نبود ولی ماما ها بودن معاینم کردن گفتن چیز شیرین بخورم و راه برم ک نوار قلب بگیرن از بچه من از ساعت 3:30 تا 4:30 پیاده روی داشتم پله زیاد بالا پایین رفتم دیگه رفتم داخل معاینم کرد ماما نوار قلب گرفت و گفت نوارت نشون نمیده برو ی چیز شرین بخور نیم ساعت راه برو برگرد
رفتم ی دلستر و ابمیوه خوردم نیم ساعت راه رفتم و در نهایت ساعا 5:30 رفتم ک نوار بگیرن
ی مامای دیگه باز اومد معاینم کرد نوارمم خوب بود ولی گفت دهانه رحمت یک سانت بازه برو خونه
منم دردام شروع شده بود میگرفت ول میکرد از ساعت 5 من درد داشتم اول هر نیم ساعت بود بعد شد یک ربع بعد ده دقیقه و بعدم 5 دقیقه
مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد