پسرم عادتشه هر شب تا خوده صبح بیداره بعد میخوابه گاهی هم یه جایش درد داره خوب تا خوده صبح گریه می‌کنه و طبیعتا من همش باهاش بیدارم و گاهی همسرمم بیداره توی این هفته و هفته گذشته همشو من تنها بیدار بودم بعضی وقتا فکر می‌کنم هر چقدر بیشتر سرویس میدی بقیه فکر می‌کنن خوب اینکه این همه جون داره پس میتونه دیگه مثلا هفته پیش پسرم تا خوده ظهر اصلا نخوابید منم همشو تنها بیدار بودم عصر آمدم بخوابم بیدار شد به شوهرم گفتم تو بگیرش و اتاق برو بیرون من بخوابم وقتی بیدار شدم میگه تو حتما از اینکه من شب خوابیدم تو بیدار بودی عصبانی بودی که میخواستی عصر بخوابی قیافه من پوکر بود برام سواله من به خواب نباید نیاز داشته باشم
حالا دیشم پسرم سرماخورده چند روزه دیشب خیلی گریه کرد غر زدم بازم من بیدار بودم البته من مثل همیشه شب قبلم نخوابیده بودم نزدیکایی ساعت پنج تا من شیر برای بچه درست کنم بچه خیلی گریه کردم شوهرم بیدار شد بغلش کرد و دیگه اون شیرشو داد بعد خواهر شوهرم آمد کمکم بچه رو گرفت. شوهرم ظهر آمده میگه واقعا باید خواهرم میمد ما خیلی به خواب نیاز داشیم
وقتی بهش گفتم ما اخه
من همش تنهام بهش بر خورد بهم گفت اصلا تو فقط برای بچه زحمت میکشی
شایدم من چون پریودم مغزم عصبیه

۳ پاسخ

مردا همه همینن ، منم شوهرم شبا همش میخابه من بیدارم ، از اول تا الان ، صبح ک میشه میگمش هیچ نخابیدم میگ منم نخابیدم هی صدا گریش میومد😐😂 موجودات عجیبی ان مردا ، ولی در کل شوهر فهمیده ک این جور مواقع زن رو درک کنه کمیابه

وای همه پدرا عین همن انگار
یعنی از بارداری تا گفتم تهوع دارم گفت منم همینطور
گفتم کمردرد کفت منم
معده درد گرفتم گفت ازون قرصت بمنم بده معده ام درد گرفته
فقط کم مونده بود زایمان کنه با من😆😆😆
حالام عین شوهر شما حرف میزنه ما خوابمون کم شده ما ، ما..

دقیقا عین همسر من

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
سلام از یک شب سخت
امشب اومدیم طرف خانواده مادریم سری بزنیم چون خونشون از ما دوره
خواهر و بردارا همه اومدیم با همسرا
پناه اصلااا نخوابید از ساعت هفت ک تو ماشین خواب بود بیدار شد دیگه نخوابید نمیدونم بد خواب شد یا چی....
ساعتا یک ب ابجی ها گفتم بریم بیرون قدم بزنیم
شوهرم گفت پشه هست گفتم قدم میزنیم زود میایم
رفتیم دوری زدیم پناهم همرامون بود
پناه نخوابید تا ساعت سه تا خواب رفت پنج دقیقه بعدش از خواب پرید گریه کرد بغلش کردم دوباره تو بغلم خوابید تا خوابوندمش باز بلند شد گریه کرد
ب همین منوال تا وقتی تو بغلم بود خواب بود میزاشتمش بیدار
تا ساعت چهار ک خوابوندمش خوابید بعد از چند دقیقه بلند شد اینقدر جیغ زد همه رو بیدار کرد
بعد شوهرم ک تا اونموقع خواب بود اومده بهم میگه
نگفتم بچه رو نبر بیرون بردیش معلوم از چی ترسیده (حالت دعوا)
جوابش ندادم چون مامانم نا بیدار بودن ولی خیلی دلم شکست
پناهم دیگه زد ب خواب لامپو خاموش نکردیم راحت خوابیده خداروشکر خودم دیگه خوابم نمیبره
ولی زیادی دلگیر شدم از شوهرم
من با این وضعیت پریودی و کمر درد همش درگیر بچه بعد اقا ک زده ب خواب سیر از خواب شده اومده برا من صداش میبره بالا


در کل پناه همیشه عادتشه منو باباش رو میندازه ب جون هم بعد خودش راحت میخوابه😂