الان نزدیک سه هفته اس که خودم حالم زیاد خوب نبود اولش که پریود شدم بعد هم سرما خوردم امروز دوباره افتادم سر خون ریزی بی حال بودم بدتر شدم از زمین و زمان بهونه میگیرم این چندوقت هم نه غذای درست و حسابی برای خودمو پسرم درست کردم نه به خونه زندگیم خونم بمب خورده پسرم لاغر شده پنجشنبه هم تولدشه دوست ندارم ببرمش بهداشت واسه چکاپ دوسالگی بگن وزنش کم شده 😔😔چکار کنم اصلا حوصله غذا درست کردن و رسیدگی رو ندارم حتی بعضی وقتا زورم میاد پاشم غذا درست کنم کاش یکی بود به اهورا میرسید من واقعا نیاز دارم یکی بهم توجه کنه یکی بهم برسه مثل زمانی که دختر خونه بودم و وقتی مریض میشدم مادرم غذا درست میکرد دارو هامو یاد اوری میکرد یا چیزایی تقویتی میداد میخوردم بعضی وقتا خیلی زیاد دلتنگ خونه پدری میشم به دلسوزیای مادرانه به ارامش خونه پدری 😔😔

منم هر از گاهی به این حالات دچار میشم و چقدر غم انگیز میشه حال وروز آدم وتنها کسی که میتونه کمک کنه تو اینجور مواقع فقط خود آدمه ؛مهر ومحبتا کم شده از اینورم همه خودشون گرفتاری دارن

شوهرم بخاطره کارو مشکلات مالی زیاد خونه نیست زیاد بهم توجه نمیکنه دلم میخواد باهم بریم بیرون برامون وقت بزاره چیزای گرون نمیخوام همون یه بستنی باهم بخوریم یا باهم اهورا و ببریم پارک ولی نمیشه نیست

سلام عزیزم ان شاالله حالت خوب بشه همسرت کارش چیه که نیست
کاش بهت نزدیک بودم میومدم کمکت

هنوز شیر میخوره ؟؟؟
این درگیری ها تو زندگی هم هست ،،،

عزیزدلم این چیزا برای هر کسی ممکنه پیش بیاد اما شما یه مامان مهربونی که باید ب زندگیت و بچت انرژی بدی احتمالا کم خونی داری که بی‌حالی یه ازمایش بده حتما و سرپا شو زندگی همه چیز داره تو باید قوی باشی و مطمئنا همسرتون برای آرامش و رفاه شما تلاش میکنه خودت سعی کن بعضی وقتا با پسرت بیرون برید در حد یه گردش کوچیک که حال و هواتون عوض بشه