۱۴ پاسخ

بنظرم نباید ناراحت بشی اگه انقدر باهاش صمیمی هستی ک بدون اطلاع قبلی یهو سرتو میندازی میری خونش نباید از اینکه باهات راحت بوده و بدون رو در بایستی حرفشو زده ناراحت بشی اگرم ناراحتی چرا بهت گفته برو اول باید از خودت ناراحت بشی ک بدون اطلاع رفتی و اجازه دادی حرمتت شکسته بشه و اون دوستانی ک میگن باید میگفتی خونه مادرمه و فلان واقعا واسه شعور نداشتشون متاسفم اوکی گیریم خونه برای باباتونه ب شما چ عزیزم شما ازدواج کردی و رفتی از اونجا و تازه پدرت با رضایت خودش خونه رو ب پسرش داده این حرفی میزدی میگفت ب توربطی نداره و بازم حرمتت شکسته میشد همون بهترین مارو کردی حرفی نزدی و از این ب بعدم بدون دعوت و اطلاع قبلی نرو خونش همین

کار خیلی بدی کرده واقعا کاش بهش میگفتی تا حساب بیاد دستش

ببخشید ولی شما نباید وقتی دعوت نشدید بری خونش شاید اونموقع کار داشته یا به هردلیلی نتونسته پذیرای شما باشه منم خونم با مادرشوهرم توی یه خونست واقعا اینکه هروقت دلشون بخواد بیان کار درستی نیست بلاخره خونه رو دادید به اونا نباید یکم استقلال داشته باشن؟

دیگه اصلا خونه ش نرو
همین یه دونه رو داری؟

خواسته نری خونش پس غلط کرد پسرتو برده با خودش والا

وای خواهر شوهرای من ادم قورت میدن تو خیلی آرومی 🙃🙃

غصه نخور عزیزم منم ازاین حرفا شنیدم بزن به در بیخیالی
ولی وقتی دیدیش بگو زنداداش عزیزم چقدر یهوزرنگ شدی تا من اومدم بشینم یادت افتاد جارو بزنی
اینا که بگی بدترازصدتا فوشه

خیلی بد گفته
ولی بیخیال بزار به حساب اینکه شاید ی جا ناراحت و دلخور بوده سر شما خالی کرده
ولی بنظرم بهش بگو ناراحت شدی و حرفش درست نبوده یا مامانتون بگن

هروقت دیدیش اصلا باهاش صحبت نکندکه بفهمه چه اشتباهی کرده بی ادب به داداشتم بگو

نمیدونم چرا بعضی عروسا اینطورین واقعن چی پیش خودشون فکر میکنن ک رفتارشون اینطوریه

توام بايد ميگفتي خونه از خودمونه اين چه طرز حرف زدنه؟
تا فك نكنه خونه از باباشه

بایس میگفتی برو گمشو خونه مامانمه دلم میخواد بمونم

حق داری منم باشم ناراحت میشم
ولی بهترین کار اینکه به خودش بگی تا رفع کدورت بشه
فردا رفتی مودبانه بگو من از اینکه دیرجلب وز اینطوری گفتی ناراحت شدم

به شوخی نگفته؟!

چون چندتا دوست هستیم اینطور چیزی میگیم البته که راحت هستیم و به همه چیز میخندیم🙂

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
چند روز بچه ها هی می گفتن بریم پارک پارک پارک گفتم‌بتشه صبر کنبد جمعه می برمتون چون روزای دیگه نمی تونستم دیشبم مهمون بودیم تا امشب به شوهرم گفتم پا شو ببریمشون پارک نزدیک خونه مامان اینا اونجا پارکش عالیه کلی وسیله بازی داره گفت باشه رفتیم دنبال مامانم رفتیم پارک ما سه تایی نشستیم بچه هارو فرستادیم بازی کنند ده دقیقه اولش بیشتر بازی نکردن 😑🙁بعدش رفتن نشستن رو سرسره ها پایین نمیومدن بچه ها پشت سرشون منتظر موندا بودن پدر و مادرشونم کنارشون هرچی من و شوهرم داد می زدیم که بیاین پاین این دوتا فقط نشسته بودن بچه هارو نگاه می کردن تا با زور آوردمشون پایین دلوین که باحیغ آوردمش گفتم فکر کردی پارک رو خریدی اینجا هم زور میگی به مردم 😑خلاصه دوباره رفتن بالا یه دختر گنده نره خر اوند که قشنگ ۲۰ و خورده ای سالش بود برعکس خوابیده بود رو سرسره لنگش تو هوا بعد ماهلین اومد بیاد پایین نزدیک بود پاش بخوره تو صورت ماهلین 😑مامانم پا شد رفت به دختره گفت خواهشا بلند شید از اینجا نزدیک بود کفشت بخوره تو صورت بچه این چه وضعشه 😑خلاصه گفت پارک واسه همه اس گفتیم بله نه واسه تو اینح ری اومدی لم دادی رو سرسره خلاصه همون شد همون این دوتا دیگه اصلا نرفتن بازی کنند خورد تو ذوقشون هرچی گفتیم برید بازی کنید دیگه اومدن چسبیدن به من باز نق و غر و دعوا🥴گفتم خدا وکیلی من اینجا آسایش ندارم یه دودقیقه باز بازی کرد دلوین بعد اومد گفت من شام می خوام گشنمه هیجی یکساعت نشده پا شدیم رفتیم شام بگیریم 😑😑گفتم به من نیومده یک ساعت بیام بیرون مغزم تو آرامش باشه یا باید از دست مردم کاراشون حرص بخوریم یا از دست این دوتا یک هفته بود هی می گفتن بریم پارک آخرشم ده دقیقه بیشتر نشد اومدن چسبیدن به من 😑