۳ پاسخ

این دکتر های الان اکثریتشون وجدان ندارن فقط پول میشناسن جون آدما براشون اصلأ اهمیت نداره متاسفانه

خوب دکترشو عوض میکرد دکترمنم باوجوددیسک کمرم قبول نکرد سزارین کنه رفتم پیش یه دکتردیگه برام سزارین انجام داد

میرف به اون دکتره میگف بیشرف تحویل بگیر دیگه

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو براتون بگم
من چون فشار بارداری داشتم دکتر گفته بود دو هفته زودتر باید پسرمو به دنیا بیاریم ولی حدودا ۱ماه زودتر شد من ۳۳ هفته و ۴روز بودم که رفتم برای چکاپ بارداری توی سونو گفت اب دور بچه ۲سانته خیلی کمه همین الان باید بستری بشم خلاصه زنگ زدن دکترم گفت بله بستری بشه توی اون یک روزو نصفی به من ۵تا سرم زدن امپول بتا تزریق کردن و من کلی مایعات خوردم یکم اب دورش زیاد شد بعدش ۳۴ هفته و ۲ روز بودم از صبح بچه تکون نخورد هرکاری که برای تکون خوردن بچه میشه کرد من کردم تکون نخورد همسرم که از سرکار اومد گفتم بریم سونو رفتیم سونو ضربان قلبش پایین بود اب دورش بازم کم شده بود ینی هیچ جای بچه توی سونو معلوم نبود خدا رحم کرد شکستگی نداشت وزنشم که ۲۱۰۰ گفته بود سونو ینی کم بود بعدش دکتر سونو گفت مستقیم برو بیمارستان منم اصلا امادگی نداشتم فقط قبل رفتن دوش گرفتم زود بعدش رفتیم بیمارستان بستریم کردن زنگ زدن دکترم گفت فردا ۷ صبح میام برای سز بعد فشارمو گرفتن ۱۵ روی ۹ بود nst هم خوب نبود ینی ضربان قلب پایین بود و حرکت هم نداشت ینی من حس نمیکردم دستگاه میزد بعد زنگ زدن دکتر که nstخوب نیست دکتر هم خودشو زود رسوند توی اتاق عمل هم همه خواب الود بودن و خسته دیگه رفتم برام سوند گذاشتن درد نداشت یکم سوزش داشت بعدشم هرکاری میکرد نمیتونست نخاع منو برای بی حسی پیدا کنه ۳بار اشتباه زد یه دردی توی پهلوهام میپیچید خیلی بد بود اخر سوزنشو عوض کرد و پیدا کرد و امپولو تزریق کرد زود پاهام گرم شد و بی حس شدم پسرمو به دنیا اوردن ۲۱۱۰ وزنش بود خیلی کوچولو و لاغر بود قدشم ۴۶ بود مدفوع کرده بود و خورده بود دیگه اندازه یه لحظه نگه داشتن من فقط یه بوس کوچیک کردم..
مامان ماهان مامان ماهان ۵ ماهگی
خواستم تجربه زایمانم رو واستون بزارم ،اولش بگم که سزارین شدم ‌،بارداری مشکل بواسیر و یبوست شدید داشتم خیلی حالم بد بود خونریزی درد بیرون زدگی ،با گریه از دسشویی بیرون میوندم چ ن بچه اولم رو طبیعی اوردم اینو هم میخاستم طبیعی بیارم ولی یاد زور زدن زایمان طبیعی که میفتادم میدونستم که با یه زور خون ريزی میکرد و درد زیاد داشت شاید از درد زایمان هم بیشتر ،خلاصه رسیدم ماه نهم دوبار سونو دادم بریج بود،فک کنم خدا خواسته بود که بریج باشه رفتم بیمارستان دولتی البرز کرج ،پرونده سازی کردم ماه پیش سزارین کردم سزارین هم مثل طبیعی درد داره ولی طبیعی قبلش درد میکشی این بعد ،راه رفتن بعد بی حسی هم خیلی درد داره ،و اینکه باید چن نفر تو خونه بهت رسیدگی کنن بچه رو بشورن واست غذا درست کنن ،لباساتو بشورن ،وسونت هم خیلی تجربه بدی بود بعد من سوزش‌ وخارش گرفتم تا چن روز نمی تونستم دسشوییمو نگه دارم لباسام کثیف میشد ،خلاصه باهمه سختیاش بخیر گذشت الان آقا ماهان خوابیده کنارم
مامان آریا جون مامان آریا جون ۶ ماهگی
پارت ۲
رفتم خونه حموم رفتم و وسایلم رو جمع کردم با شوهرم رفتیم بیمارستان نامه رو دادم به مامای بیمارستان شانس منم چند نفر برای زایمان طبیعی بودن بیمارستان رو گذاشته بودن روی سرشون انقدر داد میزدن حسابی ترسیده بودم ماما فشارم رو گرفت ۱۶ شده بود به دکترم و اطلاع داد
خداروشکر اون شب مامای خوبی گیرم اومده بود بهم گفت کمتر کسی دیدم با فشار بالا زایمان طبیعی کنه بیشتریا آخر میرن سزارین منم دیدم اینجوریه با شوهرم صحبت کردم و قرار شد سزارین اختیاری بشم چون بیمارستان تا درد زایمان طبیعی نکشی سزارین اجباری نمیکنن به ماما گفتم میخوام برم سزارین همون جا زنگ زد به دکترم خداروشکر دکترم داخل بیمارستان بود اومد و هزینه ها رو پرداخت کردیم من و ساعت ۱۱ شب بردن اتاق عمل سوند وصل کردن که سوزش داشت اما قابل تحمل بود آمپول بی حسی هم دردش مثل دیگر آمپول هایی که میزنیم بود جو اتاق عمل خیلی صمیمانه بود دکترم میگفت تنها بیمارم که از روز اول میگفت طبیعی میخوام اومد در زایشگاه جا زد این بود 😂
تمام پرسنل چون از ساعت ۱۲ گذشته بود بهم میگفتن باید فطریه ما رو تو بدی 😅
پسرم ساعت ۱۲ و ۵ دقیقه بدنیا اومد و بهترین لحظه زمانی هست که صورتش رو گذاشتن روی صورتم
اینم از زایمان من سوالی دارین بپرسین جواب میدم عزیزان
مامان مرسا گلی 💋 مامان مرسا گلی 💋 ۲ ماهگی
سلام مامانا
یه مسئله ای پیش اومد هیچ کس نبود که باهاش در موردش صحبت کنم این روزا هم از شوهرم دورم دارم دق میکنم از دلتنگی با اینکه شب ها میاد یک ساعتی خونه بابام پیشم و میره خونه خودمون ولی دلم واسه کنارش بودن تنگ شده
من قرار بود طبیعی دختر گلمو بیارم ولی نشد حکمت خدا نخواست که بشه سزارین اورژانسی شدم
منطقه ای که ما زندگی می‌کنیم اینجوریه که قدیمی ها فکر میکنن چون درد زایمان طبیعی نکشیدی و سزارین شدی بچه بدون درد حین زایمان اومده بغلت پس نمیتونی من درد کشیدم و خیلی اذیت شدم یه جورایی سزارین براشون یه نوع زایمان راحت به حساب میاد
من شاید خدا نخواست طبیعی بیارم ولی درد سزارین رو با گوشت و استخونم احساس کردم واقعا وحشتناک بود
همیشه هم میگم چه طبیعی چه سزارین در کل فرایند زایمان خیلی سخته اینکه قبول کنی مادر بشی اینکه خدا لیاقت مادر شدن رو بهت بده تموم دردها یادت میره
ولی بعضیا با حرفاشون عین آتیش میمونن تو جونت اینکه اینقدر سزارین رو کم ارزش میبینن فکر میکنن تو زایمان راحتی داشتی
ای کاش میدونستن سوزش قسمت سزارین چقدر وحشتناکه که اینقدر سرکوفت نزنن
واقعا چه درکی دارن ؟؟؟؟
دلنوشته 💔