سلام مامانا میشه بگین بایدچکارکنم باخانواده شوهرم من روبچم حساسم خودم صورتشوبوس نمیدم بعدعمش رابراه بایه من تف صورتشومیبوسه یادخترم خابیده توخواب بیدارش میکنن .یا وقتی میریم خونشون یجوری باشوهرم رفتارمیکنه جلوش غذامیزاره به زورمیگه بخور یامثلن بخادبیادخونمون بجااینکه بامن هماهنگ کنه به شوهرم زنگ میزنه خوب شایدخونم بهم ریخته باشه یاهرجابخادبره میگه شوهرمن بره دنبالشون عین اژانس اول ۸صب زنگ میرنه که کجاهستی بیا برام اینکاروبکن باخریدکردم بروباماشین بیار.سرش همش توزندگی منه .به شوهرم میگم خواهرت چراهمش بتوزنگ میزنه من ادم نیستم .خسته شدم الان کلیدکرده به شوهرم میگه یه روز باهم بربم گوش دخترتوسوراخ کنیم بابا دلاراخودش مادر داره به توچه اخه .بعد دوسداره از همه چی سر در بیاره .اخلاقش دیونم میکنه .بعضی وقتاخودش نمیاددوتادخترشومیفرسته خونمون .مثلن زنگ میرنه به شوهرم که بره دنبال بچه هاش که میخان دلارا ببینن اوناهم میان به بچه رحم نمیکنن ازبس بوسش میکنن.بچه خابیده سرصدامیکنن امروز اینجابودن سرصدامیکنن یابی اجازه دس به کمدبچه میزنن لباساشوجابجامیکنن بنظرتون من زیادی حساسم

۱۲ پاسخ

ممنون از نظرهمه مامانا.مامانی که گفتی اگه خانواده یا خواهرزاده خودت باشی باز حساس میشی خاستم بگم من بعد زایمانم همه دختراخونه مادرشون میرن خواهرشوهرم اینقدگفت گفت که برم اونجا بااون همه سرصدابه کنار بعد جلوشوهرش بایدپیراهن بلندبپوشم باروسری کلن راحت نبودم ولی بازرفتم گفتم عیبی نداره منظورم اینه بعدده روزرفتم خونه مادرم بهشون گفتم بچموبوس نکنین یاوقتی خابیده بالاسرش نمونین نازش ندین که پاشه اونایه بارناراحت نشدن فقط کافیه به خانواده شوهرم بگم دیگه تمامشدداستان دارم بعدماماناشایدبگین من زیادحساسم یامیگین باشوهرم حرف بزنم اخه شوهرم انگارن انگارهستش الان ۱ماه خونه مادرم نرفتم البته نزدیکها بهش میگم مادرم میگه بچه بیارببینیم میگه نه لازم نیست ولی یه روز درمیون بایدخونه بریم خونه مادرش هفته دوسه بار خونه خواهرش بریم که بچروببینن شماجای من چکارمیکنین پدرمادرمن ادم نیستن بهش میگم میگه همینی که هست مامانی که میگی برخوردخواهرشوهرم برمیگرده به قبل ازدواجشون حرفت درسته شوهر خواهرشوهرم لنگ رولنگ گذاشته بعدخواهرش زنگ میزنه داداش برونون بخربیاردیگه هرچی بودواس مجردی رودتمامشدبعدخواهرشوهرم چون یکی هستش دوسداره فقط حرف خودش باشه.هیچکس نبایدروحرفش حرف بزنه البته باخانواده شوهرش مشکل داره اونامحلش نمیزارن .مثلن واس بچه اوردن زن شوهربایدتصمیم بگیرن شایدباورنکنین مامانا وقبل بارداریم صدبار به داداشش گفت بچه بیارین هی بچه بیارین..بابااین یه مسله شخصیه .سرتون درد نیارم کلن دوسداره وسط هرکاری باشه .من خانوادم هیچوقت توزندگیم دخالت نمیکنن حتی خونم نمیان که مبادا شوهرم توخرج بیفته.و اینقددرکم میکنن .

خودت روبه همسرت بیشتر نزدیک کن وبهش بگو این اولین تجربم توی مادری گردنه دوس دارم خودم خیلی از کارای بچمو‌انحام بدم وگرنه ته دلم ناراضیم بگو نه اینکه باخواهرت مشکل داشته باشم ها بگو خیلیم دوسش دارم وبهش احترام میذارم چون خواهرتو چون تورو دوستدارم ولی دلم میخواد خودم برای خونم خانمی کنم بگو دوستدارم برای بچم مادری کنم تصمیماتش رو دوتایی باهم بگیریم شوهرت راکت میشه هرچقدر گارد بگیری هولش میدی سمت اونا

در رابطه با رفت وآمدش هم خیلی از خانواده ها رابطه خواهری برادریشون همینجوره سعی کن خودت رو جدا ازاونا نبینی راحت باش همسرت هم بفهمه که دوستشون داری بیشتربهت نزدیک میشه درمقابلشون گارد نگیر

بوسیدن بچه وحساسبودن روی خواب ش روواقعا حق داری مخصوصا الان که ویروس زیاد شده سعی کن خیلی نرم تذکربدی که بهشون برنخوره از طرفیم حرفت روزدع باشی.سعی کن باآرامش باهمسرت حرف بزنی ومتقاعدش کنی که راحت نیستی ازین رفتارا نه اینکه بخوای قهرکنی وادای لوس بازی....خیلی ازمشکلات باصحبت به جا ولحن مناسب درست میشه فقط درصورتی که عادلانه رفتارکنی شما باید ببینی اگه خواهرزاده های خودتم بیان خونت هی دم به دقیقه بچت رو ببوسن ووسایلش رویهم بریزن عکس‌العمل‌ت همینه یاصرفا که اونا بچه های خواهروهرن عصبی میشی

چقد هم دردیم🫠

والا خانواده شوهر منم همینجورین هزار بار گفتم دکتر گفته ماچش نکنین دوباره کاره خودشونو میکنن اخه این موجودات مگ میفهمن حالا ما خودمونو بکشیم چه فایده

من بچم به هفتش بود عمش میومد لبشو فشاااار میداد رو لپ علی ک تخت میرفت ته ها در این حد ، بوسش میکرد در حالی ک خواب بود منم ی بار سرشو گرفتم مححکم پرت کردم اونور گفتم بوسش نکن خوشم نمیاد گفت بچه داداشمه گفتم داداشتم حق نداره بوسش کنه اون دیگه بوسش نکرد ولی مادر شوهر و پدر شوهرم تذکر دادم ولی رعایت نمیکنن الان ک بزرگ تر شده دیکه زیااادی وساس نمیکنم واسه بوس
ولی اگه اینجور باشه ک بی مقدمه بیان حتما با شوهرم حرف میزنم تا بهشون بگه با خانوم مشورت کنین
البته شوهر من پسر بزرگه و زیادی هم رک ازش حساب میبرن خیلی

میدونی بستگی به نوع رابطشون قبل از ازدواج داره یکم، من مشابه این موقعیت رو با جاریم دارم، البته جاریم تو کار بچه دخالت نمیکنه، ولی هرجا بخوان برن شوهر من میبرتشون، چون قبل از منم این جوری بودن نخواستم راجع بهش نق بزنم، بچه هاشم پسر منو دوست دارن ولی اونام رعایت میکنن، اگه مریض باشن بهش دست نمیزنن، ولی خب جلوی بوس کردنشونو نمیتونم بگیرم، یجورایی خوشحالم که به پسرم علاقه دارن، تو این دوره زمونه که اکثر بچه ها تک فرزندن داشتن یه رابطه خوب با پسرعمو و دختر عمو نعمته، رو یه سری چیزا حق با توئه ولی اگه تو تذکر بدی شاید دلخور بشن، به شوهرت بگو باهاش حرف بزنه، بگو الان بچه خیلی کوچیکه و حساس، کاریش نداشته باشن

یجاباید شربپاکنی وگرنه تاآخرش همینه ایناخیلی رو شوهرت تسلط دارن

اره عزیزم تو خیلی حساسی خواهرشه چه اشکال داره بعدشم برادر زادشه دوسش داره

باید با شوهرت حرف بزنی. اون باید مدیرت کنه

باید شوهرت بهشون تذکر بده
واقعا کارشون درست نیست

سوال های مرتبط