بعد فرستادنم به بخش ک بچمو داخل نفرستادن گفتن فرستادیمش انایسیو منم دلم طاقت نیاورد با رضایت شخصی خودمو ترخیص کردم رفتم پیش بچه ک خیلی دستگاه عجیب بهش وصل بود پرستارا هم میگفتن احتمال زنده موندنش کمه منم فقط کارم گریه بود بعد دوروز دستگاه ازش کندن گفتن تنفسش بهتر شده بعد گفتن بهش شیر بده با شلنگ تو حلقش بود ک بهش شیر میدادن منم دادمش گفتن استفراغ سفرایی می‌کنه دیگ نده تا یک هفته ندادن بعد دوبار گفتن بده باز گفتن استفراغ کرده نده همینطور هی ندادن ک گفتن عفونت خون گرفته پلاکت های خونش هم خیلی پایینه براش دعا کن تا ۲۵روز همیطور به انایسیو بود ک بعد فرستادنش بخش باز دوبار توی بخش گفتن مشکل کبدی داره منم دیگ نتونستم گفتم شما چه دکتری هستین ک به جای خوب کردن بچه بدترش کردین من میخام با رضایت بچمو ببرم بعدش با رضایت بردمش مشهد دکتر مشهد گفت ک بچه مشکلی نداره فقط بخاطر اینکه زیاد طولانی مدت بستریش کردن هی بهش آنتی بیوتیک وصل کردن بهش شیر ندادن بچه ضعیف شده بعد آوردمش خونه ک خداروشکر حالش خیلی خوب شد

تصویر
۸ پاسخ

الهی بمیرم براش قربون مظلومیت مادر
الحمدالله بهتره

خداروشکر که عقلت کشید بچت مرخص کردی

اح دکترا چ بلای سر ادم میارین خداروشکر انشالا پسر بچه شیطون بلای بشه نتونن بگن ناقصه

خداروشکرچندهفته دنیااومدباوزنش چغدبود

خدارو شکر

ای جانم الهی🥲 انشالله تنش سلامت باشه همیشه و از این به بعد براتون فقط راحتی و خوشی و تندرستی باشه🤲😍

مگه آمپول ریه نزده بودی؟ چرا پس باز موند تو دستگاه؟

الهی بمیرم 🥲 خدا لعنت کنه هر چی دکتر بی سواده که با جون مردم بازی میکنن
خداروشکر که الان خوبه خدا حفظش کنه براتون😍😍

سوال های مرتبط

مامان کوچولو🤱💙 مامان کوچولو🤱💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمانم
پارت ۲
بعد یه روز قبل زایمانم رفتم بستری شدم بهم آمپول فشار وصل کردن دیگ کم کم دردام شروع شد ولی دهانه رحم باز نمیشد شب دکتر اومد معاینه کرد گفت بهش سون وصل کنین یعنی جونم در اومد خیلی درد داشت این سون گذاشتن تا دهانه رحمم باز بشه صبح شد دیدم خیلی درد دارم اومدن گفتن فقط دوسانت باز کردی باید باشه من گفتم دیگ طاقت ندارم درش بیارین بعد درش آوردن دیگ همینطور دردام شدید بود ولی دهانه رحم همین دوسانت مونده بود یک پرستار اومد گفت چیزی نخور احتمال داره ببریمت واسه سزارین منم تا این روز دیگ هیچی نخوردم ک شیفت پرستار عوض شد یکی دیگ اومد معاینه کرد گفت ک تو رحمت بالاست واسه همین دهانه رحمت باز نمیشه با دستش رحمم کشید پایین ک یهو ۷سانت باز کردم با اون ۲سانت قبل میشد ۸سانت ک گفت این ۲سانت دیگشم حالت سجده برو ک راحت باز بشه منم همین کار کردم بعد چند دقیقه حس کردم داره بهم زور میاد انگار میخام مدفوع کنم پرستارا اومدن گفتن برگرد گفتم نمیتونم بزور منو برگردوندن ک گفتن زور بزن من گفتم نمیتونم خیلی درد دارم بعد گفتن بهش بی حسی بزنین از کمر به پایین بی حس کردن ک بعد تونسم زایمان کنم دقیقا برج ۵روز۱مرداد ساعت ۹:۱۵شب بود ک زایمان کردم
مامان پرنسا مامان پرنسا ۱۲ ماهگی
پارت 3

بعدش گفتن برو رو‌تخت رفتم دیدم چاقو تیغ همه چی آوردن ماما بود پرستارا بودن خدمه ها خلاصه گفتن بهت زور اومد توهم زور بدنه

هی زور می اومد منم زور میدادم🥺🥺🥺خیلی گناه داشتم خیلی ی مامایی همش دست شو می‌برد و می‌گفت زور بده بیارم بیرون🙄🙄منم میدادم خلاصه ی دفع گفت آفرین سر بچه رو دیدم وای که چقدر خوشحال شدم چقدر حس خوبی داشت اون لحظه...
بعدش البته اینم بگم ک اول آمپول بی حسی زدن و بریدن 😔 بعد هی زور دادم بچه رو کشیدن بیرون گذاشت رو شکمم🥰🥰خیلی حس خوبی بود همه اون دردا دیگ تموم شده بود ی خرما گذاشتن دهنم یکم اب دادن بهم چون دیک خیلی بی طاقت بودم بعدش دست شونو بردن و جفت هم آوردن بیرون😵‍💫 خیلی راحت شده بودم تا اینک بخیه ها شروع شد خیلی خیلی خیلی درد داشت کل زایمانم 20دقیقع طول نکشید بخیه ها 40دقیقه طول کشید چون باید خیلی با دقت انجام می‌شد خلاصه اونم زدن😆 پرنسا رو بردن لباس تنش کردن آوردن دادم بهم گفتن شیر بده تا خواستم بدم بیهوش شدم باز بردن گفتن یکم بخاب بعد دوباره ی ساعت رفت اومدن با همون بخیه ها معاینه کردن واییییییی مردم ترکیدم 😩😩 دیدن مشکلی نیست رفتم بخش دخترم کنارم بود همسرم با گل اومد خلاصه تو بخش خیلی خوش گذشت امیدوارم شما هم این حس و تجربه کنیددد🥰🥰🥰🥰🥰