۴ پاسخ

توقعت ازادما رو بیار پایین

مشکلت اینه کم رویی بدون اینکه بهش بگی میرفتی خودتم مرغ وگوشت میبردی میپخت برات منکه اینجورم ۹۹درصد ما میریم ۱درصو اونها قرار گذاشتم هر ۴شنبه خونشون میریم عادت کردن منتطرمونن

دیگ هیشکی دلش ب حال ادم نمیسوزه همه دنبال ارامش و راحتی خودشونن فقط سعی کن از هیچکس توقع نداشته باشی چون خودت اذیت میشی

عزیزم اشکالی نداره یک شام درست کن میاد یکم سر بچه ات گرم میشه بعدشم همتون می‌خوابید دیگه
سخت نگیر ‌نمیخاد که تا صبح بیدار باشه

سوال های مرتبط

مامان قلب زندگیم مامان قلب زندگیم ۲ سالگی
بقدری ناراحتم عصبی ام که نگو دااااااارم میترکم 🥲
دخترمو خونه نگه میدارم کلی بهم هیت میدن که بچه زندانیه مگه، بردم پارک چشمتون روز بد نبینه پر از افغانی دقیقا تا اومد دخترم بره سرسره سواری یه بچه پنج شش ساله آب بینی اونم معلومه مریضه چرکی از بینیش، آویزون نمیخوام بحث نژادپرستی راه بندازم ولی واقعا چرا نباید بچه هاشونو مرتب نگه دارن خوب همه تو یه محلیم وقتی خونه ما حمام هست خونه اونا هم هست بعد بچه به اون سن چرا نباید بدونه چطور بینیشو تمیز کنه مادراشون گیریم ده تا بچه هم داشته باشن نباید بفهمه بچه مریض جاش تو پارک نیس 😤😤😤 اصلا تصویرش از مغزم پاک نمیشه باید مغزمنو با اسید بشورن 😭😭😭😭 بعد دیدم دخترم خیلی گریه میکنه تو کوچه نگهش داشتم دختر من کوچیکتر از همه س وقتی دختر من اومده رو سه چرخه بچه طرف بازی میکنه دخترش ناراحت میشه من دارم سعی میکنم دخترمو راضی میکنم که سه چرخه رو پس بده دختر طرفم دارم مطمئن میکنم که سه چرخه مال توعه والان بهت پس میدم چرا میاد با من بد برخورد میکنه الانم که اومدم خونه بزور دخترمو آروم کردم
😢😢😢در دیوانه ترین وضعیت ممکنم
مامان نازلی🎟🐾🐣🌱🍒 مامان نازلی🎟🐾🐣🌱🍒 ۲ سالگی
به خدا دیگه خسته شدم
سه سال پیش من زایمان کردم اورژانسی و دخترم زود دنیا اومد ،تا مادرم خودشو برسونه ی شب طول کشید فقط یه شب😔
از قضا همون شب اول که مامانم تو راه بود (۸ ساعت راه هست تا تهران )جاریم زنگ میزنه ب شوهرم که من بیام پیش زهرا تنها نباشه
منم ب شوهرم گفتم نه نیازی تیس چون بچه داخل دستگاه بود و منم چون ۲۴ ساعت تحت نظر بودم (شرایطم فرق می‌کرد ) پرستار همش بالا سرم بودن ،حتی اجازه حرکت هم ندادن تا ۲۴ ساعت و حتی حق لب زدن ب چیزی رو نداشتم حتیییییی آب ،بعد از طرفی شوهرم و خالم به خدمه پول داده بود اونام هم سوند و زیرمو مرتب تمیز میکردن
جاریم فقط اومد تا صب گوشی بازی کرد کمپوتامو خورد و دوقلوی بغل تختبم رو نگهداری کرد ینی من تا مامانن بیاد خواب بودم چش باز میکردم میدیدم این یا میخوره با بچه بغلی رو شیر میده
مامانم ۶ صب رسید اونم رف بهش گفتم ماش نموندی گف تو با اینکه حامله بودی منو بردی دکتر از صب تا شب تو ۷ ماهگی براش دویدم بخاطر اون اومدم جبران کنم ،الان تقی ب توقی میخوره میگه من خونه زیرتو پاک کردم چه کنم خسته شدم بخدا 😭😭😘😭