۱۵ پاسخ

من هر چقدر خسته بشم ک این بچه دهنمو سرویس میکنه چقد اذیت میکنه نق میزنه هرروز ی چالش جدید دارم ولی انقدرررر بارداری پر دردی داشتم و همشم تنها بودم همسرم کارش سنگین بود از خانوادمم دور بودم دوس ندارم ی لحظه تو اون دوران باشم من خیلیییی درد داشتم آخخخخ سوزش معده،تنگی نفس،تپش قلب،ورم پا و دست،امونمو بریده بود ولی الان تاپیکتو دیدم ی لحظه دلم خواستش اخ تا ساعت ۱۲ خواب بودم همشم خواب میومد و میخوابیدم🥲😐

من اینقدر دوران بارداری مضخرف و پر استرس و تنشی داشتی که حتی بهش فکرم نمیکنم چه برسه دلم بخوا ب او دوران برگردم
وای کابوس
خدایا شکرت که بسلامت گذشت

من فقط دوران مجردی...

نه نه من دلم میخواست به زندگی دونفرمون برمیگشتم و همچنان لذت میبردم

شاید باورت نشه منم گاهی همینجورمیشم پسر منم خیلی خیلی خیلی شیطونه ینی یک لحظه نمیشینه یا اگ بشینه توبغل
خیلی شرایطمون اللان سخت شده گاهی دلم میخاد بزارمش و برای خودم باشم ولی نمیشه واقعا
مامان من همش میگ اینقد کارنکن بزار بچه بریزه محل نده
ولی اگ جم نکنی و تمیز نکنی خونه میشه کاروانسری
فقط از دور خیلی حرف میزنن در عمل واقعا نمیشه🥹
منم هربچه ای میبینم میگم چقد ارومن ولی پسر من واقعا از دیوار بالا میره😂

چندروز پیش قرنیز دیوارامونو کند🙂
اواژور شکست .....
واقعا خوب خیلی سخته
فقط بچه داری نیست کارای حاشیه هم هست
ولی بخودمون امید بدیم میگذره تموم میشه اروم میشه همه چیز✌️💜🌼


ی تایمی که همه گذروندن مام باید بگذرونیم
پس بهترین کار اینه یکم صبر کنیم❤️💕🌼

سلام نازنین جان. کجایی کم پیدایی. حالت چطوره.
منم واقعا خیلی وقتا دلم پر میزنه برای زمان بارداریم و قبلش. ناشکری نمیکنم ولی یه جاهایی کم میارم. مثل دیشب که انقدر فشار روم بود سرمو با دوتا دستمو محکم فشار میدادم و اشک می‌ریختم ولی حیف که دو قطره بیشترم نشد گریه کنم چون مانی میبینه دلم نمیاد

منم واقعا دلم برا بارداریم تنگ میشه همش بخور بخواب و استراحت بارداری شیرینی داشتم تاظهر میخابیدم ظهر نهار میرفتم خونه مامانم شبم خونه مادرشوهرم 5شنبه جمعه هاام گردن همسر بودم ب صرف رستوران آاااخ یادش بخیر این چرخه زیبا 9ماه ادامه داشت بعد یادم مثلا کلافه ام میشدم غرر غرررم میکردم دقیقا از چی نمیدوونم😂

آررره خیلی شیرین بود😍

واقعاااااااا منم

منم میخاستم ۲سال دیگه بگذره دخترم بزرگ شه

من اصلاوابدا😅😅

من دلم میخواد برگردم‌به قبل بارداریم اونموقع ها ک دختر بودم همیشه مرتب و شیک پیک و سرحال بدون هیچ دغدغه مسئولیت لذت میبردم .

بارداری خیلی خوب بود🥲

منم منم دوس داشتم برگردم به ماه های اخر بارداریم

اره واقعا

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۱۴ ماهگی
امشب بعد از مدتها مهمونی دعوت بودیم و حالم خیلی بده 🥺
راستش دلم برای خودِ قبل از مادر شدنم تنگ شد و بهم ریختم
وقتی امشب همه سر سفره نشسته بودن غذاشونو میخوردن من مشغول غذا دادن به دخترم بودم . غذاشو که خورد مجبور شدم پاشم برم لباسشو پوشکشو عوض کنم . تا اومدم سر سفره از بوی غذاها سیر شده بودم و حالم بهم میخورد ولی از درون گشنم بود و نمیتونستم از اون همه غذای متنوع و خوشمزه بخورم 🥲 یه تیکه کوچیک خوردم و سریع پاشدم چون همه غذاشونو خورده بودن و منتظر من بودن که سفره رو جمع کنن و منم خجالت کشیدم بیشتر بخورم و بقیه رو منتظر بذارم
بنابراین با شکمی گرسنه و چشمای که دنبال اون همه غذا موند و روانی بهم ریخته از شرایط زندگی جدیدم از اونجا خداحافظی کردیم اومدیم😩
دخترم اینقدر شیطونی کرد حتی نتونستم یه میوه بخورم همش حواسم بهش بود دستشو به جایی نزنه و چیزی رو برنداره بشکنه (درصورتی که دوتا کمکی داشتم)
این مادر شدن سختترین لذتبخشترین و عجیبترین اتفاق زندگیم بوده
یک لحظه خوشحالی از وجود پاک فرشته ی زیبات یه لحظه ناراحت چون زندگی راحت قبلو دیگه هیچوقت قرار نیست ببینی🥲
از لحاظ روحی خستم
دلم میخواست امشب باخیال راااااااحت غذامو میخوردم لم میدادم میوه میخوردمو حرف میزدیمو غش غش میخندیدیم 🥲
مامان ویام مامان ویام ۱ سالگی
پسرقشنگم امروز به وقت چهارده ماه و سه روزگی آخرین روز اسفند ۴۰۲ راه افتاد🥰
تو اتاق بودیم ویام از لبه تخت گرفته بود و وایساده بود یه دفعه دیدم دوتا قدم برداشت🥺
از ذوق جیغ کشیدم و همسرم رو صدا کردم ویام همونطور وایساده بود و تا باباش اومد دو قدم دیگه هم برداشت از غروب تا حالا خودش تلاش میکنه و بدون‌ کمک بلند‌ میشه و سه چهار قدم برمیداره🥰
حس خیلی قشنگیه منو پدرش کلی احساساتی شدیم🥺

خیلی اینجا دیدم که بعضی از مامانا نگران راه رفتن کوچولوهاشون بودن من با پزشک ویام مطرح کرده بودم و ایشون گفتن تا هجده ماهگی وقت هست تو کلاسش مربیش هم همیشه میگفت که مهارت بچه ها باهم فرق داره و نباید بچه ها رو از لحاظ تکاملی باهم مقایسه کرد تکامل یه بازه ای داره که هر بچه تو یه سنی مهارت هاش رو نشون میده ممکنه یه بچه ای زود راه بیفته یکی دیرتر فقط وظیفه ما مامانا اینه که باهاشون تمرین کنیم اونم تا جایی که بچه خسته ‌‌و کلافه نشه و با میل همکاری کنه

🧸این عکس برای قبله امروز هرچقدر تلاش کردم موقع قدم برداشتن ازش فیلم بگیرم نشد تا گوشی تو دستم میدید چهاردست و پا میرفت😅
🧸