۶ پاسخ

من بچه هام ده سال اختلاف سنی دارن ولی پدرم در اومده.خیلی سخته. همش جنگ و دعوا

ماگهگاه خوراکی ای که پسرم دوس داره میخریم میزاریم کنار تشک داداش کوجیکه میگیم خودمو میزنم به کوچه علی چپ تاپسرم خودش پیدا کنه بعدمیگم وای محمد(شوهرم)مسیحا واسه داداشش خوراکی اورده...اون لحظه پسربزرگه میره داداششو بوس میکنه ..‌ولی درکل حسادت داره حتی گاهط نیگه بعلش نکن شیرنده بامن بازی کن چن بارم لگد زده به بچه من میگم پسرمنو زدی پس منو دوس نداری مسیحا نی نیه منه اکه منو دوس داری نزن داداشو

بچه هات دقیقا همسن پسرای من ۳سالو ۱۱ماه وداداششر۸ماهشه .بهت بگم کلی اسباب بازی داره یه دونشو نمیزاره داداشش برداره سریع ازش میکیره این کوجیکم بغض وگریه ..تازه کوجبکه سینه خیز میره وسایل منم دس بزنه داداشش سریع میگیره ازش ...

باید عادت کنی کم کم خخخ
دخترای منم ۳ سال و نیم فاصله دارن
بزرگه ۷ و نیم کوچیکه ۴ سالشه
صبح تا شب تو سرو کله هم میزنن بعد ی ربع اشتی میکنن
سعی کن زیاد دخالت نکنی و طرف یکیو نگیری اون یکی ناراحت بشه
دخترای من همسن دخترات بودن بزرگه هی خدا خدا میکرد کوچیکه بزرگ بشه بازی کنن ولی الا دعوا دارن
شما احتمالن ب کوچیکه حساسیت نشون دادی بزرگه فهمیده

اختلاف سنیشون چقدره؟دخترای من سه سالو نیم فاصله دارن ،ببین دختر بزرگت کوچیکه رو هرکاری میکنه واکنش نشون ندید فقط سعی کنید حواسشو پرت کنید،

بچه ها من الان دارن باهم بازی میکنن دعواهم میکنن ولی خب باهمن میتونم ب کارام برسم

سوال های مرتبط

مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ سالگی
بچه ها جاریم تو زندگیش مشکل داره که شاید ۵۰ درصد مقصر خودش باشه نمیدونم ولی بچه اش یه سال از بچه ی من بزرگتره و خیلی عصبی هست و پرخاشگر من با مادرشوهرم یه جا زندگی می‌کنیم و اون هفته ای یکی دو بار میاد اینجا و دوست داره با بچه ام بازی کنه لچه ی منم اونو دوست داره ولی اون نهایتا ده دقیقه با ش بازی کنه باقیش دیگه فقط اذیت میکنه و همش میگه من باهات قهرم و باهات بازی نمیکنم و دست به این نزن و اشک بچمو درمیاره اهل دویدن و بازی نیست کلا فقط میخاد بشینه یه گوشه و غر غر کنه بعدم شاید تا ۷ ساعت یا بیشتر کسی نیاد دنبالش اگه بیان بازم می‌مونن من از زندگیم میمونم چون بچم نمیاد تا وقتی اون اونجاست اگه بخوایم بیاییم شروع میکنه به گریه و زدن توسری و داد زدن و ‌کشیدن موهاش یا که دنبالمون میاد و دیگه نمیره یا دخترم هی میخاد بره اون طرف به هوای اون بارها به مادرشوهرم گفتم وقتی میاد نیا دم خونه ی ما یا به دختر من اطلاع نده ولی بازم تا میاد میادتش دم خونمون نمیدونم چیکار کنم واقعا