خانوما سلام شما که دوتا بچه پشت هم دارین چطور میگذرونین چیکارمیکنین؟ بچه بزرگه اذیت نمیکنه؟ من نباید دومی رو به دنیا می آوردم خیلی اشتباه کردم😔من از عهده نگهداری شون برنمیام،بزرگه با من دشمن شده از وقتی از بیمارستان برگشتم هرچقدر که فکرشو بکنید منو میزنه همش کارای خطرناک میکنه، اصلا نمیذاره برم دسشویی کل روز هم نمیخوابه یعنی صبح که بیدارمیشم میرم دسشویی تا شب که بچه خوابش ببره وگرنه اونقدرپشت درجیغ میزنه وگریه میکنه تا کبودبشه،وقتی به کوچیکه شیرمیدم بدترمیشه کوچیکه هم زردی داشت از طرفی شیررو مک نمیزد مجبورشدم شیرموبگیرم توی شیشه بهش بدم تا زردی ازتنش بره زردی ش خوب شد ولی وزن نگرفته بوددکترشیرخشک کمکی نوشت گفت هرسه ساعت یه پیمانه بده که فقط ته دلشو بگیره وشیرت خشک نشه ولی گشنه میمونه گریه میکنه مجبوری دوپیمانه میدم الان یه هفته ست شیرخشک وشیرخودمو باهم دادم تا دوروز پیش اونقدرشیرداشتم که سینه هاوبازوهام دردداشت هرروزتب میکردم بچه هم نمیخوردمیگرفتم میریختم توی شیشه آب خالی بود ولی الان کاملا خالی شده اصلا انگارشیرندارم،دکترمیگه چون وزن نمیگیره وگریه میکنه باید شیرخشکو ادامه بدی ولی دفعات رو چندروز بعدکمترکنی بیشترشیرخودتوبدی خودمم دوست دارم شبا قبل خواب شیرخشک بدم ولی نمیخوادشیرخودمو ول کنه ، دوسه روزه بچه رو میذارم زیرسینه،با قطره چکان شیرخشک میریزم کناردهنش، بازم گریه میکنه

۱۶ پاسخ

عزیزم من تفاوت سنی بچه هام دوسال بود کلا اوایلش من هم خیلی اذیت شدم پسرم خیلی اذیت شد یعنی غافل میشدم دخترمو میخواست بکشه من هیچ کمکی نداشتم اگه داری ازشون کمک بگیری شش ماه اول خیلی سخته بعد کم کم سختیش کم میشه بچه ها بوجود هم عادت میکنن دخترم الان یکسال و نیمه جونش واسه پسرم درمیره همدیگرو خیلی دوست دارن جوری که پسرم کسی دست به خواهرش بزنه گریه می‌کنه ولی هنوزم سختی خودشو داره ولی باز شرایط بهتره مامان عزیزم یکم صبور باش یکم سخت نگیر سرپسرتو سرگرم کن مهدبفرستش تا یکم اوضاع زندگیتون به روال برگرده اصلا هم کار اشتباهی نکردی بهترین کارو کردی یه بچه و همبازی دیگه آوردین .
فقط سعی کن برو بندازی به سینه خودت زردیش که رفته شیرخشک و نده از نظر من فقط شیر خودتو بده یکی و دوروز تحمل کن فقط شیر بده بهش تاشیرت راه بیفته آب هویج ذرت آبگوشت دلسترکلاسیک بخورشیرتدزیاد میشه

خیلی مواظب اولی باش که بلایی سر کوچیکه نیاره .با بزرگه بازی کن موقع شیر دادن اولی رو بغلش بگیر نازش کن یا موقع عوض کردن بگو بیاد کمکت کنه

ولی بالاخره میگذره این روزا بزرگ میشن خوب میشن

برا مام همینه هیچ کمکی نداشتم تفاوت سنیشون سه ساله دست تنها بودم‌من هنوزم دخترم بزرگم اذیت میکنه با این که کلاس اوله ولی اذیت میکنه هنوزم از پسرم بیشتر بهونه میگیره لجبازی میکنه اذیت میکنه جیغ و داد و گریه الکی کوچیک رو میزنه هی بهش میگه بابایی برام اینو میخره برای تو نمیخره که این گریه کنه اصلا یه وضعیه که نگو

منم دقیقا موقعیت شمارو‌دارم کم آوردم دیگع🤦😭

هیچی بابا یه سره مراقبم....اول که از بیمارستان اومدم گفتن یه کادو از طرف بچه کوچیک بگیر برا بچه بزرگه منم گرفتم....زیادم به بچه کوچیک توجه نمیکنم قربون صدقه ش برم....ولی خوب آرین عصبی میشه منو میزنه بچه رو گاهی میزنه یا مثلاً جدیدا هرچی میخوره دهن عرشیا میخواد بکنه...دستشویی میرم پشت در میبرمش باهاش حرف میزنم که سمت عرشیا نره...میام به آرین عصرونه بدم همزمان عرشیا شیر میخواد...عرشیا رو میخوابونم میاد دستشو میگیره بیدار میشه بیدارم هست همش گریه میکنه

من دخترم ۱ سال و ۱۰ ماهش بود پسرم به دنیا اومد.تو این سن حسادتشون کمتره.از روز اول خود دخترم اینقد داداشش رو دوست داشت همش بوسش میکرد تا میخواستم شیر بدم شیرخشک می‌آورد پوشک می‌آورد 😂اگر من دستم بند بود داداشش گریه میکرد میومد می‌گفت داداش گریه🥲فقط الان که بزرگتر شده یکم حساس شده تا باباش داداششو بغل می‌کنه دخترم میگه بغل براهمون به همسرم گفتم جلوش بغلش نکنه.یکی دو ماه اول برا منم سخت بود از لحاظ خوابشون چون صبح که همسرم می‌رفت سرکار دست تنها بودم ، ولی الحمدالله الان خوبن باهم خیلی خیلی داداششو دوس داره و هواشو داره.
میگذره این روزا گلم.منم یکی دوماه اول کم و بیش شیر خودمو دادم بعد دیگه شیرخشک دادم اینجوری خیالم راحته که هم سیر شده هم به دخترم بیشتر میرسم.چون اونجوری باید هر نیم ساعت به پسرم شیر میدادم.

به نام خدا کونم پاره شد بدون کمکی سزارین زخمم باز شد شوهرمم حتی برام کاری نکرد هیشکیو نداشتم ناهار شام هنه چی با خودم بود الان شدن یه نامادری بجای مادر

پسر من یکماه اول اینطوری بود الان خیلی خیلی خوب شده

فاصله سنی بچه های من ۲ ساله
جفتشونم پسرن‌.من کمکی نداشتم.خیلی اذیت شدم.ولی از تجربیاتم بگم برات اینکه اجازه بده بزرگه تو کارای کوچیکه شرکت کنه.شیشه شیرشو بیاره.خشک کن بیاره.اتفاقا اصلا جوری نباش که به کوچیکه توجه نکنی.توجه بکن بذار بزرگه کنار بیاد با این قضیه ولی بیشتر توجهت به بزرگه باشه.اون فقط وقت گذروندن با تورو میخواد.اگه بچه ات شیرخشکی شد هم اشکال نداره درعوض بچه ی بزرگت کمتر آسیب میبینه.همینکه بغلش میکنی شیر بهش میدی اون حساس تر شده.به خدا بچه های شیر خشکی هم باهوش و سالمن
من پسر کوچیکم تا ۱۱ ماهگی هم شیر خودمو میخورد هم شیرخشک.بعد از اون فقط شیرخشک دادم.
اگه بتونی دوتاشو باهم بدی خیلی بهتره.
فقط کم نیار.البته من کارم به دکتر کشید و قرص آرامبخش میخورم فقط به خاطر اینکه پسر بزرگمد یه موقع دعوا نکنم.ولی الان که کوچیکه ۱ سالش شده اوضاع خیلی بهتر شده

عزیزممن پسرم ۱سال ۹ماهش بود دومی دنیا اومد.گریه میکرد می می نده.یا میگفت منو بغل کن. من تا ۸ماهگی کمکی شیر خشک میدادم.تا میتونی به بزرگه محبت کن اون ترسیده .فکر میکنع نی نی شما رو ازش گرفته.گاهی بچه رو بده بغلش یل بگو بی بی بیار براش افریت تشویقش کن..به مرور بهتر میشه ولی به هیچ عنوان تنهاش نذار ممکنه آسیب بزنه

آره درک میکنم
من ۱ ماه کلی آدم بود که پسرارو نگه میداشتن کوچیکه رو له نکنن
من دوتا داشتم که اصلا کنار نیمومدن

درکت میکنم عزیزم والا منم از همین چیزاس ک میترسم به بچه دوم فک نمکنم انشالله ک خدا کمکت میکنه ناشکری نکن بزرگ میشن

منم وقتی بچه دوم و بدنیا آوردم دخترم خیلی اذیت کرد دیگه به همه گفتم به کوچیکه توجهی نکنید دیگه با دخترم حرف زدم گفتم نگاه یه داداش کوچولو برات آوردم تو باید حواست بهش باشه که کسی اذیتش نکنه الان خداروشکر خوب شده هر دو تا همدیگر و دوست دارن تا میتونی با بزرگه حرف بزن

عزیزم خب اول ک عادت میکنی هیچ وقت ناشکری نکن بابت داشتن بچه دوم اولی هم از حسودیه ک اینکارو میکنه من خودم دو تا پشت سر هم دارم اولی پسر دومی دختر پسر منم همینطوره اصلا باور کن از خوراکی هاش ب همه بچه ها میده غیر خواهرش خودش درست میشه نگران نباش فقط جلو اولی زیاد با دومی گرم نگیر بیشتر توجهت نسبت ب اولی باشه تا دومی واسه شیر هم چون شیر خشک دادی دیگه سینه اتو میگیره منم همینطور شدم اول سینه امو‌میگرفت دخترم میخورد ولی شیرم کم بود شیر خشک دادم دیگه هر کار کردم نگرفت

ادامه
بزرگه هم وقای میخوام به کوچیکه شیربدم عصبی میشه دادوقال میکنه اسباب پرت میکنه، صبح که میشه دلم میخواد خودم بدون خستگی پاشم توی سکوت وتنهایی بشینم ولی بچهها یه سره بخوابن، دوست دارم وقتی بزرگه بیدارمیشه یکی ببردش خونه بازی اونقدربازی کنه خسته بشه ، کوچیکه هم یه سره بخوابه فقط
مامانم گفت یه ذره با آب قندبزن به سینه ت که بچه شیررو بگیره میزنم چندثانیه میخوره باز ول میکنه

سوال های مرتبط

مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
خانوماسلام من ده روزه زایمان کردم میدونم تغییرات هورمونی این روزا آدمو کلافه میکنه ولی من واقعا بی حوصله م نمیدونم چه کنم،سزارین بودم بی حسی م خیلی خیلی اذیتم کردکمردردهای شدیدداشتم بعدیه هفتهدیه کم بهترشد دیروز رفتم بخیه مو بکشم دوتا از سمت چپ هنوز جوش نخورده بودتا دکتراونوکشیدمردمو زنده شدم هنوزم میسوزه انگارزخم برش رواحساس میکنم ازروی پوستم، بچه هم شیرمنوخوب نمیگیره مگه اینکهدبدوشم بریزم توی شیشه بخوره(چندباراینجوری بهش دادم چون زردی داشت باید هرجورشده شیرمیخورد)چندروزپیش خیلی گریه کردبردمش دکتربراش شیرخشک بیومیل نوشت گفت بچه گشنه ست هرسه ساعت یک پیمونه بده وسطاشم خودت شیربده که شیرتوول نکنه اون مقدارشیرخشک هم ضعفشو بگیره ، من شیردارم ولی آب خالیه مجبورم بگیرم بریزم دور(حتی اگه بریزم شیشه بچه بخورهدبازم سیرنمیشه)نمیخوام بچه شیرخشکی بشه از طرفی حوصله ندارم بشینم وقت بذارم بهش شیر بدم وقتی هم میخوادشیربخوره پسربزرگم خیلی اذیت میشه همش میره میادمارو نگاه میکنه میگم بیا پیش ما بشین نمیاد ، اونو هی نازمیدم ولی خیلی منو میزنه مخصوصا دوروز خونه نبودم اومدم اصلا اجازه نمیده از جلوی چشمش دوربشم اصلا اصلا بهدهیچ وجه نمیذاره برم دسشویی حتی وقتی شوهرم یا مادرم باشن پشت دروایمیسته گریه میکنه جیغ های وحشتناک میزنه، ازعیدبه بعدلباس تازه وآستین کوتاه نپوشیده. ، حموم نمیاد دستاشو نمیشوره تا درازمیکشم چشمامو می بندم میادمیپره روی شکمم یا کمرمم یا محکم میزنه توی صورتم میگه نباید بخوابی، من دیگه خسته شدم کم آوردم😔اصلا این بچه کوچیکه رو نمیخوام، حتی گاهی وقتا بزرگه رو هم نمیخوام میخوام یه کم راحت باشم منم یه کم زندگی کنم این همه درد نداشته باشم😭خسته شدم به خدا
بقیه کامنت اول
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
سلام خانوما یه سوال دارم اگه یکی پیش بچه شما گاهی وقتا حرفای بد بزنه شما چیکارمیکنید؟همسرتون چیکارمیکنه؟
من یه دونه برادردارم قبلا هم اینجا گفتم که اخیرا خیلی بداخلاق شده وداره همه رو اذیت میکنه، بچه ی منو خیلی دوست داره اگه یهو بچهه م جلوش زمین بخوره با من دعوا میگیره که حواست کجاست وقتی میرم خونه مادرم ،اگه گوشی دست بگیرم یا گرم حرف بشم بپه شروع کنه به بازی های خطرناک،مثه از مبل بالا رفتن ، داداشم به من تذکر میده که حواست به بچه باشه درشرایطی که خودشم حواسش هست یعنی تا وقتی توی اتاق خودش نباشه حواسش به بچه ی منه، بچه هم اگه بره اتاقش دست از کارمیکشه باهاش بازی میکنه براش شعرمیخونه، ولی از قدیم یه مشکلی بوده اونم اینه که بچه رو زیادمیبوسه اوایل خیلی سروصورتشو بوس میکرد پوست بچه قرمز میشد چندین باربهش گفتم ریش تو بچه رو اذیت میکنه ماهم دست وپاش رو میبوسیم، چندباربا من بداخلاقی کرد که توبه بچه یاد دادی بگه دایی منوآخ میکنه چون بچه رو فشار هم میده،ولی من یادش ندادم بچه خودش اینجوری میگه یا قبلا که حرف نمیزد از دستش فرارمیکرد، دیشب مادرموداداشمو یه دختردایی م که چندوقته خونه م نیومده حدودیه ساعت اومدن خونه ی ما، موقع اومدنشون برق رفت، وپسرمن با پدرش پایین بود چهارطبقه رو بدون آسانسور اومدن توی تاریکی بالا، کل مسیربردارم سعی کرده بود دست بچه رو بگیره که نیفته بچه هم طبق معمول دستشو نداده بود رسیدن پاگردآخری دیدم داداشم دیگه کلافه ست بهش میگه به خدا می افتی خیلی تاریکه بیا دست منوبگیر
مامان حسین مامان حسین ۳ سالگی
یعنی این بچه قشنگ منو دیوونه کرده یعنی کاری کرده دیگه غلط بکنم به بچه ی دوم فکر کنم، یه بچه میبینی شیطنت داره میدوئه، بپر بپر میکنه از دیوار راست بالا میره میگی شیطونه تو ذات بچه اس شیطنت ولی حسین این کارارو نمیکنه یعنی میکنه ها ولی خیلی کم آزار دهنده نیست عوضش اذیت میکنه میزنه گار میگیره، بعد باباش رو خیلییییی اذیت میکنه نمیزاره اصلا یه لقمه غذا بخوره یه کم استراحت کنه، اصلا باباش رو میبینه یه بچه ی بدی میشه که حد و حساب نداره دیوونه میکنه قشنگ...
الان دیروز از صبح پیش خواهرم بوده من بیمارستان بودم نه صبح از خواب بیدار شده ظهر نخوابیده شب ساعت ده تو ماشین خوابید بعد تا من برم دوش بگیرم بیام بخوابم ساعت یازده بیدار شد یعنی قشنگ جد و آباد منو آورد منو آورد جلوی چشمم دوازده و نیم خوابید، فکر کن من از ۵ صبح بیدار بودم تو بیمارستان از این ور به اون ور دنبال کارای مامانم، خلاصه دوازده و نيم خوابید الانم از ۷ صبح بیدار شده نه گذاشت من بخوابم نه باباش که ۸ میخواست بره سرکار، یعنی دیگه نمیدونم چیکار کنم باهاش😭😭😭
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
سلام خانوما، مامانایی که دوتا بچه یا بیشتردارین، شما هم بچه اولتون رو بیشتر دوست دارین؟ یا من خیلی غیرعادی ام😔من دوتاپسردارم یه سه سال وچهارماهه یه دونه ۴۰ روزه، از ترس اینکه اولی غصه نخوره کلا زیادبچه دومم رو بغل نکردم بلندبلندنازش ندادم مثه یه پرستارکهنه شو عوص میکنم به موقع حموم میبرم نگرانم سردش یا گرمش نشه ده روز اول یه سره شیر دوشیدم بهش دادم که زردی ش بالانره با اینکه بی حسی سزارین اذیتم کرده بودو اصلا حالم خ وب نبود، بعداون شیرم سیرش نمیکردوکمکی شیرخشک دادم بانظردکتر
شاید روزی یه بارمن با شیشه شیربهش شیربدم بقیه دفعات یا پدرش میده یا مادرمن یا بقیه اطرافیان اگه باشن، اون موقع که اولی نوزادبود وقتی گریه میکرد بغل کسی آروم نمیشد تا من بغل میکردم اما این بپه اینطوری نیست
منم دلم براش تنگ نمیشه
اگه من اتاق بخوابم اون توی سالن، اصلا برام مهم نیست
انگارخیلی کمتر از اولی دوسش دارم نمیدونم چرا ایمطوری شدم، انگار ذهنم میگه تو فقط باید رادمهرو دوست داشته باشی😔😔😔خیلی ناراحتم از خودم
مامان پریناز مامان پریناز ۳ سالگی
مامانا عزیز که بچه هاشون تقریبا همسن دختردمن میخواستم بدونم که بچه های شماهم این اخلاقای بد رو دارن یانه؟ دختر من از صبح که از خواب پا میشه ظهرا نمیخوابه اصلا تا ساعت، ۱۲-۱نصف شب بیدار بعدم یک سره نق میزنه یک سره حرف میزنه یک سره یک موضوع کوچیکی بهانه میکنه سر همون یک سره گریه میکنه از صبح تا شب یک بند تو گوش منو شوهرم نق میزنه بهانه های الکی میگیره از نوزادیش هم همین طور یود دائم درحال گریه بود الانم که سه سالونیمش هست هنوز دذست نشده به خدا کاری باهامون کرده که هم من هم شوهرم باخودمون میگیم کاش اصلا بچه دار نمیشدیم دوتامون دلمون میخواد فقط بگیریم بزنیمش حرصمون خالی بشه به خدا خیلی یک سره نق میزنه بهانه میگیره الکی گریه میکنه نمیدونیم دیگ چیکارش کنیم تو خونه یک جور اذیتمون میکنه بیرون از محیط خونه یک جور دیگ یا مثلا رستورانی جایی میریم انقد جیغ داد الکی بهانه های الکی میگیره جیغ میزنه که میزهای کناری از دستش عصبانی میشن به خدا کم اوردیم از دستش سرمونو به درد اورده دیگ