۷ پاسخ

سر آخر حرفام اینکه چه سزارین باشید چه طبیعی،زایمان همراه با درده
یکی سزارین برا بدنش بهتره و یکی با طبیعی راحت تره.
حداقل ما خانوما با حرفایی مثل هنر نکردی که سزارین شدی
یا تو که دردی نداری طبیعی راحته و...
دل هم‌رو نشکونیم.
۹ماه بارداری و زایمان و بعدش کلی زحمت داره.یکی کمتر یکی بیشتر
لطفا همو قضاوت نکنیم

و بالاخره رسیدم به ۱۰ سانت.اما چون یه دور بندنافش دور گردنش پیچیده بود لحطه ی تولدش طولانی شد و کمی اذیت شدم.هرچی زور میدادم و سرش میومد پایین باز بندناف بچه رو میکشید بالا.
الحمدلله بعداز کلی فشار و درد دخترم به دنیا اومد.ساعت ۴صبح روز ۲۶ مهر
با وزن ۳۶۵۰.توی ۳۷ هفته و ۵روز

مامانم رو بیدار کردم و بهش گفتم فکر کنم باید بریم بیمارستان.بعدشم شوهرم و اماده شدیم و رفتیم زایشگاه.
وقتی رسیدم و معاینه شدم ۴ ۵ سانت بودم.
فقط سعی میکردم نفس عمیق بکشم و خونسرد باشم که خیلی کمکم کرد

بلافاصله دردام شروع شد.اون شب با شوهرم و دخترم دوتایی رفتیم پیاده روی و بعدش اومدم خوابیدم.ساعت ۱۲ و نیم شب با درد شدید از خواب پریدم.توی خونه راه میرفتم و دردام رو تحمل میکردم و همزمان چک میکردم منطمه یا نه.هر ۲ ۳ دقیقه میگرفت

از خود زایمانم راضی بودم.اما امان از بخیه ها.نمیدونم چرا بی حس نشده بودم و کل بخیه زدن رو درد کشیدم.سختی زایمانم همین بخیه ها بودن که تا نقعد بخیه خوردم‌و بعدشم درد شدید

منی که تو یه روز هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم اسم زایمان که میاد خاطره زایمان کسی میخونم اشکام همینجور می‌ریزه

چرا سزارین نکردی عزیزم؟ راستی بی حسی هم میزنن تو طبیعی؟؟؟ کلا چند دقیقه طول کشید تا زایمان کنی

سوال های مرتبط

مامان محمد کیان👶 مامان محمد کیان👶 ۲ ماهگی
بارداری
زایمان طبیعی
شنبه صبح بود رفتم بهداشت به حساب خودم ۴۰هفته و۲روزبودم فشارم رو ۱۲بود چک کرد چون ازتاریخ آنتی گذشته بود که ۱۳دی بود گفت نامه میدم برو بستری شو منم که دل تو دلم نبود پسرمو زودتر ببینم رفتم خونه به شوهرم گفتم رابطه داشته باشیم که رفتم معاینه کمتر دردم بگیره خلاصه بعد رابطه طول دادم که ظهر شد ناهار خوردیم ریلکس با اتوبوس رفتیم سمت بیمارستان تا رسیدیم ساعت شد ۳عصر هوا هم سرد دیگه رفتیم تو و قبض معاینه گرفتیم و رفتیم زایشگاه که نامه رو نشون دادم معاینه کردن گفتن بسته ای گفتم برم خونه پیاده روی کنم بیام گفت نه منم که خیس عرق چون استرس زیادی برای معاینه و زایمان داشتم فشارم زد بالا رفت رو ۱۵اینام دیگه ولم نکردن و گفت برو پایین کارای بستری تو انجام بده و برگرد زایشگاه من و شوهرم رفتیم کارای بستریمو کردیم و با خیال راحت با اتوبوس رفتیم خونه که لوازمای خودم و ساک پسر خوشکلمون رو برداریم که دیگه قراربود بستری شم و زایمان کنم
مامان صدرا مامان صدرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب مامانا سلام من اومدم از زایمانم براتون تعریف کنم
من کلا از هفته یازدهم چون انتخابم زایمان طبیعی بود رفتم زیر نظر ماما و پزشک متخصص نرفتم البته قبلش رفتم ولی پسندم نبودن
هفته ۲۰ فهمیدم که طول سرویکسم کوتاهه و استراحت نسبی شدم و تا هفته ۳۵ بهم اجازه ورزش ندادن
از ۳۵ هفته پیاده روی شروع کردم ،هفته ۳۶ معاینه لگن شدم گفت دهانه رحم خلفی داری خروجی لگن هم تنگه برو ورزش کن
هفته ۳۷ مجدد معاینه شدم و دهانه رحمم یک سانت باز بود و سر بچه هم اومده بود تو لگن ،گفتن که باید بری سونو ببینیم از این لگن بچه در میاد یا ن که سونو گفت ۳۴۰۰ وزن بچس مامای من گفت نگران نباش در میاد ،من رفتم پیاده روی و ورزش و استخر و آبزن و ماساژ پرینه و اینا هفته ۳۸ روز شنبه مجدد معاینه شدم پیشرفت نکرده بودم گفت اگه تا جمعه دردات شروع نشه شنبه ختم بارداری میدم پنجشنبه لکه بینی داشتم معاینه همون یکسانت بود گفت جمعه صبح برو بیمارستان بستری شو ساعت ۳ ظهر پنجشنبه روغن کرچک خوردم و رو توپ ورزش کردم ۶ صبح بیمارستان معاینه شدم بدون درد ۳ سانت بودم زنگ زدن به ماما و پزشک مقیم بیمارستان و بستریم کردن آمپول فشار زدن برام بازم درد نداشتم ساعت ۹ ماما اومد تو اتاقم گفت درد داری ؟
گفتم انقدر دردش کمه که اصلا ارزش نداره بهش بگیم درد
کلی پزیشن ورزش بهم داد تا ساعت ۱۱:۳۰ دردای خیلی کم فاصله ی خیلی زیاد و عدم پیشرفت دهانه رحم ….