۳ پاسخ

خداروشکر

خداروشکر عزیزم آفرین بهت

خداروشکر از ۳ زود شد ۶ اینجور ادامه پیدا میکرد گوشت تنت اب میشد انقدر راه میرفتی😁

سوال های مرتبط

مامان شایان مامان شایان ۱ ماهگی
سلام تجربه زایمانم رو میخوام براتون بگم پارت ۱
تا ۱۹ مهر من دردام طوری بود نصف روز می‌گرفت بعدش تموم میشد میرفتم زایشگاه اما میگفتن حرکت بچت خوبه برو هر وقت دردت گرفت بیا معاینه کردن گفتن یه سانت باز شدی از اون روز تحرک و هر کاری که فکرشو کنید انجام دادم دردام زیاد میشدن ولی ادامه دار نمیشدن و ول میکردن از پله بگیر تا رابطه .
۲۱ مهر شبش رفتم پیش یه ماما که کارش خوبه البته بگم من از شهرستانم
معاینه کرد گفتش هنوز همون یه سانتی بعدش دردام شروع شد رفتم خونه تموم شد 😂 یعنی موندم خودم
گفتش که اگه دردات تموم شد فرداش برو بیمارستان ۲۲ مهر صب ساعت ۹ راه افتادیم بیایم مشهد ماشینمون خراب شد راه نیافتاده بودیم که گفتیم با اسنپ بریم خلاصه ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود راه افتادیم یکمم طول کشید تا برسیم شد ۱۲ و نیم رسیدیم بیمارستان امام رضا بعد منو مامانم و شوهرم همگی دستامون پر وسیله پیاده رفتیم سمت زایشگاه تا معاینه کردن و چک کردن گفتن هنوز جا داری ۴۱ هفته شدی بیا بستری شو من ۴۰ و هفته ۳ روز بودم طبق آن تی
یکمم استرس داشتم دیر بشه ولی از طرفی حرکات شایان خوب بود ولی بازم استرس داشتم گفتم خودم میخوام بستری بشم و بستری کردن شد ساعت ۲و نیم من بستری شدم
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت «۲»
دیگه نرفتم خونه همونجا تو بیمارستان راه میرفتم از شدت درد نمی‌تونستم بشینم مامانم بیچاره پا ب پای من درد میکشید 🥺تا ساعت ۴ دوباره رفتم برا معاینه گفتن زوده برو راه برو دوباره تا ساعت ۶ راه رفتم با قر کمر ک خودشون صدا زدن ک بیا لباساتو بپوش دیگ خوشحال شدم گفتم پمپ درد وصل میکنن بلکه یکم دردام کم بشه بستری شدم مامانمو بیرون کردن 🥺 معاینه کردن گفتن ۵.۶ سانتی پمپ رو وصل کردن دردام یکم قابل تحمل شد بعد ی ساعت دردام شدید شد که صدا زدم گفتن هنوز همونی تغییر نکردی یکم بعد ماما اومد دکتر رو صدا زد دکتر گفت کیسه ابتو میزنم منم خیلی ترسیده بودم کیسه ابمو ک زد دیک از درد نمیتونستم نفس بکشم 😭 یکم بعد مامانم و مامان بزرگم اومدن بالاسرم همش گریه میکردم میگفتم میمیرم
دیگ مامان بزرگمو بیرون کردن من گفتن مامان بالاسرم باشه همش گریه میکردم بیچاره مامانم خیلی عذاب میکشید دوباره اومدم یکی دو بار معاینه کردن گفتن زوده
دیگه ساعت فک کنم نزدیک ۱۰ شب بود همش میگفتم طاقت ندارم کمکم کنید البته ی چند باری معاینه تحریکی کردن تا دهانه رحم باز بشه بعد دکتر اومد نگا کرد گفت ۹ سانته آماده کنید برا زایمان منی ک هم گریه میکردم هم خوشحال بودم🥺
مامان یاشار مامان یاشار ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
کسایی که میخان طبیعی بیارن نخونن🙂
پارت ۱
شب جمعه بود ۱۵ تیر ساعت ۱۰ رفتم پیاده روی تا ۱۲ امدم خونه یه حسی بهم میگفت تا فردا دردام شروع میشه تمام کارام رو کردم ساعت یک بود نشستم رو توپ جیم بال یکم ورزش کردم یهو کیسه آبم پاره شد زنگ زدم با زایشگاه گفتن پد بزار اگر یک ساعت بعد خیس شد بیا منم گذاشتمو همچنان خیس شد ساعت حدود دو ونیم بود رفتم زایشگاه بدون هیچ دردی چون کیسه آبم پاره شده بود با یک سانت بستریم کردن خیلی اصرار کردم که سوزن فشار بهم بزنن اما میگفتن سوزن فشار رو فقط روزا میزنن بهم آنتی بیوتیک وصل کردن گفتن وقتی کیسه آب پاره شد باشه تا دو ساعت بعد دردا شروع میشه صبح شد ساعت حدودا نه من تا اون موقعه یه درداری خفیف پریودی داشتم اما همون یک سانت بودم دکتر آمد بهم آمپول فشار زدن کم کم دردارم شدید شد خانوادم چون از شب رفته بودم تو زایشگاه در زایشگاه رو ول نمیکردن از طرفی خیلی نگران بودن منم تا ساعت ۱۲ ظهر دیگ تحمل دردام رو نداشتم و بلند بلند داد میزدم اما بلند میشدم ورزش میکردم راه میرفتم اینقدر دردام شدید شد که تحملش سخت بود بهم یه آمپولی زدن که دیگ من تو حال خودم نبودم و لرز شدید گرفته بودم تا ساعت ۷ شب درد کشیدم اما به زور ۲ سانت شده بودم
خانوادم هی میومدن دکترا رو تحدید میکردن که سزاریننش کنین اگر بلایی سرش آمد اینجا رو رو سرتون خراب میکنیم و ........
بقیش پارت دو میزارم
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۷ ماهگی
دوستان تایپک قبلی بعدش پسرم بیدار شد نتونستم بنویسم.. ۲۹ هفتم بود ک نصف شب بیدار شدم ساعت ۳ ک حس کردم شلوارم خیسه تا خواستم عوض کنم قطره قطره ریخت دیگه بعد نوار گذاشتم دیدم لکه هام صورتی شده ولی هیچ دردی نداشتم صبحش با شوهرم رفتبم بیمارستان معاینه کرد یه فینگر باز بودم ولی چون آبریزش داشتم گفتن یساری شو ولی درد نداشتم گفتم بزار برم خونه پیاده روی و اینکار بکنم دردم بگیره بیام.بعدش اومدنی دوساعت پیاده روی کردم دیگه از ساعت ۱۲ و نیم دردام کم کم شروع شد ولی خفیف .منم هی دور خونه راه میرفتم دیگه ساعت ۸ شب دردام خیلی بیشتر شد و مرتب دیگه رفتم بیمارستان تازه دو فینگر بودم گفتن برو ی ساعت پیاده روی کن بیا منم راه رفتم خیلی ازیت بودم ولی باید راه میرفتم دردم ک داشتم بعدش ک رفتم گفتن هنوز دوسانتی ولی بستری باید باشید زیر نظرمون خلاصه ساعت دو نیم یا ده بود ک بستری شدم و لباسامو عوض کردم داخل ی
اتاق کوچیک ک دوتا تخت داشت بردنم بجز من کسی تو اتاق نبود یعنی زایمانی بود ولی اتاقی بغلی دیگه سرم زدن و آمپول و اینا ک دیگه کم کم دردناک بیشتر شد وای مخصوصا وقتی اون‌ کمر بند ان اس تی دور کمرم بود یعنی مردم بخدا
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۷ ماهگی
#تجربه زایمان پارت دوم
با همه کارایی که میکرد هییییچ خبری از درد نبود..

شد ۱۷ فرودین من حس کردم حرکتای بچه کم شده رفتم ساعت ۱۲ شب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۲سانتی بعد معاینه من همون دلحظه دردم گرفت تو ان اس تی درد ثبت کرد
منو ترسوندن گفتم موقعشه برو زایشگاه من اومدم یه دوش اب داغ دیگ گرفتم یه کاسه کوچیک روغن حیوانی سر کشیدم با مامانم اینا رفتیم زایشگاه شده بود ساعت ۳ صبح معاینه کردن گفتن نه یه سانتی گفتم درد دارم انگار حرکات بچمم کم شده، ان اس تی گرفتن گفتن نه دردم نداری😐
گفتن باید سونو بدی سونو هم دادم گفتن وضعیت بچه هم خوبه
گفتن برو هنوز یه هفته وقت داری .. خلاصه من دست از پا دراز تر برگشتم خونه
باز به ورزشا ادامه دادم شد ۲۱ فروردین ۴۰ هفته تمام
درمونگاه نامه داد که برم زایشگاه چون هیچ دردی نداشتم
دوباره آماده شدیم رفتیم باز قبول نکردن گفتن درد نداری برو تا ۴۱ هفته و ۶ روز وقت داری😐🤦‍♀️
باز برگشتیم خونه ، دیگ نا امید شده بودم میگفتم با این همه ورزش فقط یه سانت باز شدم ولی باز ادامه دادم
دیگ گذشت شدم ۴۱ هفتع و ۶ روز بدون درد رفتم بیمارستان باز معاینه کردن هنوزم یه سانت بودم😵‍💫
تو ان اس تی یکم انقباض نشون دادم و دیگ بستریم کردن🤦‍♀️😵‍💫

ادامه تاپیک بعدی...
مامان لیانا مامان لیانا ۸ ماهگی
۱۰ ب خاطر حال بدی ک داشتم اسهال و استفراغ داشتم بچه تکون نمی‌خورد رفتم بیمارستان گفتن قلبش خیلی ضعیفه معاینه کردن گفتن برو خونه فردا بیا
فرداش از صبح دل درد گرفتم هعی می‌گرفت ول می‌کرد تا افطار،ک دیگه رفتم بیمارستان ولی بستری نمیکردن نوار قلب از بچه گرفتن گفتن خیلی تکون میخوره نوشابه بخور راه برو و بیا تا دوباره نوار قلب بگیریم و ۱ سانت باز شدی
رفتم پله و راه رفتم و دوباره رفتم معاینه ک کرد گفت کیسه آبت پاره شده الان باید بستری شی ۲ سانت ولی باز شدی. ساعت ۱۰ شب بستری کردن تا ساعت ۱۱ گفت تازه ۳سانت باز شدی و امپول فشار زدن ک دردام تا ۱۲ خیلی بیشتر شد
۱۲ و ربع ک شد ۵ سانت باز بودم ولی بچه داشت بدنیا میومد و گفتن فولی من اصلا جیغ نمیزدم و سعی کردم بیشتر زور بزنم تموم توانم گذاشتم واس زور زدن
ک ۱۲ونیم بچه داشن فشار میورد دکتر گفت دیگ زور نزن ولی نتونستم و بچه بدنیا اومد ولی چون زور اضافه زدم و دهانه رحم ۵ سانت فقط باز بود پاره شد و بخیه زدن
مامانی گلی ک میخاید زایمان کنید سعی کنید جیغ نزنید ک دیگ‌توانی واسه زور زدن نداشته باشید
مامان نفس و کارن❤️ مامان نفس و کارن❤️ ۲ ماهگی
«خب ادامه تایپک های قبلم»
وقتی اومدم بخش هیچ درد و حسی نداشتم دیگ کلا خوابیدم تا صبح.
صبح بیدار شدم خداروشکر حسم برگشته بود ولی همچنان بدون درد و سرحال بودم دیگ کم کم خوردن مایعات رو شروع کردم بعدم دیگ دکتر اومد و گفت شروع به راه رفتن کن راه رفتن واقعا سخت بود یه حجم زیادی درد توی پهلوهام و شکمم بود وقتی راه میرفتم اصلا نمیتونستم حرف بزنم اما بازم جوری نبود که از دردش گریه و ناله کنم سرویس رفتن و بالا پایین شدن از تخت واقعا نفس‌گیر بود روز دوم بهتر شدم حتی چند باری ک مامانم خیلی خسته بود و من خودم تنهایی پا شدم رفتم سرویس دیگ کامل دراز نمیکشیدم نیم‌خیز و نشسته کاملا میتونستم باشم ولی باز واسه پاشدن و نشستن یکمی اذیت میشدم چون من آخر شب زایمان کرده بودم و حداقل باید ۲۴ساعت بیمارستان میموندیم مجبور شدیم دو شب و دو روز بیمارستان باشیم.روز دوم که دیگ میخواستم مرخص بشم دیگ خیلی راحت تر بودم حتی دردای شکمی و پهلو هارو هم دیگ نداشتم راه رفتن برام آسون تر شد نشستن و پاشدن هم آسون تر شد،رسیدم خونه ناهار خوردم بچه رو شیر دادم(اینم بگم تخت ندارم از روی زمین بلند میشم و میشینم)بعدش خوابیدم.وقتی بیدار شدم اثر مسکن هام رفته بود آنچنان دردی داشتم که مردن کمش بود خلاصه شیاف گذاشتم و برگشتم به حالت عادی الان دیگ راخت به پهلو میچرخم خودم پا میشم و میشینم فقط یه طرف شکمم وقتی پا میشیم میسوزه که میگن عادیه وگرنه کلا بخیه ها درد نداره چون اصلا حس نداره دستم و روش میکشم هیچی احساس نمیکنم همون سوزش هم قطع بشه دیگ هیچ مشکلی ندارم❤️
مامان تیام مامان تیام ۱ ماهگی