۴ پاسخ

پسر من خیلی وابسته بود بیست و چهاری عین سرم وصل بود بهم مدااااام میرفت میومد یه میک میزد باز میرفت یعنی محال بود من یه ذره بشینم یا دراز بکشم این نیاد سر وقت من

انقدر برای از شیر گرفتن استرس داشتم که نگوووو میگفتم حتما کلیییی اذیت خواهیم شد هم ما هم پسرم واقعا عین کابوس بود برام فکر میکردم بهش تنم میلرزید

من شب اول خواستم بدون شیر بخوابونم اصلا نخوابید مجبور شدم دادم فرداش صبر زرد گفتن خوبه گرفتم زدم یه لحظه شوکه شد نخورد قیافش جمع کرد ولی یکم بعد باز ادامه داد خورد اونم فایده نکرد چند باری مدام تکرار کردم دیدم جواب نمیده برداشتم چسب برق زدم گفتم اوخ شده تا میومد دست بزنه میگفتم آخ خودمو میکشیدم عقب بچم طفلی دیگه کم کم بیخیال شد یکم غر غر میکرد ولی خودش سرشو میزاشت میخوابید فقط چند شب اول وسط خواب بیدار میشد خیلی غز میزد یکم گریه میکرد باز خوابش می‌پرید یادش میومد چی شده میگرفت میخوابید خلاصه که خیلی با تصوراتم فرق داشت و خداروشکر میشه گفت راحت از شیر جدا شد

من با اینکه شیر خشکی بود ولی خب ساعتاشو ومقدار و غلظتشو کم کردم و راحت و بی دردسر اصلا متوجه نشد و از شیر گرفتمش اذیتمم نکرد خداروشکر

همه تونستن شما هم میتونی عزیزم .من ک یهویی گرفتم و راحت شدم پسرم فقط باشیر میخوابید ولی دیگه من و باباش بغلش میکردیم راه میرفتیم تاخسته میشد میخوابید.گاهی ۳ بیدارمیشد اب یاشیرپاستوریزه بهش میدادم تا۶ ب زور میخوابید ولی کلا یه هفته اذیت کرد دیگه کلا خوب شد

چنتا خوراکی خوشمزه ک دوست داره بگیر بزار تو یخچال
من کم کم از شیر گرفتمش

سوال های مرتبط