سلام دوستان
میخواستم یچیزی بگم که نمیدونم گفتنش چقدر درسته
دختر بزرگ من الان دوسال و نیمشه از ۵روزگیش چندباری بستری شد بیماری داشت دارو میخوره هنوزم تحت درمانه خیلی خیلی از نظر جسمی بدنش شل و ضعیف بود رشد جسمیش خیلی عقب موند الان هنوز وزنش به ۸نرسیده بخاطر شل بودن عضلاتش حدود یکسال و نیمگی تازه چهاردست و پا رفت ۸روز مونده بود به تولد دوسالگیش تازه خودش بدون کمک راه رفت
یکی از دایی‌هام هروقت میدید نه به قصد تیکه به قصد شوخی یه حرفی رو به دخترم میزد که من واقعا ناراحت میشدم وقتی میگفت تو رو نشون نمیدادم ولی از ته قلبم ناراحت میشدم درسته دخترم ضعیف بود ولی خوب هرچی که بود بچم بود دوست نداشتم کسی چیزی بگه
این داییم ۴تا بچه داره دوتا دختر دوتا پسر که بچه اخرش از دختر بزرگ من سه ماه کوچیکتره ولی خیلی ماشالا درشت و قد بلنده
حالا اتفاقی که افتاد پسر بزرگ این داییم سه ماه پیش مریض شد بستری که کردن مشخص شد دیابت داره و الان انسولین میزنه
نمیدونم چرا ولی حسم میگه بخاطر حرفایی که به دخترم میزد اینطور شد چون واقعا دلم میشکست
بنظرتون حسم درسته؟
البته بگم دخترم از نظر جسمی عقبه ولی ذهنی ماشالا خیلی خوب و اوکیه
تو این سنش کامله کامل صحبت میکنه شعر و آهنگ بزاریم بار سوم چهارم همخونی میکنه

۳ پاسخ

اصلا نباید ب بقیه اجازه بدی بچه اتو مسخره کنن یا لقبی بهش بدن یا دسش ببندازن،
بزرگتر اونیه ک احترام خودشو نگه داره، شمام وقتی جایی ب خودت یا دخترت توهین میشه نرو یا کمتر کن رفت و امدو،
من بچه ام 5 ماهشه یکی از دوستام سرشوخی یه حرف زشتی رو ب پسرم زد و همه جمع خندیدن همون موقعه درجا جوابشو دادم ناراحت شد ک شد بدرک ک شد، ولی بقیه حواسشونو جمع کردن دیگه چیزی نگفتن، شمام همه حواستو بزار رو اعتماد به نفس بچه ات، بعضی بچها درشتن بعضیا ریز خداکنه سالم باشن فق، یه دکتر تغذیه گوارش ببرش طبق اونا براش غذا و دارو تقویتی بده خوب میشه نگران نباش

ربطی به حس شما نداره دیابت مادرزادی از اول وجود داره . خودت مادری دلتو صاف کنی بهتره بنظرمنم فراموشی خیلی بهتره تا مرور حرف های تلخ

بچه برادر منم دیر راه رفت الان ۱۹ ماهه هست تازه داره راه می‌ره. توی دو ماهگی سه ماه موند بیمارستان بچم. هرکی بگه بالا چشمش ابروست خونش حلاله
دایی که هیچ‌‌.،.👿

سوال های مرتبط

مامان رادمان مامان رادمان ۴ ماهگی
سلام مامانا خیلی داغون و بهم ریخته ام پسرمو تو دوماهگی ختنه کردم حلقه گذاشت سه روز بعد حلقه افتاد چند روز بعد دیدم سر التش داره پوست جمع میشه دکتر گفت باید ورزش بدی پوست رو به سمت پایین بیاری روزی دو سه بار چند روز بعد دوباره بردم بچمو بیحس کرد با پنس پوستو کشید پایین دوباره پوست اومد رو چند روز بعد دوباره بردم سه تا بهیه زد دوتا بخیه که افتاد هنوز یه دونش مونده بود که دیدم دوباره رفت داخل عالتش هربارم میگفت ورزش بده این ورزش نمیدونم از کجا مد شده من تاحالا نشنیدم اون یه بخیه که مونده بود رفت تو گوشتش دکتر گفت یه ماه بمون هر روز ورزش بده درست نشد بیار سنتی ختنه کنم هر بار که این پوست میومد رو میخواست بره پایین بچم اذیت میشد به یه هفته نکشید گفتم من نمیتونم دیگه دست به التش بزنم بچم داغون شد دکترشم سی سال تجربه داره متخصصه همه ازش تعریف میکنن دیروز سنتی بچمو ختنه کردیم برای بار چهارم واقعا حالم بده بچم خیلی اذیت شد کاش دستم میشکست ختنه نمیکردم همسرم دوشت نداشت میگفت بزاریم بزرگ شه دوست داشت خودش ختنه میکنه دوستم نداشت نمیکنه من واقعیتش اول واسه سلامتیش که میگن عفونت میکنه ادرار زیر پوست جمع میشه و دوم بخاطر زیباییش که فردا بزرگ شد نگه بچه بودم نمیفهمیدم چرا ختنم نکردین فقط این غلطو کردم که الانم خیلی پشیمونم بچم امشب خیلی بیقرار بود دوستانیکه پسر دارن راهنماییم کنن اگه تجربه دارین برای کسی اینجوری پیش اومده؟ واقعیتش برادر منم همینجوری شده بود تو بچگیش سه بار ختنه شد🥺🥺🥺تنهام مادرم دوره خانوادم نزدیکم نیست منم و شوهرم اونم داغونه مثل من😭😭😭