خانومایی که تا الان همراه من بودید میخوام از تجربه زایمانم بذارم✌️
۱_خانومایی که براتون سئواله سوند درد داره یا نه،باید بگم فقط یه حس بدی به آدم دست میده و اصلا درد و سوزش احساس نمیکنید.
۲_درباره استرس اتاق عمل(اصلا برام وایب بدی نداشت موقعی که رفتم داخل همه چی خوب بود،اما به مرور فضای اونجا برای آدم سنگین میشه ممکنه احساس خفگی ،درد توی قسمت های مختلف بدن یا سردرد،حالت تهوع و استفراغ بهتون دست بده که همه اینا در روند اتاق عمل عادیه و اونا آمادگی همه این چیزا رو دارن.
۳_درباره بی حسی(هیچ دردی موقع آمپول خوردن احساس نکردم ولی یه لحظه انگار یه تیر از کمر به نوک پام پرتاب شد و در لحظه پاهام گرم شد.
اینا نکاتی بود که برای خیلیا سئوال بود.
و اما خودم...(من دردام از سه شنبه شروع شد چهارشنبه ساعت چهار بعدازظهر رفتم ان اس تی دادم درد داشتم رفتم به دکترم نشون دادم بستریم کرد رفتم بیمارستان ۵روز هم مونده بود که وقت سزارینم بشه،خلاصه سرم زدن که دردام بیوفته اما نشد سریع دکترم دستور ختم بارداری رو داد و من ساعت ۱۰شب منو بردن اتاق عمل...
«ادامه دارد»

۴ پاسخ

چقدر خوشحالم زایمان طبیعی انجام دادم...
بچه ها واقعا اگر سزارین براتون اجبار نیست طبیعی انجام بدین..

موقع گذاشتن سوند جونم بالا اومد چجوری میگین درد نداره😐

من بی حس نمیشد کمرم یک عالمه امپول زد همه مثل هم نیستن و سوند درد غیر قابل تحملی داره

دکترت واسه چندهفته نامه ختم بارداری داده بود؟؟که ۵روززودتر دردت گرفت؟

سوال های مرتبط

مامان nazi&nora مامان nazi&nora ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
آخه میخواستم دکتر خودم منو عمل کنه
اما ساعت ۳نصف شب دردام شدید تر شد و خودم رفتم به پرستارا گفتم وچون زایمان پیشرفت کرده بود اورژانسی منو اتاق عمل بردن و من از درد داشتم میمردم و با بدترین حالت آماده برای سزارین شدم درحالیکه دکتر شیفت میخاست عملم کنه و من با درد شدید بودم خلاصه رفتم رو تخت عمل امپول بی حسی در مقابل اون دردا برا من اصلا درد نداشت من بی حسی تو پاهام رو حس کردم و دردام آروم شد ولی لرزش دستام که نمیدونم به خاطر ترس بود یا بی حسی داشتم که دکتر بی هوشی گفت طبیعیه بعد دو سه دقیقه صدای دخترم رو شنیدم که تو اون شرایط از ته دل خندیدم و خوشحال شدم که سالمه و صورت زیباش که همه ی پرستارا ازش تعریف میکردن عمل تقریبا یه ربع طول کشید ومنو تو ریکاوری بردن اونجا صدای همسرم رو می شنیدم که حالمو از پرستار میپرسه ولی من لرزش شدید داشتم تااینکه داشتن منو به بخش انتقال میدادن که دخترم و خواهرم وهمسرم رو دیدم که همه خوشحالن .
تجربه زایمانم خوب بود ونمیدونم که چه حکمتی بود که به خاطر ۳تا۴ساعت دکتر خودمم عملم نکرد و این ناراحتم میکنه .
مامان Arta مامان Arta ۵ ماهگی
مامان طنین🍓🍫 مامان طنین🍓🍫 ۱ ماهگی
سلام مامانا من اومدم با تحربه سزارینم 🤗
ساعت یه ربع به هفت دکترم گفته بود بیمارستان آرتا باشم از ۱۲ شب به بعد نباید چیزی میخوردم، صبح رفتم بیمارستان از سوند وحشت زیاد داشتم ولی خب زیادم درد نداشت فقط اولش یکم سوزش داشت ، نوار قلب بچه رو گرفتن سوند وصل کردن بردن اتاق عمل ، اونجا دیدن استرس دارم انقد باهام شوخی کردن تا حال و هوامو عوض کنم امپول بی حسی رو زدن حتی یذره هم درد نداشت دکتر مهاجری یه اهنگی رو باز کرد و شروع کردن به عمل 😂 همین که بی حسی رو زدن من به ثانیه نکشید بی حس شدم یه پرده جلوم کشیدن به دو دیقه نکشید که صدای گریه بچمو شنیدم بهم نشون دادن انقددد سیاه بود که گفتم خدایا این به کی رفته😂😂😂ولی خب چند ساعت بعدش رنگ پوستش سفید شد، بعد از عمل منو بردن ریکاوری اونجا میلرزیدم که گفتن عادیه فشارمو گرفتن فرستادنم بخش اونجا یکم حالت تهوع و سرگیجه داشتم که باز گفتن عادیه اینم بگم من چون ترسیده بودم این حالتام به نظر خودم از همون ترسیدنه بود
مامان مهوا🌝🌛 مامان مهوا🌝🌛 ۱ ماهگی
پارت دو
همونجا کنار اون پرستار بداخلاق یه بهیار خیلی مهربون همونجا بود که فهمیدم هم سن خودمه ،کلی هم هوامد داشت تو تمام مراحل سونو و اینا دستمو گرفته بود و بهم میگفت نترسم و درد نداره واقعا ازش ممنونم همونجا واسم یه سرم بیزاکول زدن و اس ان تی گرفتن .حدود ساعت نه بود که اومدن منو ببرن اتاق عمل ،خوش شانسی زیادی که داشتم این بود که اون شب فقط من بودم که عمل داشتم و دکترم مریض دیگه ای نداشت و کلا دکتر من صبح ها عمل میکنه و اون شب هم به پرسنل اتاق عمل گفته بود که من اورژانسیم 🫢
توی مسیر اتاق عمل خیلی فضا شاد بود و ماما که باهام بود همون بهیاره همش میگفتن الکی بگو درد دارم و انقدر چهرت بشاش و ضایع نباشه و در کل استرس کمی داشتم...دیگه رسیدیم به در اتاق عمل و لحظه دروغ گفتن بود .دوتا خانوم که بعد فهمیدم یکیشون دکتر بیهوشی بود اومدن حالمو پرسیدم و اینکه درد دارم یا ن پرسیدم که من الکی گفتم اره و اینا.خلاصه رفتم توی اتاق عمل و هنوز نشتی سوند رو داشتم ...روی تخت نشستم که واسم بی حسی بزنن..
بارداری زایمان
مامان الوند🧒❄️💙 مامان الوند🧒❄️💙 ۲ ماهگی
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن
مامان فندق 💙 مامان فندق 💙 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه سزارین...

سلام خانما انشالله که همگی روز خوبی رو گذرانده باشید؛
اومدم که از تجربه زایمان سزارینم بگم؛

از اونجایی که بچه من سفالیک بود و کاملا سرش پایین بود دکترم هرسری که میرفتم بهم میگفت باید زایمان طبیعی انجام بدی. البته واسه خودم هم بین طبیعی و سزارین فرقی نبود و بیشتر دوس داشتم طبیعی زایمان کنم تا اینکه هفته آخر که واسه چکاپ رفتم بهم گفت چون دیابتی هستی و سرکلاژ بودی و استراحت مطلق میخوام واست سزارین انجام بدم چون اکثر بچه هایی که مادراشون دیابتی هستن سرشونه های درشتی دارن که منم قبول کردم و قرار شد برای صبح روز یکشنبه ۲۰ آبان عمل سزارین انجام بده، شنبه شب رفتم بیمارستان کارای پذیرش انجام دادم قرارشد یکشنبه صبح ساعت ۸ بیمارستان باشم و یکشنبه رفتم بیمارستان آماده شدم واسه اتاق عمل ساعت یک ربع به ۱۰ بود که منو بردن اتاق عمل و آماده کردن دکتر بیهوشی اومد آمپول بی حسی زد و پاهام شروع کردن به داغ شدن و سنگین شدن بعد ۲_۳ دقیقه احساس حالت تهوع کردم که به دکتر بیهوشی گفتم گفت طبیعیه بخاطر بی حسی که بهت زدیم الان خوب میشه و ۱_۲ دقیقه بعد خوب شد، من در حین عمل از تصویری که رو کاشی های دیوار اتاق عمل افتاده بود همه چیزو داشتم میدیدم، چند دقیقه بعد احساس تکون تکون کردم و احساس کردم شکمم داره خالی میشه دیوار نگاه کردم دیدم دکترم بچه رو برداشته و به ثانیه نکشید که صدای گریه پسرم بلند شد و واقعا حس خیلی خوبی بود ، پسرم آوردن تماس پوستی دادن و بعد بردنش که به همسرم و خانوادم نشون بدن.
ادامه تاپیک بعد ...
مامان نورا خانم مامان نورا خانم روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین توی بیمارستان آریا اهواز
پارت ۱
سلام به همه. من اومدم تجربه زایمانم رو بگم
دکتر من خانم دکتر پروانه ایلخاص زاده بودن که عمل منو انجام دادن
ایشون به من نامه داده بودن برای ۳۹ هفته و یک روز که صبح زود رفتم بیمارستان ساعت ۶ باید اونجا میبودم. نامه عملم رو دادم به پذیرش و اونا هم با دکتر هماهنگ کردن و کارهای پذیرش خیلی سریع انجام شد و من رفتم یه ساک کوچیک گرفتم که داخلش دو دست لباس برای قبل و بعد عمل و یه دمپایی و یه دستمال کاغذی بود بعد هم رفتم بخش زنان و زایمان طبقه ۵ بیمارستان. اونجا هم رفتم توی یه اتاق و کلی سوال ازم پرسیدن اطلاعات مربوط به بارداریم و حساسیت های دارویی و عمل های قبل و کلا شرایطم و یه تست خونرفتن ازم و رفتم همه لباس هامو در اوردم و لباس عمل رو پوشیدم و اینجا بود که دیگه همراهم رو فرستادن رفت. بعد هم اتاقم مشخص شد که من اتاق vip رو انتخاب کردم یعنی یه نفر اومد ازم پرسید چه اتاقی میخوای ۳ تخته و ۲ تخته و vip داشتن. و توی یه قسمت جدا اگه خواستین قیمت هارو هم میگم. بعد هم به من گفتن برو توی اتاقت و منتظر بمون تا بیایم ببریمت برای عمل. بعد هم رفتم توی اتاق و منتظر موندم. و من عینکی هم بودم ک گفتن عینکم رو در بیارم بعد رفتم توی اتاق عمل اونجا برام سوند و سرم وصل کردن و دکتر بیهوشی اومد و برام بیحسی زد. درد نداشت بی حسی اما برای من یکم بد زد چون ورم داشتم و نمیتونست درست پیدا کنه جایی ک باید بزنه رو و حس میکنم چند باری تلاش کرد و بعد خوابیدم و سریع پرده رو کشیدن و پاهام گرم و سنگین شد و دیگه نمیتونستم تکونشون بدم.
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم