عزیزم حق داشتی روز سختی رو گذروندی بی همسرت
ولی تکرار خاطراتش اذیتت میکنه و جز آزار برای تو چیزی نداره
به همسرت یه راه حل بده که برات جبران کنه
بشین منطقی باهاش حرف بزن بگو فلان کار حالمو خوب می کنه به جبران نبودنت توی روز زایمانم
پن سر زایمان اول کلا پیش مادر م بودم موقع زایمان هم مادر درم باهم بودند مادرم تهران زندگی میکنه همسرم قم بود تو تنها نیست خیلیا درگیر این موضوع هستند طبیعیه
من رفتم پیش روانپزشک بهم قرص ارامبخش داد یعنیییی هرروز دعاش میکنم وگرنه دیواته میشدم از گیردادنای الکی وگریه های مداوم، الان خداروشکر عالی ام، قرصمم لگزاتال ۱۰ هرشب ی دونه میخورم موقع خواب، برای شیردهیم هم اصلا مشکل نداره
الهی بگردم من تا ۴ ماهگی افسردگی داشتم خدارو شکر الان بهترم
فقط وفقط کارم گریه بود تا یکم تنها میشدم میزدم زیر گریه
خیلی بد بود خیلی😞😞😞
با پوست و گوشت درکت میکنم میدونم چی میگی
شرایطم مث تو نبود اما ا ز روزای اول خاطره خوش ندارم یادم میاد جوش میزنم
ازمن میشنوی فقطططط خودتو نجات بده برو پیش روانپزشک، هیچکس اطرافیانت حتی شوهرت خونوادت بفکرت نیستن، درکت نمیکنن، باهاش حرف بزن تااروم شی وبهت قرص بده
منم هنوز که هنوزه اسم بیمارستان الزهرا میاد یا زن حامله میبینم گریه میکنم بیچارم کردن
به این فکر کن شاید کارش واجب بوده
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.