۵ پاسخ

آقا قشنگ بود چرا از مادرشوهر هیچی ننوشتی ؟ 🧐🧐🧐
🤣🤣🤣

واقعاحرف دل هممون بود❤️

آفرین دقیقا همینه
خودم بشدت مشکلات داشتم از لحاظ روحی و بدنی داغون بودم بچه اول بدون تجربه اما الان ماشاالله دخترم رفته تو چهار ماهگی و خدارو شکر همه اون روزای سخت گذشت و تا چشم رو هم بزنی مبینی چقدر بزرگ شده

خدا دختر نازتم نگه داره برات❤️

منم مث تو خیلی بدتر الکی کاری کردم بچم بستری شه از بس حساس بودم نمیزاشتم کسی نزدیکش شه حتی چند بار پیشومد جیغ میزدم میگفتم چرا تکون نمیخوره
خونمم نگم همه جا رو‌خاک برداشته بود
ولی تموم شد الان ب همه کارام میرسم صب تا شب دارم خنده هاشو نگا میکنم خرید میرم کلی حالم خوب شده
تو هم خوب میشی
درسته دستو پات بستس برا خیلی کارا ولی عوضش مادر شدی

من الان دقیقا تو همین دورانم
افسردگی گرفتم ولی به روی خودم نمیارم دلم میخواد یک نفر بهم بگه خودت خوبی؟ تا فقط تو بغلش گریه کنم ولی خودمو زدم به اون راه رابطم با شوهرم خیلی بهم ریخته اون اصلا درکم نمیکنه ولی چون خودش خیلی تحت فشاره نمیتونم بهش چیزی بگم دیشب دیگه بهم ریختم بهش توپیدم اونم بدتر از من بود میفهمم جفتمون داغونم از لحاظ روحی روانی فقط داریم خودمونو به کوچه علی چپ میزنیم تا زخممون سرباز نکنه احساس میکنم دیگه هیچوقت نمیتونم به زندگی عادی برگردم من الان حتی از پس تمیز کردن خونم برنمیام همه جا بهم ریخته است اعصابم خورده، نمیتونم یه غذای درست درمون درست کنم من دانشجو بودم الان خونه نشین شدم فکر میکنم هیچوقت هیچوقت نتونم دوباره دانشگاه رفتنو تجربه کنم هیچوقت نتونم لباسای مهمونیم رو بپوشم و با حال خوش برم مهمونی بدون اینکه نگران شیر خوردن بچم باشم یا نگران باشم کسی نزدیکش نشه که مریض بشه هروقت میرم خونه مامانم حتی عین دیوانه ها نگرانم که بچم کاریش نشه
فکر کنم هیچوقت مثل گذشته دیگه برای بیرون رفتن سه ساعت جلوی آینه خودمو آرایش کنم موهامو مرتب کنم آرایشگاه برم بازار برم فیلم مورد علاقه مو ببینم رمان بخونم با حمل و نقل عمومی برم جایی
احساس میکنم همه ی زندگیم چپه شده من دیگه به زندگی سابقم برنمیگردم همه چی تیره و تاره خود قبلیم هیچوقت برنمیگیرده

سوال های مرتبط

مامان مانِلی🫀 مامان مانِلی🫀 ۶ ماهگی
تجربه ی مسافرت با نی نی🌊👼🏻
مسافرت با نی نی جون با همه ی مسافرتا فرق داره
ما خیلی اهل سفریم و من خودم آدم سختگیری نیستم اصلا
قبل از بچه دار شدن انواع سفر ها رو هم رفتم چه هتلی چه خوابیدن تو ترسناک ترین جاها داخل چادر.
پس باید خیلی صبور باشین.
بچه ها معمولا عاشق ماشینن و میخوابن بیشتر
تو مسیر رفت که ۵ساعتی طول کشید نی نی جون بیشتر خواب بود و ۲-۳باری بیدار شد شیر خورد و دوباره خوابید.
کریر خیلی کمک حالم بود چون تو پیچ های جاده چالوس وقتی شیر میخورد و بغلم میگرفتم آروغ بگیرم خیلی اذیت میشد ولی داخل کریر هم امنیت بیشتر بود هم راحت میخوابید.
تفریحات هم بر اساس خواب و بیداری نی نی انجام شد ولی با این حال ۲بار که رفتیم ساحل لب دریا
به محض برگشتن به ویلا شروع میکرد به گریه های وحشتناک ؛چون داخل ماشین خوابش میبرد و تا میاوردیم داخل خونه چون خوابش کامل نشده بود ؛ گریه میکرد.
من کمکی داشتم تو این سفر و خیلی اذیت نشدم.بیشتر کارای نی نی با خودم بود و با آشپزی و ....کاری نداشتم.
همه ی لباساشو برده بودم چون ترسیدم تو هوای شرجی لباساش زود خشک نشه.
گهواره اش/شیرخشک/یه بسته پوشک/قطره هاش/و هر وسیله ی دیگه ای که فکر میکنین واجبه برای نی نی جونتون حتما یادداشت کنین که فراموش نکنین.
لب دریا هم با صدای موج ها عشق میکرد و خیلی آروم بود.برای سفر اول تجربه ی خوبی بود؛شاید هر کسی جای من بود این سفر رو اونم بدون حضور همسرش به هیچعنوان نمیرفت.ولی هر چی بیشتر سخت بگیرین بچه حساس تر میشه.سعی کنین آسون بگیرین تا هم بچه های شادتری داشته باشین هم خودتون لذت ببرین از زندگی💗🩷