خیلی جدی باید رو مهارت قصه گوویم کار کنم
امشب حج اقا موقع خواب یکم دودل بود انگار
میخواست بخوابه ولی نیاز به یه چی داشت که هولش بده
منم خیلی با اعتماد به نفس شروع کردم براش قصه گفتن
چه افتضاحی
چه افتضاااااحیییی
شرقو وصل میکردم به غرب مچ پارو میزدم به شقیقه
شنگولو منگول رفت قاطی شنل قرمزیا جادوگر بدجنس یهو تبدیل به مامان زینب شد که حج اقا رو لباس خوشگل تنش کرده برده خونه مامان جون اینا بعد مامان جون برای حج اقا عدس پلو با مرغ درست کرده🤢
درواقع این اولین بار بود که میخواستم بداهه براش قصه بگم
اصلا اولین بار بود که قرار بود برای یه موجود زنده آنلاین قصه بگم
ولی دستش درد نکنه بچم آبرو ننشو حفظ کرد
لبخند زد و خوابید😍

بنا به همین مناسبت ممنوع میشم یکم راهنماییم کنید
چه قصه هایی میگید؟
اصن چطور میگید؟ کتابی سایتی مطلبی رفرنسی کوفتی زهرماری چیزی تو بندو بساطتتون دارید که به من کمک کنه؟

پی نوشت: عکس از اولین روزی که حاج اقارو به خونه اوردیم

تصویر
۱۵ پاسخ

زینب چه اسم قشنگی

این منم🤣🤣 انقدر چرتو پرت میگم تازه اعتماد بنفسم دارم چه موقع غذا دادن و چه خواب و چه حموم و.... همه ش چرتو پرت میگم ، خوبه خجالتم نمیکشم جلو همه اینطوری میگم ، فقط رو خودم کار کردم موقع خواب زیاد حرف نزنم و براش لالایی از گوشی پخش کنم چون وقتی حرف میزنم بدتر خوابش میپره و بازی میخواد🤣😅🤦‍♀️

حتما یاد بگیر
کتاب تو تاریکی کار ساز نیس
من از گوشیم میگم
پیج قصه و سایت قصه

قصه هایی ک اضطراب جدایی نداشته باشن اتفاق بد یا ترسناکی نیافته بچه حین شنیدن استرس نگیره با خنده بگو با لحن بچه گونه بگو صدات سر هر شخصیت عوض کن هیجان بده تن صدات و کم و زیاد کن و حتما چیزی رو تعریف کن ک پایان خوبی داشته باشه ❤️

من این داستان هارو میگم خوبن

تصویر

من قبلا چند تایی داستان کوتاه و یه رمان نصفه نوشتم به همین دلیل مشکل برنمیخورم
قبل اینکه شروع کنی یه خطیش رو برای خودت تعریف کن شروع و پایان و میانه ، بعد که شروع کردی شاخ و برگش بده
مثلا یه خطیش: نویار با باباش از خونه بیرون می‌ره بستنی میگیرن میرن پارک بازی میکنن و برمیگردن
بعد شاخ و برگ بده
مثلا تو پارک خورده زمین یا با یه بچه سر تاب سوار شدن بحث کرده یا بستنی خورده یخ کرده باباش کلاه گذاشته سرش گرمش شده
اینا رو همین جوری نوشتم خودت میتونی خیلی بهتر بگی
از اتفاقای تو روز استفاده کن بخصوص اگه کار خوب یا بدی کرده

خوبه باز تو قصه هات مشکل دارن من لالایی میخونم بچم بیشتر میخنده تا بخوابه 🤣🤣 انقد چرتو پرت میخونم ک شوهرم میگ با گوشی بزار مغزمون درد گرفت از تفسیر لالاییت لالالا بابات رفته نبات گیره زیره داره میره گنجشک میگ بخواب وقت خوابه قروووقاااطی 🤣🤣🤣

قصه خوبه هنوز من لالایی هامم خودساختس تازه یا شوهرم‌بصورت لالایی موقع خواب رفتنش حرف میزنیم قصه هامم اعتماد به نفسم بالاس جلو همه میگم😅اخه کتاب و گوشی حواسو پرت میکنه امتحان کردن

درخواستمو قبول کن عزیزم منم مثل توام بعضی شبا خودم خنده ام میگیره ازداستانام

کتاب بره باهوش،لاک پشت پرنده من برای دخترم میخونم خیلی دوست داره رو جلد کتابا کلی تصویر رنگی رنگی داره

عوضش دست ب نوشتنت خیلی خوبه . بامزه تعریف کردی .

دختر من بلد نیس خودش بخوابهه اموزش خواب دیده حج اقاتون؟

من قصه نمیگم براش لالایی با آهنگ میخونم .انگار موقع خواب دلش میخاداونو بشنوه بخوابه

کتاب قصه بخر هم نگاش کنه هم برای بخونی

منم بلد نیستم خواهر

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۱۵ ماهگی
دوستان همسر من خیلی عصبیه همش دنبال شره واسه دعوا امشب رفتیم با خانوادم شام بیرون موقع برگشت دخترم گریه کرد رفت تو ماشین بابام اینا کلا ۳دقیقه اونجا بود بعد اومد تو ماشین خودمون شروع کرد هرچی بلد بود به منو خانوادم فحشای خیلی خیلی زشت به من داد که حالا که رفته تو اون ماشین باید تو ماشین خانواده منم بره اصلا خانوادش با ما نبودنا دخترم بیدار بود انقدر داد زد فحشای زشت داد که بچم از ترس چسبیده بود به من یهو خوابید دخترم فقط زیر سینه میخوابه ولی امشب از ترسش منو محکم چسبیده بود چند بار با سرعت زیاد زد یهو رو ترمز پیاده شد از ماشین که بیاد منو بزنه میگفت باید بذاری تو ماشین مامان بابای منم بره شروع کرد مرده هامو فحش دادن بابامو مامانمو نفرین کردن بعد میخندید به خدا دخترم از ترس غش کرده چیکار منم دارم میمیرم فقط با مردن یادم میره این اتفاقو میخوام کریه کنم بغض داره خفم میکنه اما نمیتونم هیچکاری بکنم دخترمم شیر خودمو میخوره چجوری بهش شیر بدم اخه یاد معصومیتش میوفتم که اونجوری از ترس منو چسبیده بود دلم می‌خواد بمیرم
مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱۰ ماهگی
تا حالا شده شما هم به رفتارای بچه تون دقت کنید؟
به استقلالش؟به علایقش؟به کارایی که انجام میده چیزایی که دوست داره؟چیزایی که زود یاد میگیره....
خونه خودم که بودم‌ موقع غذا صورتم رو میاوردم جلوی رز میگفتم نام نام...
بعد قاشقشو میاورد جلو که مثلا بهم غذا بده!
اول فکر کردم اتفاقیه...بعد امروز دوباره انجام داد اینکاررو...
مثلا مامان اولین کلمه بود که گفت...ولی اصلا به کار نمیبره...مگه خیلی کارش گیر باشه عصبانی باشه من دور شم ازش یا خوابش بیاد!
بچه ای که من از اول کلی تمرین کردم دست بزنه...با دوبار گفتن‌نام نام انجامش میده و‌موقع غذا خوردن میگه...
و به شدت هم به صورت من توجه میکنه که چه جور بگم مثلا....
سینه خیز رو چندوقتی بود یاد داشت اما فقط برای پستونکش..
برای چیز دیگه اصلا...الانم خیلی کارش گیر باشه...کتاب مورد علاقه شو‌ براش میخونم دست خودش باشه شده حتی ورق زده و خودش یه صداهایی درمیاره.
کلا میدونم تو این سن هر بچه ای یه مهارتی رو یاد گرفته...یکی دست میزنه یکی چهاردست و پا میره یکی راه میره و....
اما اینکه انگار تو یه زمینه قوی تر از اون یکی دیگه س جالبه.بعد من نمیدونم باید چیکار کنم؟چی رو باهاش بیشتر کار کنم؟