۴ پاسخ

اوخی عزیزم خیلی شبیه به همن همسانن

خداحفظشون کنه عزیزم

عزیزم هوا سرده مریض میشن اینجوری دستها شون لوخته

چقدر سخت***
اشک تو چشام ***

سوال های مرتبط

مامان آقا امیرحسین مامان آقا امیرحسین ۱۷ ماهگی
سلام به مامانای عزیز
یک سال پیش همین موقعها بود که دردام شدت گرفت و مدام از دکترم میخواستم بهم مسکن تزریق کنن تا بلکه تحمل درد برام راحتتر بشه :)) یادمه دکتر هر موقع تحملم کم میشد با محبت دستام رو فشار میداد و میگفت نگران نباش من کنارتم و حواسم بهت هست.. و چقدر آرامش بخش بود همین یک جمله.. با اینکه به پرستارها گفته بود احتمالا نتونه طبیعی زایمان کنه تا ده و نیم لهم مهلت داد و گفت اگر نشد میریم برای سزارین ولی خب خدا از دل من خبر داشت و مقدر شد همونی که شد.
ساعت ِده و ده دقیقه بیست و یکم خردا هزار و چهارصد و دو آقا امیرحسین رو بعد از نه ماه چشم انتظاری دیدم و در آغوش گرفتم:) چقدر دلم برای تک تک لحظات اون روز تنگ شده. حتی دردهای شدیدش. شیرین ترین حس ِدنیاست واقعا..
و چقدر زود گذشت از اولین حس ملموس ِمادر🥹❤👩🏻‍🍼

الهی که همه ی تو راهی ها به سلامتی و شادی این مسیر رو طی کنن و بپرن بغل پدر و مادر عزیزشون 🥰
و همه اونایی که در انتظار بچه دار شدن هستن دامنشون سبز و پر روزی و برکت بشه ❤