دخترم کوچیک بود میگفتم خدایا کی میرسه شش ماه غذا بهش بدم یکم راحت شم شش ماه شد گفتم کی چهاردست و پا میره کی فلان کی بهمان....
غافل از اینک هرچی بزرگتر میشن مشکلات و سختیاشونم با خودشون بیشتر و بزرگتر میشه
خدایا شکرت ولی دست تنها بودن با ی بچه کوچیک ک نمیدونی حواست ب اون باشه نخوره زمین سرش نشکنه چیزیش نشه یا غذاشو‌ درست کنی یا خونه مرتب کنی یا تمیزکاری کنی و......خیلی سخته
خدا ب داد ما مامانایی برسه ک تنهاییم

بخدا همه مامانا همینن...دختر من جلو چشمش هم باشم قبول نمیکنه میگه بشین پیشم..نه وقت میکنم شام بپزم نه به خودم برسم..خوابشم انقدر سبک و کوتاهه همش بیدار میشه..یبار ماسک گذاشتم وسط خوابش بیدار شد اومدم سمتش منو دید انقدر جیغ زد خودم غش کردم از خنده😂🤦‍♀️همسرمم که خسته از سرکار میاد ۶عصر دیگه اصلا کمک نمیکنه..دست تنهایی خیلی سخته..کمرمیشکونه😭

موافقم باهات منم تو شهر غریب عروس شدم خانواده شوهرمم ازم دورن

واقعااا امروز من رسمااا هیچکار نتونستم بکنم شوهرم بنده خدا خودش اومده وایستاده ناهار درست کرده بچم امروز از سروکولم بالا میرفت تا کنارش بودم خوب بود همین ک پامیشدم جیغش میرفت هوا نمیدونم چرا اینجوری میکرد

دقیقا مثل من الان ک میخزه و میره میگم چرا کوچولو تر بود من حرص میخوردم اصلا از چی حرص میخوردم الان ک سخت تر شده😂😂و میدونم هر مرحله میریم جلو سخت ترم میشه

خدا قوت
شاغلم هستی؟