۱۰ پاسخ

منم ناخواسته باردارشدم درکت میکنم ، جنسیت بچه‌ات چیه عزیزم

منم مثل شمام ۵ماهه حاملم‌ خودمم کلاعصبیوزودجوشم پسرمم شیطونه خیلی حالم بده میگم آخه چراحامله شدم درحق بچم ظلم کردم حال ندارم‌ حتی باهاش حرف بزنم سرش دادمیزنم یا ازکمرش یدونه میزنم ولی چه فایده آخه این چه مادری کردنیه کارم شده گریه دلم به حال بچه توشکمم‌ میسوزه من ناخواسته باردارشدم‌ بخدا

سخت ترین سه اول حالت تهوع شکستگی بدن
و باز ماه آخر ک نمیتونی تکون بخوری
دلم خیلی بر پسرم میسوزه ک اینطوری عذاب میکشه

با خوندن این پیاما من پشیمون شدم بچه دومی. 😂

وای عزیزم خدا کمکت کنم به منم کمک کنه منم تازه ۲۰ روزه زایمان کردم بچم خیلی بهونه میگرفت آنقدر که بغلش کردم یه بخیه هان باز شده خودم سروی شدم روانم داغون شده از بسکی گریه کردم تازه حرف بقیه که میگن هوو آوردی سر بچت بیشتر اذیتم میکنه

درکت میکنم منم تا قبل از زایمان یک روز درمیون با دختر میرفتیم پیاده روی خرید پارک ولی الان کمی سخت شده فعلا خونه نشین شدم با دوتا بچه کوچیک سخته تنها بیرون رفتن انشالله این روزا میگذره

بچه دومتون چی هست

منم به همین درد دچارم عزیزم و الان اینقدر حال بدی رو دارم تجربه میکنم که حد نداره. حتی در حق خودمم ظلم شد و من در درمانده ترین حالت ممکنم ولی چه میشه کرد خود کرده را تدبیر نیست و کسی هم از نزدیکان نمیتونن آدم رو درک کنن

آره واقعا سخته به منم میگن حامله شو ولی باید این بچه بزرگتر بشه حداقل بتونه کارا خودشو کنه

منظورم حق الناس بود

سوال های مرتبط

مامان سورن مامان سورن ۳ سالگی
وای که آبروم توی دانشگاه رفت. نمی‌دونم گریه کنم یا بخندم.
امروز رفتم دانشکده. کار اداری داشتم و سورن رو با خودم بردم. از درِ بخش که پامو گذاشتم تو. چند تا از دانشجوها‌ی کارشناسی تا من و سورن رو دیدن، اومدن نزدیک‌تر که نگاه کنن، انگار از سورن خوششون اومده بود و می‌خواستن باهاش بازی کنن. سورن بیچاره کلافه شد. همون لحظه استادم رسید. سرش رو آورد نزدیک و گفت: "چه دختر بامزه‌ای!" هنوز دهنم رو می‌خواستم باز کنم که سورن خان چنگ زد تو بینی استاد. وای که از شرمندگی آب شدم، رفتم تو زمین. زبونم نمی‌چرخید که چیزی بگم. به تته‌پته افتاده بودم. رگه‌ی خون رو روی بینی بزرگ و گوشتالود استاد می‌دیدم. گفتم: "استاد ببخشید. بچه‌س. بدخواب شده".
حالا بدتر از همه‌چیز واکنش استاد بود. وایساده بود برای من و دانشجوها سخنرانی می‌کرد که آرامش این بچه به هم خورده، زن‌ها باید به خانواده رسیدگی کنن. درس نباید اولویت زن‌ها باشه و دانشگاه‌ها هم باید برای مادرها آسون‌گیری کنه و ... داشت این‌ها رو می‌گفت که خون یه دختر دانشجو به جوش اومد و اون هم باز یه سخنرانی فمینیستی درباره‌ی دانش زنان کرد. کار داشت بالا می‌گرفت. توی اون هیاهو سورن هم گریه می‌کرد. من دیدم بهتره بزنم به چاک. گریه‌ی بچه رو بهونه کردم‌ و اومدم بیرون. کارم رو هم رها کردم. 
چه روزی بود! یه‌هفته‌س می‌خوام ناخن‌های این پدرسوخته‌رو بگیرم، نمی‌ذاره. تو خواب هم که ناخن‌گیر رو می‌برم سمت دستش هشیار می‌شه. این‌قدر نذاشت تا یه داستان خنده‌دارِ گریه‌دار رو به بار آورد.