۱۲ پاسخ

من صبح با خودش رفتم آزمایش دادم
عصرش تو مراسم تدفین مادربزرگم رفتم زنگ زدم آزمایشگاه جواب رو گرفتم
از جلوی اتاقی که مردها نشسته بودن رد شدم نگاش کردم انگشت شستم رو نشون دادم 👍، اونم به جای اینکه سوتی نده همین کار رو تکرار کرد 😁😁

من زنگ زدم پشت گوشی با بغض و گریه گفتم تستم مثبت شد بیا بریم ازمایش😂😂😂

من بارداری اولم خودم تنها رفتم آزمایش بعد که تو خونه تنها بودیم تو یه جعبه بیبی چک و آزمایش و دادم بهش از خوشحالی گریش گرفت آخه ما قصد نداشتیم عمل بینی ام داشتم یک دفعه شد و اینکه مال من سقط شد انشالله شما سالم و سلامت بغلت بگیریش برا منم دعا کن مهربون

اما اون بار به مطلب نرسید بارداری
و اون سری خب شرایط متفاوت بود نتونستم سوپرایزش کنم
اگر باردار شم ، می‌خوام کیک تولد کوچیکی درست کنم و خامه کشی کنم و یه نمادی از بچه مثلا پستونک بذارم روش

شوهر من فوضول تو سطل دسشویی لیوان یک بار مصرف دیده بود شک کرده بود کلا تابلو شد🤣

من انقدر شوهرم هول بود مداوم باهام میومد ازمایشگاه اون خبر مثبت شدنش رو ب من داد🤣

من روز تولدش مثبت شدم سرکار بود زنک ک میزد نمیتونستم خودمو نگهدارم هی بش میگفتم ی خبر خوش دارم برات زودتر بیا رو برگه آچار نوشتم شوهر عزیزم تولدت مبارک بابا شدنت مبارک تمام دیوارای خونه رو چسبوندم بی بی چک‌ها رو هم گذاشتم روز میز جلو دیدش ولی خودم خوابم برده بود 🤣🤣

منم در اقدام بودم تولدش نزدیک بود 3روز بعد از پریودیم تولدش بود با خودم گفتم اگه تستم مثبت بشه آزمایش میدم در کافه سوپرایزش میکنم اما آزمایش بازم منفی شد 😔و من نه براش تولد گرفتم نه کادو دادم😅😅

یه پستونک بخر بزار توی باکی همراه بیبی چک و یهو‌وسط شام بده بهش

وایسا هشت هفتگی ببرش باخودت سونو بگو مشکل دارم بعد صدای قلبشو بشنوه😅

بهش گفتم یه چیز بگم قول میدی به کسی نگی؟؟
اونم فهمید گفت بارداری؟؟؟
البته قول هم داد به کسی نگه سه روز پیش به خانواده ها گفتیم

عادی خیلی عادی

سوال های مرتبط

مامان قند مامان قند هفته شانزدهم بارداری
مامان مریم🩷 مامان مریم🩷 هفته شانزدهم بارداری