۹ پاسخ

توخبرداری اززندگی همشون؟؟میدونی خوششونه؟؟مادرشدن نعمتیه که خدابه هرکسی نمیده پس ناشکری نکن بشین باعشق بچتوبزرگ کن،این روزهامیگذره وفقط عذاب وجدانش میمونه برات

عزیزم هممون همین حسو داریم ولی بعضی وقتا به خودم میام و ناشکری نمیکنم وقتی میبینم خیلی از بلاگرا دارن بخاطر یه بچه آوردن جون میکنن میلونها خرج میکنن تا اون همه ثروت که جمع کردن به ثمره خودشون برسه یاشایدم ثمره عشقشون رو ببینن و نمیتونن هم براشون دعا میکنم هم خداروشکر میکنم که بدون اون همه آمپول و عمل وآی وی اف بدون دردسر خدابهمون بچه سالم داده. بااینکه دستمون عقبه ولی بازم خداروشکر

منم خیلی وقتا زبونم به ناشکری بعز میشه...ولی از ته دلمون نیست که...تحت فشاریم...من واقعا ضعف اعصاب گرفتم...همه میگن چقد خسته ست چهره ات...ولی میگذره...

چون تو کلینیکای ناباروری ندوییدی له له بچه بزنی ،چون طعم هجده سال ناباروری و همه زندگیتو پای بچه دارشدن بریزی و هیچ به هیچ ندیدی گلم وگرنه میفهیدی کی هیچ شیش جلوئه ،با هرپریود خون گریه نکردی ... که چرا باردارنمیشم

همین چند دیقه پیش داشتم عکسای قبل از بارداریمو میدیدم
ناشکری نمیکنم ولی انگار یادم نمیاد قبل از بارداری و بچه کی بودم... دلم برا آزاد و رها بودنمون ،خونه آروم و مرتب تنگ شده
تنها دارم بچه بزرگ میکنم و آشنا ندارم اینجا... مامانمو اگه ببینم دوماهی یباره و تنها دوستم همین چند روز پیش از این شهر رفت خیلی حالم گرفته 🙁

حرفای شما ناشکری نیست قطعاً روزانه برای داشتن کوچولوت خداروشکر میکنی
منم همین حس رو دارم یعنی اکثرا داریم
حس محدودیت حس کلافگی حس کم خوابی حس چاقی من حتی حسه پیری هم دارم 😐

منم حسم مشترک خیلی اذیت میشم

چرا عزیزم ،اتفاقا من عشق میکنم با بچه هام خدا روشکر میکنم که دوتا دسته گل بهم داده ناشکری نکن

طبیعیه عزیزم تا دو سال همینه من که بچه دوممه میشینم پا میشم میگم تازه راحت شده بودم چرا همچینی کاری کردم با این که عاشق بچمم خودمم خواستم بیارم این حسو دارم همش میگم محدود شدم هیچ کار نمیتونم بکنم در صورتی که قبلا خیلی فعال بودم الان شبیه افسرده هام

سوال های مرتبط