۶ پاسخ

منم اینطوری بودم خواهرندارم برای زایمان دومم مامانم باهام بود جزمامانم وشوهرم به هبچکس اعتمادندارم دیگه به شوهرم گفتم مرخصی بایدحتما بگیری که پیش دخترم باشی که خیالم ی کمی راحت باشه دیگه مرخصی گرفت رفتن خونه مادرشوهرم ولی خب خیلی سختم بود ولی گذشت نگران نباش اینم میگذره

من زایمان یهویی شد اماده نبود سزارین بود و بچه داشت طبیعی دنبا میومد
اینقد همون شب گریه میکردم پسرمم دگترم بود میخواستم برم ساک بردارم گذاشتم پیش زن داداشم پسرم ۱ سال و دو ماهش بود
اینقد همه چیز سریع پیش میرفت ۱۱ شب رفتم کلی تو ماشین گریه کردم ساعت ۱۲ دخترم دنیا امد و من تا ۲ شب بیهوش بودم بعدم روند بعد زایمان بعدشم سه بعدازظهر دکترم از شرایطم خبر داشت مرخصم کرد

دقیقا منم همین حال رو دارم خواهر پسرم الان 1سال 3ماهشه
وخودم 5ماهمه باردارم خیلی نگرانشم با غم دوریش چیکار کنم مخصوصا منی که روی پسرم خیلی حساسم حتی دو ساعت تنهاش تا الان نزاشتم

غصه نخور و فقط با خودت بگو میگذره، مگه زایمان و بچه بزرگ کردن سخت نبود!!! دیدی که گذشت، اینم میگذره و یادت میره….

دقیقا منم عزا گرفتم واسه دوشنبه ک می‌خوام برم سرکلاژ،بچه‌مو چیکار کنم😑
فقط پیش شوهرم میمونه،اونم ک باید با من بیاد بیمارستان

سخت ترین قسمت بچه دوم همینه بنظرم اگ کسی رو داری ک پیشش بزاری و اعتماد داری بهش بنظرم یکم بیخیال شو و خیالت راحت باشه ازین بابت ک جاش امنه دیگ

سوال های مرتبط