۶ پاسخ

اکثر بچه های این سن لجبازن
ما م همیشه داستان داریم🫠

من اصلا اهمیتی نمیدم چی تنشه چی نیست
لباساشو از همون اول یه جوری میگیرم که هم‌ مناسب بیرون باشن هم خونه
بخواد با لباسی هم که از نظر ما مناسب بیرون نیست بیاد هم مشکلی ندارم
وقتی اون داره لجبازی میکنه نه خودمو خسته میکنم نه بچه رو یکی دو روز نیست
اقتضای سنشونه اینم گذراست

پسر منم برا لباس پوشیدن خیلی اذیت میکنه باید کلی انرژی بذارم

دختر منم همینه ،هنوز میخواد بره بیرون دوست داره تاپ و شلوارک بپوشه

گلم خیلی محبت کنید بهش هر روز یواش یواش آروم میشه

وااای پسر منم ۳ سالشه همین رفتارا رو داره نمی‌دونم چطوری باید باهاش برخورد کنم

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
من این روزا حال روحیم افتضاحه. پدرم دو هفته س فوت کرده ‌ خودم قشنگ تو مرز افسردگی ام و با شوهرم هم قهر بودم این چند روز به خاطر بی درکیش
اونوقت دیشب خونه مادرشوهرم بودیم پسرم و با عمه ش ذاشتم فوتبال بازی می‌کردن دیر وقت بود و بی تهایت هم گشنم بود. میخواستیم سفره بندازیم هی پسرم جیغ و داد که نه من میحوام فوتبال بازی کنم‌ هرچی گفتیم غذا بخوریم بعدش بازی کن و اینا اصلا انگار نه انگار. اصلا من تا حالا این حجم از لجبازی و بی ادبی تو پسرم ندیده بودم انقدر جیغ زد و پاهاشو کوبید و گریه کرد که قرمز شده بود. این داستان ده دقیقه ای بود میگفت نمیخوام هیچ کس شام بخوره. من انقدر عصبانی بودم فقط بلند شدم حاضرش کردم گفتم میریم خونمون . شام نخوردیم اومدیم تو راه ساکت شد و تو خونه هم غذاشو خورد ولی مم داشتم میمردم دلم میخواست بزنمش تا اون حجم عصبانیتم خالی شه. ولی نه زدمش نه با صدای بلند دعواش کردم بعد شام خودم دو تا رگای کتفم یهو گرفت. به شدت و وحشتناک نمیتونستم نفس بکشم. شوهرم انقدر ماساژ داد و قرص شل کننده خوردم و مسکن تا تونستم بخوابم و راحت نفس بکشم
الان شاید بگم خوشحالم که خودمو کنترل کردم و پسرمو نزدم در اون لحظه. ولی اون حجم از فشار عصبی که بهم وارد شد واقعا منو ترسوند. هنوزم یاد دیشب میفتم عصبانی میشم