۱۲ پاسخ

خوب پدرش مریض شده وظیفشه بره اینکه اونا نیامدن دلیل نمیشه به پدر پیرش رسیدگی نکنه اینا دومسئله ازهم جدا هستن

اینجوری بدتر تحریکش میکنی تو هرچقدم بگی اون خانوادشه میره الکی بحث و دعوا نکن یکبار گفتی کافیه زیاد گیر نده که بگه غر میزنی همش یا فلان ولش کن

عزیزم شما نمی‌تونید شوهرتون از خانواده‌ش منع کنید من اینطوری که میشه خودم نمیرم موقع گله که میشه که مثلا چرا نیومدی میگم به فلان دلیل نیومدم

بحث درمورداین حرفهاتهش دعواس فدای سرت که نیومدن عمه های دخترمن تو۴۲روزگی اومدن بااینکه تویه کوچه میشینیم بخداشوهرم نمی‌دونست تااون موقعه نیومدن پیشش چیکاردارم من باشوهرم خوش باشم بقیه روبیخیال

عزیزم بنظرم بهتر بود اینطور نگی الانم حساسش کردی ،پدرش مریض بوده ،بهتره از کسی انتظار نداشته باشیم ،سر این موضوعات بحث الکی نکن بچه هم گناه داره می‌ترسه، منم بعد یه ماه اومدن چند نفرشون. عموی بزرگ بچه هام نورا رو بعد ۷۴ روز و یارا رو بعد ۶۰ روز دید! ولی من هیچی نگفتم بخاطر یه سری مسائل

سلام عزیزم
از خانواده شوهر چه توقعی دارید
اصلا مهم نیستن که بخاطرشون خودتونو ناراحت کنید
این شوهرا هم هر چی بشه باز طرف خانواده شون هستن
من تو بارداری خانواده شوهرم اومدن دوهفته خونم همه جا رو بهم ریختن رفتن کلی هم کنایه بهم گفتن بعد اون
دوماه و نیمه یه زنگ بهم نزدن
بچم بدنیا اومده یبار زنگ نزدن حالمو بپرسن تازه هربار با شوهرم حرف میزنه کلی بد و بیراه به من میگه چون بچم دختره🙁
من اصلا برام نیست
حتی به شوهرم نمی‌گم چرا بمن چیزی گفت نمیخام بحث الکی درست کنم چون میدونم باز پشت اونا رو میگیره

من که بعداز ۵ماه بچمون دیدن چون چندسال قبلش قطع ارتباط کردن،بی دلیل، بعضی‌ها دوست ندارن احترامشان بگیری وروانشون مریضه،به خداواگذار کن جواب مظلوم میده،خداروشکر پسرشونو بردی

برا منم نیومدن .۵ شنبه شام دادم اومدن خونم اصلا محل ندادم بهشون خیلی سرسنگین به جهنم خودتو ناراحت نکن

خواهر مردها هرکاری بخوان میکنن،هرکسی راهنمایی شوهرش کنه ضرر میکنه،شماکه به اونانیاز نداری،بهترکه نیومدن بخورن واذیت بکن،زندگیت سیاه نکن،زندگیت بساز،اوناهرکار که بخوان میکنن نباید گله کنی اوناعقل توسرشون نیست

کاش بحث نکنی هرکی هرکارمیکنه خداهس میبینه شما خودتو ناراحت نکن

کاش سر این موضوعات بحث نکنی منکه اصلا بنظرم ارزش نداره بخاطر بقیه دعوا و تلخی پیش بیاد تو زندگیم

من تو بارداریم بستریم کردن اصلا نیومدن بیمارستان عیادتم خونه هم نیومدن

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۸ ماهگی
ادامه داستان خانواده همسر😒
تو این چندسال همسرم از زیر صفر شروع کرد هیچ وقت کمکمون نکردن و خیلی همه چی سخت گذشت. تو بارداری من استراحت مطلق شدن چون بچم پایین بود و از ۶ماه سوزن زدم .فهمیدن اما نیومدن احوالم تا۸ ماهگی ک یه هفته اومدن سر دستم و هیچ کار نکردن و دوباره تو ۹ماهگی اومدن و رفتن اما از بعد ب دنیا اومدن یاسین فقط زنگ میزنن .شوهرم اکثرا شب کاره و من حدودا ۱۴ساعت تنهام و مدام یا مامانم میاد پیشم یا من میرم خونشون ب مادرشوهرم گفتم تنهام و یاسین بچه اروم و صبوری نیس و خواب نداره حتی گفتم از ببخوابی شیرم داره خشک میشه و الان سه ماهه ک من مدام زحمتم رو دوش مامانمه تو بارداری هم همش مامانم کمکم میداد چون استراحت بودم و شوهرم همه جوره هوامونو داشت .بهش غیرمستقیم گفتم بیا و اون گفت برام مقدور نیست . گفت برا ختنه بگو بیام کمکت. زنگ زدم گفتم مبخوام ختنش کنم گفت بسلامتی . و نیومد. حالا قرار شده برم با مامانم دزفول خونه مامان جونم یه هفته بمونم مادر شوهرم فهمیده و تماس گرفته
مامان Anisa🧚🏻‍♀️ مامان Anisa🧚🏻‍♀️ ۱۱ ماهگی
این داستان دردسر های منو مادرشوهر 😐😐
یه لحظه بیاین دیگه ردددد دادم 😤
جمعه خونه ی مادرشوهرم بودیم کلا میریم اونجا بچه مال من نیست طفلک خوابه بیدارش میکنه میگه پاشو دلم تنگ شده برات گشنشه میگه نه پستونک میده دهنش بغلش میکنه بوسش میکنه یا مثلا دارم شیرش میدم یهو میاد از زیر سینم میکشه بیرون بچه رو میگه خبببب بیا ببینم جیش کردی یا نه اعصابمو بهم میریزه خواب بچمو بهم میریزه وقتی میایم خونه تا دوروز درگیرم خوابشو تنظیم کنم . حالا اینارو بیخیال مساله این است👇🙄
پوشکشو میخواست باز کنه گفتم تازه عوض کردم مامان بازش نکن گفت اره میدونم باز کنم بچم یکم هوا بخوره گناه داره گفتم نه سرما میخوره گفت نه خونه گرمه گفتم گرم باشه واسه نوزاد ۲ ماهه خوبه ولی نه بدون پوشک گفت اوووو چقدر گیر میدی انقدر نازدونه بارش نیار بازش کرد پوشکشو بعد ۵ دقیقه گفتم ببند اصلا گوش نمیداد گفتم بده بچه رو اصلا نگا نمیکرد با آنیسا حرف میزد شوهرم در زد رفتم باز کردم اومد خونه بغلش کرد انیسا رو گفت وای پوشک نداره که گفت اره من باز کردم بچم یکم هوا بخوره اتیش گرفت تو پوشک گفتم علی بده بچه رو بعد گرفتم پوشکش کردم پاشدم رفتم دستامو بشورم آنیسا گریه میکرد مادرشوهرم گفت دخترم اذیته ای مامان بد دخترمو اذیت میکنی دوباره پوشکشو باز کرد😤 آنیسا هم جیش کرد رو فرش و شلوار مادرشوهرم
اونم گفت عیب نداره دخترم سریع گذاشتش درو باز کرد رفت تو حیاط