۵ پاسخ

چندتا بخیه خوردی؟

از چند هفته دفع پروتیین داشتی عزیزم؟

دفع پردتئین چیه بچها؟ خطرناکه علائمش چیه

بسلامتی انشاءالله چرا سزارین نکردن؟؟

بسلامتی قشنگم..چند کیلو بود قدش چند

سوال های مرتبط

مامان الین مامان الین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
شنبه ۱۲ ابان رفتم مطب دکتر گفت برای چهارشنبه نامه بستری میدم که بستری بشی و با امپول فشار زایمان کنی
تا چهارشنبه کلی ورزش و پیاده روی انجام دادم ک با درد خودم برم اما نتیجه نداد
چهارشنبه صبح رفتم بیمارستان بستری شدم ۹ صبح بهم سروم فشار وصل کردن یدونه سروم وصل کردن تاثیر نداشت دومی رو وصل کردن تاثیر نداشت سومی ک وصل کردن ساعت ۶/۵ غروب بود ک دردام کم کم شروع شد تا ۱۱/۵ دردام داشت شدید میشد ک پرستارا اومدن و سرومو قطع کردن گفتن فردا ۶ صبح دوباره وصل میکنیم مادرم پیشم بود اعتراض کرد گفت درداش تازه داشت شروع میشد چرا قطع کردین اونام کفتن دستور پزشکه نا امید و خسته خابیده بودم ک اومدن و بازم وصل کزدن و کیسه آبمو ترکوندن شدم شه سانت و دردام شروع شد ساعت ۱ شب بود ک شدید شد و سوار توپ کردن و ضربه میزدن و نفس عمیق میکشیدم ساعت ۴ شدم ۵ سانت و دردام دیگ واقعا شدید شده بود و نمیتونستم تحمل کنم کل زایشگاه رو برداشته بودم رو سرم و جیغ و داد میکردم چون واقعا درد داشتم ساعت ۶ صبح فول شدم گفتن دیگ زور بزنی سر بچه دیده بشه تمومه اما چون ۲۴ ساعت بود ک چیزی نخورده بودم اصلا زوری نداشتم ک بزنم اخر سر ساعت ۷ با تمام وجود زور زدم و قران زمزمه کردم ک شر بچه اومد بیرون و بردنم اتاق زایمان و دوتا زور ک زدم بدنیا اومد و دخترمو دادن بغلم اون لحظه بهترین لحظه دنیا بود و تمام دردام یادم رفت
خواستم بگم من با دهانه رحم کاملا بسته و سر بچه پایین بود رفتم زایمان کردم با چهارمین سروم فشار اونم خواستم بگم تو موقعیت من نا امید نشید من کلی استرس به خودم دادم ک مبادا سزارینم کنن و خلاصه گذشت و رفت و الان دخترم بغلمه😍
مامان الین مامان الین ۴ ماهگی
زایمان با سرم فشار
سلام دوستان تجربه زایمانم براتون میگم شاید برای کسی با شرایط من بدردش بخوره .
من بخاطر قند بارداریم ۳۸ هفته برای زایمان بستری شدم تاپیک قبلیم گفتم که دکترم گفت لگنت نامناسب برای زایمان طبیعی ولی نامه سزارین هم نمیدم باید بری طبیعی اگه نتونستی سزارین میشی .
از ساعت ۱۰ونیم صب سرم فشار وصل کردن هی دوز بیشتر میکردن من فقط دلپیچه میگرفتم تا ساعت ۳ ظهر انقد دلپیچه داشتم ک گفتم الان زایمان میکنم ولی جیغ و اینا نمیزدم فقط دم و باز دم کلی هم دعا خوندم درد میکشیدم بعد زنگ دکترم زدن گفت استپ بزنن ساعت ۵ دوباره شروع کنن وقتی استپ زدن من هیچ دردی رو احساس نکردم و قشنگ سرمو گذاشتم خوابیدم تا ۵ .از اینجا درد واقعی من شروع شد و تا ساعت ۱۰ونیم شب من امپول فشار میگرفتم گریه میکردم وناله و زجه زنگ دکترم زدن گفتن من فقط و فقط ۱سانت باز شدم دکتر ختم بارداری داد و فردا صب اماده ام کردن برای سزارین . من تو اون مدت فقط یه چیزو تکرار میکردم اینکه خدا خیر نده به اون مسئولی ک لگن نامناسب و تنگ رو جز سز طبیعی قرار نداده و،باید دوتا درد تجربه کنیم
خداروشکر بچه ام سالمه و من دارم دوره نقاهت سز میگذرونم
مامان نی نی خوشگلم مامان نی نی خوشگلم ۱ ماهگی
مامانا سلام تجربه زایمانم میخوام بگم من ۳۹ هفته و۴ روز رفتم برای معاینه تحریکی پیش یکی از آشناها ک گفت میخوای کیسه آبتو پاره کنم زودتر بدنیا بیاد بچت درشته اذیت میشی ک گفتم باشه کیسه آبم پاره کرد دهانه رحمم دوسانت نیم بود ساعت۱۲ شب بستری شدم آمپول فشار زدن بهم کم کم دردام شروع شد جوری ک کل بیمارستان گذاشتم روی سرم مرگمو به چشم دیدم ساعت چهار برام اکسیژن گذاشتن ک دردم کمتر بشه ولی فایده ای نداشت ساعت چهار ونیم صبح از درد داشتم میمردم که گفتم برام آمپول از کمر بزنن ک دوساعتی دردم کمتر شد بعدش ک اثر بی حسی رفتش مردم زنده شدم و در آخر اینقدر درد داشتم که ساعت ۱۲ ونیم ظهر بزور زایمان کردم ک خودشون منو پاره کردن خلاصه بگم آرزوی مرگمو میکردم اینقدر که درد کشیدم بدن با بدن خیلی فرق داره ولی من قشنگ آرزو میکردم بمیرم که خداروشکر هرچی بود بخیر گذشت ولی هنوز افسردگی توی بدنم هست همش یاد دردام میوفتم چ عذابی کشیدم ۱۲ ساعت گریم میگیره حالم خرابه درستو حسابی ام نتونستم بخوابم اصلا
مامان نورا مامان نورا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
سلام من سحرم ۱۹ سالمه و میخام تجربه خودمو درباره زایمان طبیعی براتون بگم

من صبح ۵شهریور تو سن حاملی ۳۹ هفته و ۵ روز احساس کردم ازم اندازه ته لیوان آب ریخت و شک کردم کیسه آبم باشه و بلافاصله خودمو رسوندم بیمارستان و نوار قلب گرفتن و معاینم کردن ک دهانه رحمم اندازه یه نیم انگشت باز شده بود و بعد فرستادنم سونو ک معلوم شد آب دور جنین کم شده و رفتم پیش دکتر و برام ختم بارداری زد و قرار شد شب ساعت ۹ برم بستری بیمارستان بشم
رفتم خونه و لوازم خودم و گل دختر رو آماده کردم رفتم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم

من چون هیچ دردی نداشتم وارد بلوک زایمان که شدم بهم قرص زیر زبونی دادن و آمپول بهم زدن تا دردام شروع بشه و من بعد نیم ساعت انقباض های خیلی شدید و درد های هر ۵ دقیقه گرفتم و خوشحال ک به زودی زایمان می‌کنم اما هر بار ک اومدن معاینم کردن دهانه رحمم کلن بسته بود من اون شب رو تا فردا شبش تو همون وضعیت بودم هیچ تغییر نکرده بودم و اونموقع شروع کردن مسکن زدن بهم ک دردام کم بشه تا دوباره بتونن قرص و آمپول بزنن بهم وقتی هم ازشون پرسیدم چرا اینکار میکنید گفتن انقباض هات انقد شدیده ک ممکنه رحمت پاره بشه و من دو شب درد داشتم بدون اینکه دهانه رحمم باز بشه