رفتم پیش ماما گفتم عفونت ادراری دارم دارو بده طبق تایپک قبلی گقت از رابطه عفونت گرفتی ازاین قرص هایی که تو واژن میزاریم از اونا نوشت گفت برو پیش اقای دکتر تا ثبت کنه
رفتم پیش اقاای‌دکتر داشت ثبت میکرد گفتم سنو گرافی هم برا ثبت کنین گفت سنوی چی گفتم سنو ی اخر بارداری گفت مگه باردای؟🙄
گفتم اره گفت عفونتم داری که گفتم میدونم گفتم تو بارداری نزدیکی داشتی گفتم بله اینم گفت ازونه که عفونت گرفتی منم هیچی نگفتم که یه ساعت بگم ما دیر به دیر نزدکی داریم کلانم خیلی هیزه ازش خوشم نیومد
خلاصه رفت پیش ماما که بگه چرا ازین قرص هایی که تو واژن میکنی نوشتین رفت و نیم ساعت علاف شدم رفتم بگم بیاد کارم و راه بندازه همسرم بیرون منتظره دیدم با ماما گرم گرفته میخونه من و دید تازه یادش اوفتاد بپرسه بعد اومد تو سیستم پمادشو ثبت کنه هی نگام میکرد میگفت با این لحنه و قیافه😏😏😏😏
اخه تو بارداری ادم نزدیکی میکنه هی هم لبخند ملیح میزد
منم کفری شدم گفتم اولن به شما مربوط نیست دومن من که استراحت مطلقی نبودم که منع باشم چه ایرادی داشته
گفتم باشه اروم باش من که چیزی نگفتم گفتم از خنده های ملیحتون مشخصه سریع برگ رو نوشت اومدم بیرون
کووووچوووووووسگ اخ
به همسرم گفتم میگه فاطمه (خواهر شوهرم ) هم ازش خوشش نیومد حس خیلی هیزه
چندش😐🤢😒😒😒😒

۵ پاسخ

یعنی زن باردار نه ماه نزدیکی نداشته باشه که مردا میرن زن میگیرم

من اصلا روم نمیشه اسم این قرص ها ب دکتر مرد بگم ثبت کنه چ برسه اسم نزدیکی بیاره ،.مال ما هم بهداشت هم پزشک خانواده ی جا پیش هم هستن و مرد هست وقتی میریم همش حرف از زن دوم گرفتن میگه و این حرفا میزنه برا همین دیگه زیاد نمیرم .

انقد بدم میاد ازین دکترای هیز
منکه هرجا میبینم این دکترارو دیگه بار دومی درکار نیست..

تو بهداشت چرا مرد هست😂😂😂
میگفتی ن باردار نیستم همینطوری تفننی میخام سونو بارداری بدم ببینم چجوریع

مردک هیز، خوب جوابش رو دادی من بودم لالمونی میگرفتم، قشنگ گفتی که بفهمه تو چیزی که بهش ربط نداره دخالت نکنه

سوال های مرتبط

مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۴ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت دوم)
وارد بلوک زایمان شدم نامه دکتر و دادم به مامایی که اونجا بود گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۶ گفت پس چرا دکتر نامه بستری داده؟
گفتم چون ۵ سانت بودم ، پرستار گفت زود ممکنه بچه بره تو دستگاه😥
با شنیدن این حرف تمام ارامشی که به دست اورده بودم دوباره از دست دادم همه ی وجودم شد اضطراب و ناراحتی دیگه نفهمیدم چجوری لباسامو عوض کردم.😭
من ساعت ۳ بود که بستری شدم.
خداروشکر اجازه میدادن شوهرم کنارم باشه و بهش گفتم حق نداری از پیشم تکون بخوری😁
درخواست ماما همراه هم کردم که اومد بهم ورزشا رو میگفت و میرفت و من با شوهرم ورزش میکردم🤰🏻
ساعت ۴ و نیم بود که دکترم اومد، ازم پرسید هنوز درد نداری؟ گفتم نه . معاینه کرد گفت بین ۶و۷ای 😕 و از اتاق رفت بیرون
به ماما گفتم میخوام برم وان ، برام وان و آماده کرد و تا ساعت ۵ تو ان بودم. همش فکرم پیش بچه بود که مشکلی براش پیش نیاد به خاطر همین اصلا انرژی ورزش کردن نداشتم.
ساعت ۵ دوباره دکتر اومد معاینه کرد و گفت پیشرفتی نداشتی و بچه بالا به خاطر همین برام امپول فشار وصل کرد.
بهم گفت اگه اپیدورال میخوای الان میتونم برات انجام بدم که گفتم نه.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از وصل کردن سرم تازه دردام شروع شد و هی بیشتر و بیشتر میشد 😣
اما هنوز قابل تحمل بود مخصوصا با ورزش و ماساژایی که ماما همراه انجام میداد دردا رفع میشد و یکی از چیزایی که خیلی کمکم میکرد تو دردا تکنیک های تنفس بود که واقعا کمک کننده بود و تسکین دهنده
مامان [ معجزه خدا ] مامان [ معجزه خدا ] هفته سی‌وششم بارداری
چرا وقتی ۶ ماهم بود فهمیدم باردارم #پارت_۶
بمونه به یادگار تا تک تک لحظات و یادم نره 😍

رفتم دکتر متخصص زنان تاکید میکنم متخصص😂 که تو گوگل خیلی ازش راضی بودن
رفتم گفتم زیر شکمم سفت شده نبض میزنه
گفت چیزی نیست عادی😐
گفتم وا مگه میشه یهو اینجوری شدم خب ، چیزی نگفت😑
گفتم عفونت دارم معاینه بشم
و ۷ ماهه پریود نشدم برام دارو بنویسید
اومد معاینه کرد ، من باز دوباره پرسیدم زیر شکمم چرا اینجور شده که به شکممم دست زد گفت تو شکمتم چیزی نیست 🤔
(من اون موقعه ۶ ماهم بود ولی متوجه نشد😕)
دیگ برام سونو شکمی نوشت ، گفت ازمایش بارداری هم برات مینویسم اگ منفی بود این داروهارو بخر برا اینکه پریود بشی ، همون روز ازمایش دادم

یک ساعت زمان برد تا جوابش بیاد ، حالم خیلی بد بود ، میگفتم منکه میدونم منفی چرا ازمایش دادم که حالمو بد کنه 🥺
اینکه ۹ سال چشم انتظار باشی و هرماه تستت منفی باشه ، دیگ امیدی برات نمیمونه که فکر کنی مثبته ، و با اون شرایطی که گفتم برام غیرممکن بود