۵ پاسخ

چرا سزارین شدی حالاا؟؟

خبببب

خب

واای لرز خیلی بد
منم میلرزیدم 😶‍🌫️😐

تجربه ها فرق داره،😂تو راحت کیسه ابت پاره شد رفتی سزارین کردی من هشت صبح پاره شد تا هشت شب سرم فشار گرفتم دهانم باز نشد اخر سونو اورژانسی گرفتن فهمیدن وزن بچه رو سونو بیرون اشتبا زده ساعت۸.۴۰دقیقه عملم کردن.هشت بار امپول بی حسی کردن تو کمرم،😂واقعا زجراور بود

سوال های مرتبط

مامان 🤱معجزه💙 مامان 🤱معجزه💙 ۶ ماهگی
پارت پنجم.
ماماهمراهم اومد معایینه کرد لبخند زد و گفت خیلی خوبه دخترم خیلی عالیه ۵ سانتی بعدش دکتر متخصص اومد و معاینم کردو رفت .دیک کم کم دردهام شدید تر و غیر قابل تحمل تر میشد.ماماهمراهم گفت میخوای دردت کمتر بشه بگم برات اپیدورال بیان بزنن منم گفتم نمیدونم .ولی چند دققیه ای گذشت و وقتی یه انقباض شدیدتر شروع شد گفتم من اپیدورال میخوام نمیتونم تحمل کنم گفت باشه زنگ میزنم برات بیان بزنن زنگ زد اتاق عمل اومدن از کمرم بی حسی زدن بهم گفتن خودتو شل کن منم شونه هامو شل کردم .دردش مثل همون آمپول زدن بود ولی همین که تزریق کرد در عرض چند ثانیه یهوهمه درد هام رفت انگار که من اصلا دردی نداشتم از اول .یکم رو تخت دراز کشیدم پاهام یکم بی حس بودن ولی میتونستم تکون بدم .یکم استراحت کردم وجون گرفتم دوباره معاینه شدم در حد هفت بودم رو توپ نشستم و یکم ورزش کردم اومدم رو تخت معاینه شدم نزدیک نه سانت شده بودم .ماماهمراهم خوشحال بود .دردهام بازم داشت شروع میشد دوباره گفتم برام دارو بزنین اومدن زدن ولی مثل قبل بی حس نشدم آخه نزدیک ده سانت بودم دردها به اوج رسیده بود .
مامان مامان من مامان مامان من ۷ ماهگی
پارت سوم سزارین ❤️🍼👶
رسیدیم به بخش زایشگاه تقریبا ساعت ۵و نیم بود خانمه گفت چی شد برگشتی گفتم کیسه آبم پاره شد و درد دارم خلاصه دردای زایمان داشت منو از پا در می آورد و بچه هم به مثانم فشار می آورد آبریزش زیاد هم داشتم گفتن خانم الان تعویض شیفته و دکتری برای عمل نداریم باید منتظر بمونی تا ساعت ۸ و منی که استرس و دردم زیاد شده بود منو گزاشتم توی زایشگاه و هی دردام بیشتر منو از پا در می آورد فقط به ساعت نگاه میکردم خدایا فقط ۸ بشه اصلا برام مهم نبود دکتر کی باشه فقطمیخاستم از این درد نجات پیدا کنم برام سوند وصل کردن و سرم زدن و منتقلم کردن به اتاق عمل وقتی رسیدم اتاق عمل دکترای بیهوشی اومدم چند دوز آمپول بی حسی زدن و خیلی حس بدی بود پاهام سنگین شده بودن و من تاکید میکردم که بدنم دیر سر میشه و برام یه زره خ‌واب آور هم زدن کم کم منگ شده بودم روی شکمم بتادین ریختن پرده رو کشیدن و دکتر شروع به عمل کرد تو همین حین صدای جیغ دخترم شنیدم خیلی خوشحال شدم نی نی رو یکم گزاشتن کنارم و بعد من رو به ریکاوری و اونو به بخش اطفال منتقل کردن.من توی ریکاوری یکم خونریزی کردم چندتا دارو برام زدن و بعد از اینکه دیدن بی حسی کم شده و میتونم خودم تکون بدم میخاستن منتقل کنند به بخش که من درخواست پمپ درد کردم اونم برام وصل کردن و بردنم بخش
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۷ ماهگی
تجربه سزارین
پارت اول
خوب من اورژانسی عمل شدم رفتم مثلا تشکیل پرونده بدم که منو دکتر معاینه کرد و آمپول ریه زدن و گفتن باید عمل بشی
ساعت ۳و ۵۰ دقیقه منو آماده کردن و بردن تو اتاق عمل
اولش گفتم پمپ درد بزارین .نزاشتن گفتن مسکن هامون قویه بعدش دکتر گفت بیهوشی دوست داری یا بی حسی؟ گفتم از بی حسی میترسم سزارین قبلیم بیهوش بودم .دکتر گفت نترس مثل دندان‌ پزشکی هست یه چیزایی حس میکنی اما درد متوجه نمیشی از پرستار و جراح و متخصص زنان و بیهوشی همه مهربون بودن و خیلی بهم روحیه میدادن موقعی که وارد اتاق شدم تپش قلبم ۱۳۲ بود و فشارم ۱۵شده بود کم کم ذکر گفتم نفس عمیق کشیدم تپش قلبم شد ۱۰۰ فشارم شد ۱۱ آمدن و منو نشوندن و گفتن سرت پایین بگیر شونه هات شل بگیر و حواسم پرت کردن متوجه نشدم آمپول کی زدن .بعد گفتن دراز بکش
بعد از دو ثانیه از سر انگشت های پام احساس کردم مور مور شد و آمد تا قفسه سینم حتی نفسم تنگ شد به متخصص بیهوشی گفتم نفسم تنگ شده حتی نمیتونم صحبت کنم گفت طبیعیه یه آمپول زد و ماسک اکسیژن وصل کرد حالم بهتر شد خیلی بهم آرامش میدادن واقعا از بی حسی میترسیدم
مامان بشه🌹نورسا مامان بشه🌹نورسا ۲ ماهگی
پارت ۳ سزارین:👧🏻🌹💫


تا امپول بی حسی رو زد گفت دراز بکش زود و منم دراز کشیدم پاهام گرم شد و چون خیلی سزدم بود و کم کم داشتم میلرزیدم حس خوبی بهم داد گرماش.
جلوی صورتم پرده زدن و همه جام انگار یه نایلونی چیزی پهن کردن و شلوارمو تا زانو کشیدن پایین پیراهنمم تا بالای سینه دادن بالا ولی روشو پوشوندن.
احساس کردم دارن رو شکمم یه خطایی میکشن گفتم من احساس میکنما . یه دختر که بالای سرم وایساده بود و سرمم اینا رو چک میکرد گفت متوجه میشی ولی دردی نخواهی داشت که راستم میگفت هیچ دردی احساس نکردم بعدش. خانم دکترم و اونیکی اقای دکتر حرف میزدن میگفتن میخندیدن و عملم میکردن. پنج دقیقه نشده بود که صدای گریه نوزاد شنیدم و گفتن که بدنیا اومد و همشون با ذوق میکفتن الهی چه نازه چه قیافه کارتونی داره و کلی ذوق میکردن . من فقط صدای گریشو میشندیم که شدیدم بود بعد چند دقیقه که بردن کلاه اینا سرش کردن اوردن نشونم دادن و گذاشتن رو صورتم حس خیلی خوبی بود قشنگ گرم و نرم بود و خیلی خوشحال شدم و قربون صدقش رفتم ولی زود بردنش. تا اینجای عمل خیلی خوب بود همه چی ولی…
مامان فندق💙 مامان فندق💙 ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان سزارین

وارد اتاق عمل شدم هنوز لرز داشتم، من اینقدر تجربه زایمان خونده بودم و آشنا به کارا که اصلا استرس نداشتم
فقط یه لحظه وقتی چراغهای اتاق عمل رو دیدم تو دلم گفتم حالا یه هفته دیگه هم مونده بود تو شکمم هم خوب بودا😅
خلاصه تو اتاق اینقدر همه مهربونم بودند و ازت سوال میپرسم که به استرس فکر هم نکنی، دیگه دکترم اومد و یکم باهام حرف زد و پروسه بی حسی شروع شد
آمپولش خیلی درد نداره و در حد یه آمپول معمولی بود و پا شروع به داغ شدن و بی حس شدن می‌کنه
تا جایی که زدن بتادین رو حس کردم ولی حس سردی و گرمی نداشتم و دیگه چیزی حتی حس نکردم و به خاطر پارچه جلوم چیزی هم نمیدیدم فقط یکی دو جا تکونهای خیلی شدیدی می‌دیدم ، یکم حالت تهوع داشتم که برام ضد تهوع زدن. با شروع عمل من فقط یاد همه میافتادم و دعا میکردم که صدای گریه شو شنیدم و آوردن گذاشتنش روی صورتم، خیلی صورتش داغ بود و حس خوبی داشت.
بعد آوردنم ریکاوری ، که همچنان لرز شدید داشتم ولی به خاطر هیتر گرم شدم و آروم شدم.
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۵ ماهگی
ادامه تجربه سزارین🥰🤰
امپول بی حسی هم واقعاااااا درد نداشت... خیلی دردش کمتر از زدن سرم و امپوله و استرس و ترس داشتن براش واقعا معنایی نداره🙄
بعد کمک کردن دراز بکشم و پاهام کم کم گز کرد و بی حس شد خیلی حس خوبی بود😅 دیدن که پاهام بی حس شده یه پرده کشیدن جلوم و دستام رو اروم با کش بستن که خودم بعدا فهمیدم بستن واقعا از نمیبستن حین عمل پرده رو کنار میزدم😐
بعد کارشناس بیهوشی که بی حسی رو زده بود گفت یه امپول میزنم تو سرمت که خوابت میاد نگران نباش. وقتی زد چشمام‌گرم شد انقد خوابم میومد... اصلا حسش خیلی خوب بود ولی ادم نمیتونه بخوابه.
بعد یه چیزی رو شکمم حس کردم که انگار با دستمال نم رو شکمم میکشن و بعدش هم چیزی جز فشار و اینکه یکارایی رو شکمم میکنن نفهمیدم. هیچ دردی ادم متوجه نمیشه. حین عمل وقتی بچه رو میخواستن بیرون بیارن یه فشاری به قفسه سینه ام دادن که باعث شد یکم حالت تهوع بگیرم و زود به خانومه گفتم و تو سرمم امپول زد و چند ثانیه ایی خوب شدم.
یکمم‌نفسم گرف زود دستگاه تنفس گذاشتن اونم چند ثانیه ایی رفع شد. پس هر حسی موقع عمل داشتین حتما بگین تا حالتون بدتر نشه....
مامان دیان مامان دیان ۸ ماهگی
#تجربه سزارین 🌻🌷پارت دوم
بعد منو بردن توی اتاق عمل همه خیلی خوب و مهربون باهام رفتار میکردن من از ترس قبل از زدن بی حسی لرز تمام بدنمو گرفته بود حتی نمیتونستم از روی تخت خودم برم رو تخت اتاق عمل و جدبه جا بشم خلاصه کمکم کردنو دکتر بیهوشی بهم گفت آماده ای فقط میخوام الکل بزنم به پشتت ولی خودتو مثل میگو کن و شونه هاتو شل بگیر و تکون اصلا نخور گفتم آمپولو بزنید 😁و زد بهم گفت آفرین واقعا ازین قسمت بخوام بگم درد اصلا حس نمیکنید نهایت از درد یه آمپول عضلانی هم خیلی کمتره بعدش بهم گفتن سریع دراز بکش سوند رو میخوایم وصل کنیم و شروع کنیم من نمیدونم من سر نشده بودم یا سوند واقعا درد داشت حتی بعد سری هم موقع وصل کردن سوند من درد داشتم و سوزش که خب کوتاهه بعدش کامل سر میشی و یادت میره من که از ترس کلا رو ویبره بودم ولی وقتی پام سر شد دیگه فقط بالا تنم میلرزید😁😂خلاصه حالم اون وسط خیلی بد بود یهویی داشتم شکممو فشار میدادن که نینیو بیرکن بیارن دردی نداشتم ولی فشارش انقدر محکم بود گفتم آی دندم و بعد صدای بچه رو شنیدم🥹😍
مامان فاطمه و حلما مامان فاطمه و حلما ۷ ماهگی
سلام منم زایمان کردم سه شنبه سزارین شدم قسمت همه منتظرا فقط سوند اذیت داشت برام اولش که وصل کرد یه ربع سوزش داشتم رفتم اتاق عمل میترسیدم داشتم میلرزیدم بهم گفتن برو رو تخت بشین نشستم اومدن امپول بی‌حسی رو زدن درد نداشت خیلی مثل امپولای معمولی که میزنیم بود دردش بعد سریع دراز کشیدم سردم بود رومو پر از از پارچه کردن و یه پرده زدن اولش احساس نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم ولی فقط دوسه دقیقه ی اول که بهم گفتن الان خوب میشی چند بارم آروم عق زدم ولی چیزی بالا نیاوردم پرستار گفت الان خوب میشی که واقعانم بهتر شدم پنج دقیقه نشد که بچه رو نشون دادن واقعا از سرعت عملشون تعجب کردم بهم نشون دادن بچه رو بعد پرستار گفت بهت امپول میزنم کمی بخوابی دیگه چیزی نفهمیدم یه دفعه دیدم دارن انتقال میدن ریکاوری کمی ام اونجا موندم بعد رفتم بخش اولش خوب بودم بی حسی که رفت دردا شروع شد درد داشتم دیگه باید تحمل میکردم چند بارم شیاف زدن بهم بعد گفتن راه برو درد داشت اما قابل تحمل بود راه که رفتم کم کم داشتم بهتر شد دردا دوروز نگه داشتن قانون بیمارستان بود بعد اومدم خونه الانم خوبم درد داشتنی شیاف میزنم خوبم
مامان لیا جانم😍 مامان لیا جانم😍 ۵ ماهگی
سلام مامانا
تجربه ی زایمانمو اومدم بگم براتون
من قرار بود ۳۱ اردیبهشت زایمان کنم سزارین
ولی چون دیابت داشتم سونو ان اس تی دادم دکتر روز ۲۷ گفت باید سزارین بشی
صبح ۲۷ رفتم بیمارستان نیکان غرب
کارامو کردم و بستری شدم
من از اول چون میترسیدم از سوند به دکترم گفته بودم برام تو بی حسی بزنه سوندو
رفتم اتاق عمل و آمپول بی حسی از کمرو زدن برام نمی‌دونم بگم چه حسیه امپوله درد نداره ولی انگار یخ می‌کنه ستون فقرات یکم حس عجیبی داره و قابل تحمل
بعد اون گفتن که دراز بکشم و امادگیه اینو داشته باشم که پاهام داغ میشه و سنگین
پاهام داغ شد ولی دکتر گفت قرار نیست که هیچیو نفهمم فقط حس دردو نمی‌فهمم ولی میفهمم که شکممو فشار میدن و فشار میاد به بدنم
بی حس که شدم سوندو زدن و شروع کردن
حدودا بعد ۱۰ دقه صدای بچمو شنیدم و برام یه آمپول زدن تو انژیوم که دکتر گفت حس خواب میگیری
بعد بردنم تو ریکاوری حس لرز داشتم ولی زیاد طول نکشید.بهم آمپول زدن لرزم افتاد
یکم موندم تو ریکاوری بعدم رفتم بخش
بقیشو تو بعدی میگم
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۵ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️