۳۷ پاسخ

بنظر من تو این ایام یکی پیدا بشه فقط غذا درست کنه واسه مادر بیاره بهشت برش واجبه چون مادر خورد و خوراکش خوب باشه از پس بقیه کارها برمیاد

اره عزیزم من دورم پر آدم ولی تنهایی دارم بزرگش میکنم مادرشوهرم سر کوچه اس ولی چش نداره ما رو ببینه نمیاد خواهرام همه درگیر زندگی خودشونن خونه ام طبقه ۴ مادرم زانو درد داره نمیتونه بیاد شوهرم ۹ صبح میره ۱۱ شب میاد منم و این بچه هیچکی نیس ولی میگذره همیشه به همه بگو تازه کلی هم خوش میگذره نذار انرژی منفی روت اثر کنه کم میاری منم هزار بار شاید کم بیارم بشینم گریه کنم ولی همیشه به همه میگم کلی خوش میگذره

بله عزیزم من یک ابان زایمانمه تو شهر غریبم کسی ام ندارم خانواده و فامیل شوهرم بدرد نمیخورن چون کارشون کنایس فک نکن تنهایی

منم هستم عزیزم‌.😇

ببین از من بتو یک نصیحت باور کن الان دست تنهایی فقط درد دست تنها بودن رو داری وقتی نزدیکم همون قدر ک کمک میکنن همون قدرم دخالت میکنن و اعصابتو خورد میکنن مدام برون میارن ک تو وارد نیستی تو نمی‌فهمی ما بهتر میفهمیم .ماها هم با اینکه نزدیکمون بودن و کمک میکردن ولی بی خوابی و این و اونو کشیدیم در عوض افسار زندگیت دست خودته ناسکری نکن حالا اگر مادرت نزدیکت بود ک خیییلییییی خوب بود ولی حالام ک نیست بگو برات دعا کنن

دقیقا منم با اینکه تو شهر غریب هم نیستم دوتا بچه دارم بزرگ میکنم سومی رو هم باردارم

منم واسه بچه اولم تنهاش بزرگ کردم توشهرغریبم کسی روهم اینجاندارم فامبلای شوهرم اصلانمیومدن سرنمیزدن یاخیلی کم میومدن..واقعاخیلی سخته

اره منم تازه بچم بدنیا اومده اینجا هم غریبم و خودمم شوهرم خوبیش اینه شوهرم اجازه نمیده کسی بهم چیزی بگه

اره عزیزم من هنوز به دنیا نیومده دخترمون 🩷 ولی غریبم با همسرم توکل بخدا دیگه رو هیچکس نمیشه حساب کرد فقط خودت و همسرت

توتنها نیستی خواهر من تنهای تنها شهرغریب

اوایلش سخته بعدش راحت میشه
بعد دوماه دیگ کمبود خ اب نداری

بله من عزیزم دست تنهام تازه همسرمم بیشتر وقتا نیست

منم مثل خودت عزیزم

منم خودم هستم همسرمم شش صبح میره ده شب میاد خونه هفته ای ی بار مامانم میاد بهم سرمیزنه چرا نشه اذیت مبشه ادم کم میاره ولی خوب اون عشقتون به بچتون باعث میشه به بهتربن شکل از کودکتون مراقبت کنید واینکه شما قوی تر ازاون چیزی هستید که بنظر بقیه میاد اصلا هم به حرف دیگران توجه نکنید حتما میتونید از پسش بربیاید تو‌این مسیر هم سختی هست هم کلی خوشی تجربه های شیرین

بله عزیزم من😊

اره من سزارینی بودم خودم و همسرم تنهایی ،سرایداریم هستیم تازع باید کارای ساختمونم انجام میدادیم خدا خودش کمک میکنه اصلا نگران نباش

من خودم همه خانوادم هستن خانواده مادرشوهرم هم هستن بهم خیلی نزدیکن ولی دوس دارم خودم دخترم رو بزرگ کنم

قدم کوچولوت مبارک و پر خیر و برکت باشه عزیزم
بقیه دوستان ب طور کامل راهنماییت کردن من فقط میگم ی دکتر برو. احساس میکنم افسردگی گرفتی. من سر زایمان اولم افسردگی گرفته بودم ولی نمیدونستم فک میکردم روال عادی همینه ک بشینم غصه بخورم و گریه کنم تا 40 روزگی پسرم ک رفتم دکتر دارو داد فهمیدم زندگی یعنی چی. زایمان دومم از 10 روز مونده ب زایمانم خودم قرص گرفتم خوردم هنوزم میخورم واقعا معجزه س. دکترم رفتی دارو داد بعد 2 هفته اثرشو میبینی اگه چندروز اول دیدی فرقی نکردی ناامید نشو

تازه من شوهرم چنان رفتار مضخرفی با خانواده ام داره که بدبختی میان نیومده برمیگردن

من همین امشب کلی گریه کردم ولی باز سرپاشدم

من تو شهر غریبم شوهرم کمک دستم نیس خودشو و خانواده اش هم وسواس دارن معتقد بر اینن که تحت هرشرایطی زن باید خونه وزندگی و غذاش همیشه اماده باشه
ولی تا الان که به هرسختی بوده دووم اوردم

اره عزیزم من 1399اسفند زایمان اول هم بود تو شهر غربیم مادر شوهر ندارم فامیل شهر هم بدرد نخور استن شوهرم کی صبح سر کار می‌رفت من پوشک بستن هم یاد نداشتم خدارشکر کی دختر آرام بود زیاد گریه نمیکرد

کجای نوشهر هستین عزیز چند سالته

من دوتابچه هام رو تنها ...
همه‌جا خودم خرید دکتر بیرون بازار همه جا..‌بااین که مادرم یک ایستگاه باهام فاصله دار اتفاقا به خودت افتخار کن چنین مادرتوان مندی و ازپسر کارهات برمیاد و بچه هات قولی بارمیان...موفق باشی عزیز

بعد تنعا نیستیم خداهست و یه قدرتی بهت میدع

ازروز اول تنها وبچم بستری

اره عزیزم من

منم با وجود اینکه با خانواده شوهرم تو یه ساختمون هستیم ولی دریغ از یه کمک زورشون میاد نگهش دارن وقتی میرم خونشون تا میبینن گریه میکنه مثه توپ پاسش میدن مادر شوهره هر روز میاد خونم بچه بغل میکنه یکم ک گریه میکنه میده دست شوهرم همچی بگی پیرم باشه نیی ها خواهرشم همینجور ن درکی دارن ن هیچی تازه ما ک تو روز میخابیم میان میگن بیدار شین دیگه چخبره انقدر خواب ارزومه از اونجا برم بیرون و مستقل بشم

من عزیزم

منم تنها پسرمو بزرگ کردم با وجود رفلاکس و کولیک شدید وبی تجربه بودن خودم خیلی سختی کشیدم خیلی وقتا کم اوردم نشستم گریه کردم ولی بازم تحمل کردم گذشت.... الانم رفلاکس داره شکر خدا بزرگتر شده یکم شرایطم بهتره

بله ،‌من

سلام عزیزم
منم یه شهر دیگم و چن ماه دیگه که بچه به دنیا میاد باید خودم و شوهرم بزرگش کنیم🙂❤️

گلم من دوتا بچهام شیر ب شیر بودم مامانمم نزدیکه اما الان یکیش ۴ سالشه یکیش ۳ سالش شاید سر جمع دوسه بار گرفته باشه تا مثلن برم بیمارستان یا دکتری چیزی بقیش همش خودم بودم خودم شوهرم میرفت سرکار تا بود تا حدودی ازش کمک میخاستم ولی همش خودم بودم کسی کمکم نبود توم میتونی اولش سخته ولی نشدنی نیست خیلیا مثل منو شما تنهان و چن قلو دارن حتی

روزایی بوده من خودم مریص ولی دوتا بچه رو تنهایی بردم درمونگاه بستری کردم بالاسر دوتاشون وایسادم
روزایی بوده دوتاشونو باهم بردم پارک یا شهر بازی واقعا خیلی سخته دوتارو باهم کنترل کردن اونم یکی ۵ ۶ ساله یکی دو ساله

کلا خرید خونه دکتر بچه خرید برا بچه ها همشون دست تنها بودم
ولی گاهی ک خیلی اذییتم مبکردن زنگ میزدم بابام میومد
بابام خیلی بیشتر بابای خودشون کمکم کرد

حتی هیچ کس نیست یه دو ساعت بچه رو برام بگیره یه حموم یا ارایشگاه برم یا یه وقت سردرد شدید میگیرم هیچ کس نیس پوشک بچم رو عوض کنه همسرم تو شیرخشک درست کردن و اروغ گرفتن گهگاهی حوصله داشته‌باشه کمک میکنه ولی اصلا پوشک بلد نیس و نمیخواد یاد بگیره میگه چندشم میشه در هر صورت حتما باید خودم باشم حتی تو اوج بی خوابی و سردرد

مرسی از همتون واقعا انرژی گرفتم

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۸ ماهگی