مامانم ۱۲سال پیش پسرش روز زایمان از دست داد ی پسر تپل ۶کیلویی بیمارستان دولتی رفت مامانم گفتن فردا بیا برای زایمان کیسه آب مامانم ترکیده بود اصلا متوجه نشده بود شبش خونه عمم جلو کولر تا صب خوابیده بود بچه مدفوع خودش خورده بود مرده بود من اونموقع درکی از این موضوع نداشتم زیادم ناراحت نشدم اما از وقتی مادر شدم هرروز دارم ب اون بچه فکر میکنم گریه میکنم میگم خدایا چرا کاری نکردی زنده بمونه چرا مامانم عذاب دادی چرا اخه یادم میوفته تو شکم مامانم لگد میزد اصن حالم گرفتس بدجور همش گریه میکنم نمیدونم چرا اینجوری شدم تو اینستا کلیپ میبینم یکی ی اتفاقی برای بچش افتاده میزنم زیر گریه اما قبلا خیلی ریلکس بودم چیکار کنم حالم خوب بشه یا این دوران تا کی ادامه داره😔

عزیزم منم اینطورم بخاطر اینه که احساساتت با مادر شدن خیلی لطیف تر شده و روحیت حساستر شده بخاطر اینه که همش میترسی بچت خدایی نکرده طوری نشه نگران نباش و قوی باش عزیزم بهش دامن نده

آخ آخ از اون داغ😔😔😔
کم کم فراموشت میشه گل
سعی کن خیلی به این فکرت بها ندی نهایتا ی بار سوگواریتو بکن و سعی کن تمومش کنی

الهی عزیزم 🥲

الهی عزیزم روحیت خیلی لطیف حساس