دوسال بود دعا میکردیم خونمونو جابجا کنیم چون خونمون یه خواب داشت و دستو پامون تنگ بود.. شده بود بزرگترین چالش زندگیمون.. یادمه 3ماه پیش ک رفتیم مشهد دخترم ک الان8 سالشه داشت پای ضریح گریه میکرد گوله گوله اشک میریخت.. نمیدونستم چی میخاست. نمیدونستم چش بود. باخودم میگفتم خدایا آخه یه بچه 8 ساله الان فقط باید فکر بازی باشه چیشده ک اینحوری داره اشک میریزه.. ازش پرسیدم چی میخای مامان ک اینجوری گریه میکردی گفت یه خونه ای میخام ک اتاق خواب منو آجی جدا باشه. اینقدر پای منو سر آجی نخوره تو گوشه و کنار این اتاق خواب کوچیک و از درد بخود بپیچیم.. آخه بیشتر شبیه انباری شده بود تا اتاق خواب.. بخدا ک امام رضا کارش درسته..
الان خونه دوخواب بزرگ خریدیم یه جای خوب و بالاتر. بچه هام خوشحالن. ولی نمیدونم چرا من حال دلم خوب نیس. حس غریبی دارم نگرانم میترسم.. بگید بهم ک این حال طبیعیه.. بگید بهم ک برا یک هفتمه این حال😥😭

تصویر
۹ پاسخ

وقتی که امام رضا باید بهت میدادع نداده هیچ ذوقی نداری دیگه

عزیزم نگران نباش ان شاءالله که هر چی خیره برات پیش بیاد

منم ازین دل نگرانیات میخام😅منم خونم کوچیکه روستاهم هستیم دوسدارن ی خونه ۲خاب داشته باشم داخل شهر

ببین این طبیعه اینقد ک بچه بودیم میگفتن زیاد بخندی بعدش گریس اینطور حرفا بهمون زدن دیگه می‌ترسیم خوشحال شیم میگیم نکنه اتفاق بدی بیفته خوش حال باش شاکر باش

چقد دل کوچولوهامون بزرگ و پاکه🥺😍
خداروشکر ک دخترات خوشحال هستن
و اینکه نگرانیت بخاطر تنهایی و فضای جدیده همه همینجورن انگاری ک اونجا هنوز غریبه هستی

عزیزم صدهزار مرتبه شکر طبیعیه شاید ب اینجا عادت کردی و استرس اون خونه جدید داری

دلتو خوش کن . هم کلی خدارو شکر کن کاش منم یه روزی صاحب خونه رویاهام بشم .کاش .

عزيزم کاملا طبیعیه به خونه جدیدت عادت نکردی کم کم بهتر میشی😍

عزیزم الان مشکلت چیه مگه چرانگرانی شاید هورمونات بهم ریخته اس

سوال های مرتبط