۴ پاسخ

عزیزم راهت سخته ولی شک نکن ک از پسش برمیای
ببین الویتت باید دختر بزرگت باشه؛چون اون به توجه نیاز داره وگرنه از حسادت بلاسر کوچیکه میاره و خودتو اذییت میکنه

میتونی کوچیکه و بزاری روتخت و بزرگه و ببری دستشویی مثلا
توکارای خونم باید ازهمسرت کمک بگیری دیگ،خواب بچه هارو تنظیم کن ک شبا بتونی به کارات برسی و دوش اینا بگیری بعدش بخوابی
صبح ها زودتر بیدار شو و صبحانه و نهارو حاضر کن ک وقتی بچه ها بیدار شدن بتونی به جفتشون برسی

چاره کارت فقط آبگوشته

هیچی کارت سخته خداکمکت کنه

واقعااا سخته ولی بازم آفرین که جرات داشتی دوتا بچه دشت هم داشته باشی سختی کارت تموم شده ازین به بعد باید برنامه ریزی کنی

سوال های مرتبط

مامان سورن مامان سورن ۳ سالگی
وای که آبروم توی دانشگاه رفت. نمی‌دونم گریه کنم یا بخندم.
امروز رفتم دانشکده. کار اداری داشتم و سورن رو با خودم بردم. از درِ بخش که پامو گذاشتم تو. چند تا از دانشجوها‌ی کارشناسی تا من و سورن رو دیدن، اومدن نزدیک‌تر که نگاه کنن، انگار از سورن خوششون اومده بود و می‌خواستن باهاش بازی کنن. سورن بیچاره کلافه شد. همون لحظه استادم رسید. سرش رو آورد نزدیک و گفت: "چه دختر بامزه‌ای!" هنوز دهنم رو می‌خواستم باز کنم که سورن خان چنگ زد تو بینی استاد. وای که از شرمندگی آب شدم، رفتم تو زمین. زبونم نمی‌چرخید که چیزی بگم. به تته‌پته افتاده بودم. رگه‌ی خون رو روی بینی بزرگ و گوشتالود استاد می‌دیدم. گفتم: "استاد ببخشید. بچه‌س. بدخواب شده".
حالا بدتر از همه‌چیز واکنش استاد بود. وایساده بود برای من و دانشجوها سخنرانی می‌کرد که آرامش این بچه به هم خورده، زن‌ها باید به خانواده رسیدگی کنن. درس نباید اولویت زن‌ها باشه و دانشگاه‌ها هم باید برای مادرها آسون‌گیری کنه و ... داشت این‌ها رو می‌گفت که خون یه دختر دانشجو به جوش اومد و اون هم باز یه سخنرانی فمینیستی درباره‌ی دانش زنان کرد. کار داشت بالا می‌گرفت. توی اون هیاهو سورن هم گریه می‌کرد. من دیدم بهتره بزنم به چاک. گریه‌ی بچه رو بهونه کردم‌ و اومدم بیرون. کارم رو هم رها کردم. 
چه روزی بود! یه‌هفته‌س می‌خوام ناخن‌های این پدرسوخته‌رو بگیرم، نمی‌ذاره. تو خواب هم که ناخن‌گیر رو می‌برم سمت دستش هشیار می‌شه. این‌قدر نذاشت تا یه داستان خنده‌دارِ گریه‌دار رو به بار آورد.
مامان پسرم مامان پسرم ۲ سالگی
سلام مامانای الرژیک و مامانایی که دوتا بچه دارین
ببینید
پسر من الرژیکه و نمیتونم مهمونی برم مسافرت برم.... همش باید غذای جدا براش درست کنم... همسرم هم کمکم نیست بیشتر به کارهای خودش میرسه و او نظرش راجع به سوالی که میپرسم منفیه

چند روزه دارم فکرش میکنم
اقدام کنم واسه بچه دوم
چون خودم تک فرزند بودم حتما دو بچه رو میخام داشته باشم
اگه صبر کنم تا 5 6 سالگی پسرم تا ان شاء الله الرژیش خوب بشه بعد اقدام کنم تا اون موقع نه مسافرت رفتم نه مهمونی نه هیچی
ولی اگه الان اقدام کنم خییلییی سختی خاهم داشت اما دو سه سال دیگه اون بچه هم یک سال دو سالش شده میشه رفت مسافرت و...

اشتباه میکنم؟ میترسم کم بیارم نتونم به این بچه اولم برسم
البته اینم بگم
ما عقد که کردیم کرونا شروع شد دو سال صبر کردیم تا کرونا تموم شه مسافرت بریم و... نشد همینکه من باردار شدن واکسنش اومد و دیگه مسافرت درست حسابی نرفتیم بعدشم که بچم شیر نگرفت تا حالا
میترسم مثل دفعه قبل بشه همینکه اون یکی بچه دنیا بیاد یا باردار بشم بگم چه کاری کردم بچه دوم اوردم