شوهرم امروز اعتراف کرد اینکه حامله شدم ناخاسته نبوده من چقدراحمق بودم بهش اعتماد داشتم گفتم اخه چراپیش خودت نگفتی بچمون تازه هشت ماهشه من چقدر اذیت میشم گریم گرفت الان باهاش چیکارکنم کارش جبران شه😢

عزیزدلم حق نداشته بدون مشورت با تو این کارو بکنه چون تمام سختیاش گردنه توئه حالا هم خدا خواسته اینجوری شده ولی به امید خدا بعداز به دنیا اومدنش حتمااااا دستگاه بذار خیالت راحت باشه

خودت بزن به بدحالی وانمود کن حالت بده اصن بیهوش شو تا مجبور شه پرستار بگیره کمکت کنه یاهم خودش کمکت کنه ببین خیلی خودت بزن به بد حالی خرج کن لباس بگیر بگو همش دارع تنگ میشه بگو هوس کباب کردم مدام ببرش رستوران تا خرج کنه سنوگرافیای گرون برو ازمایشگاهای گرون برو..اگه گفت ندارم بگو گوه خوردی یچه خواستی برو خونه بابا سفت بگیر خرج عالم بزار رو دستش ..بچتم که دیگه شیر خشک میخوره پوشکم زود به زود عوض کن تا زود تموم شه خرج کن خرجججججج

هیچ وقت به یه مرد اعتماد نکن
بهش بگو خونه به نامت کنه چون نمیتونی اعتماد کتی و از آینده مطمئن باشی

واقعا وقتی ابو میریزه تو حسش نمیکنی؟رحم که ابو نمیخوره میری اون اب مگه ازت بیرون نمیاد چطور خودت نفهمیدی؟😑😑😑

شک نکن مادرش بهش گفته تا این کوچیکه یکی دیگه بزار بزاد تا سرش شلوغ بشه

الان بارداری

قرص می‌خوردی🥲🥲🥲

مردها همینن میخوان فقط زن اسیر و ذلیل بچه باشه.
شوهر من خیلی داره تلاششو میکنه اما من انواع روش هایی که بلدم رو به کار میبرم تا حامله نشم

عیب نداره عزیزم حالاکه شده

الان بارداری ؟